منو
 صفحه های تصادفی
نکاتی درباره معاملات در بنگاه های مسکن
رگ
امام حسین علیه السلام و نامگذاری فرزندان
فنسر- سی
تفسیر پرتوی از قرآن
اصول کلی استخراج فلزات
ویژه نامه درسی شیمی
علت شکست رهبران صفوی در حمله به شیروان
رشته صنایع چوب شاخه فنی و حرفه ای
جمع کننده های خورشیدی
 کاربر Online
293 کاربر online
 : خلاقیت
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه خلاقيت ارسال ها: 224   در :  سه شنبه 06 مهر 1389 [05:28 ]
  نقد نظریه‌ی میدانی لوین
 

لوین روانشناس آلمانی بود و نظریه‌ی او مبتنی بر نظریه‌ی گشتالت بود. به نظر او رفتار آدمی تابع میدان است و منظور از میدان مجموعه‌ی اموری است که با یکدیگر دریک لحظه هستند و ارتباط متقابل دارند. او از اصول فیزیک و ریاضی برای شناخت و معرفی انسان و رفتار وی استفاده می‌کرد.
به طور مثال او جدایی آدمی از عالم را به صورت یک شکل هندسی بسته مانند دایره به تصویر می کشید. آنچه که درون دایره است خود شخص است و آنچه که بیرون از اوست، محیط است. بنابراین آدمی هم جزیی از عالم است و هم جدا از عالم و هم جزیی از آن است و با آن در ارتباط است. آن بخش از عالم خارج که مستقیماً شخص را احاطه کرده‌است محیط زندگی اوست که توسط یک شکل هندسی دیگر مثلاً بعضی نشان داده می‌شود و آنچه که شکل بیضی را احاطه کرده‌است باقی عالم است.
نظریه‌ی او کاملاً متاثر از علم فیزیک است و او با استفاده از این علم می‌خواست که تمام رفتار آدمی و ماهیت وی را مشخص کند و به همین جهت است که دائماً بر مفاهیمی مانند نیرو و میدان نیروها تاکید می‌ورزید (برای اطلاعات بیشتر به نظریه‌ی وی یا به کتاب روانشناسی شخصیت دکتر علی‌اکبر سیاسی مراجعه نمایید). انتقادی که بر نظریه‌ی لوین مطرح شد این بود که نمی‌توان آدمی را مانند ماده ی بی‌جان مورد ارزشیابی و تحقیق قرار داد و هر چند که نظریات او کمک‌هایی به علم روانشناسی و سایر علوم اجتماعی کرد اما قدرت آن نظریه‌ها آنقدر نبود که تاثیر جدی بر روانشناسی بگذارند.
به هر روی در اینجا نیز نکاتی را باید مطرح کرد. اول این که این نظریه نه تنها در علم روانشناسی نتوانست به طور دقیق به ماهیت روان آدمی پی ببرد بلکه به تدریج به کنار گذاشته‌شد و در بحث خلاقیت نیز این موضوع حاکم است و طرح دقیقی از فرایند دستیابی به خلاقیت را ارائه نمی‌کند. دوم این که درعالم واقعیت و امور زندگی، ارزیابی نیروها به شکلی که در فیزیک رایج است، امکان‌پذیر نیست زیرا حیات اجتماعی با حیات مادی و امور زندگی به صورت دیگری عمل می‌کنند و اصولاً ساز و کار و زندگی آدمی و شرایط فرهنگی و اجتماعی و به ویژه اقتصادی او و صد البته اوضاع روانی وی با ساز و کار عالم مادی تفاوت‌های چشمگیری دارد. میدان نیروها در فیزیک فرم و شکل ثابت‌تری دارد و یکنواخت‌تر عمل می‌کند اما میدان زندگی و عوامل موثر در آن ضمن این که بسیار متنوع هستند در عین حال بسیار متغیر نیز هستند و از همین روست که پیش‌بینی و تحلیل موقعیت‌های اجتماعی و روانی و اقتصادی و جز آن کار بسیار دشواری است.
درعالم فیزیکی و مادی، کمیت‌ها و مقدارها، بسیار تعیین‌کننده هستند به طور مثال حجم و جرم و چگالی و... نقش تعیین کننده‌ای در روابط بین امور مادی دارند اما در زندگی آدمی، کمیت‌ها بدین شکل عمل نمی‌کنند و اصولاً مقایسه‌ی این دو فقط در برخی از شرایط امکان‌پذیر است. با یک مثال ساده می‌توان این تفاوت‌ها را دریافت. فرض کنید شخصی با امکانات بسیار فراوان اما بدون انگیزه و فرد دیگری در جهت معکوس آن قرار دارد طبعاً امکان رشد در شخص بی‌انگیزه به مراتب پایین تر خواهد بود و همین موضوع بسیار ساده نشان می‌دهد که کمیت‌ها مانند حیات مادی در زندگی آدمی عمل نمی‌کنند.
سوم این که تعیین درجه و میزان نیروهای دخیل در موفقیت یا نیل به اهداف در زندگی آدمی امری نسبی است و بسیار متغیر است. اگر در بحث خلاقیت به مساله توجه کنیم ملاحظه می‌کنید که بروز خلاقیت و سهم عوامل گوناگون در آن به صورت خطی و مستقیم قابل شناسایی نیستند مثلاً ممکن است دو فرد تحصیل کرده و متخصص در یک موضوع که از دانش نسبی یکسانی برخوردار باشند در یکی از آن‌ها خلاقیت بروز نماید و در دیگری این پدیده رخ ننماید. این که چگونه می‌توان به این امر پی برد که چه عواملی موجب بروز خلاقیت در فرد نخست شده‌است، این همان موضوعی است که تمام محققان به دنبال آن هستند و هنوز پاسخ روشنی برای این پدیده پیدا نشده‌است و البته فرضیاتی مطرح شد که به اثبات نرسید و همین موضوع متغییر بودن و غیر قابل پیش‌بینی بودن حیات آدمی در قیاس با حیات مادی را نشان می‌دهد.
نکته‌ی چهارم که درتایید این تکنیک باید خاطر نشان ساخت این است که این تکنیک تمایل دارد که به صورت دقیق و علمی تری به بروز خلاقیت بپردازد. همین که تاکید آن بر روی سهم عوامل و تعیین تاثیرگذاری آن‌هاست، به خودی خود قابل تحسین است چرا که خلاقیت را امری تصادفی و ناگهانی و خیالی درنظر نمی گیرد.
نکته‌ی پنجم این که نظریه‌ی میدانی به روابط متقابل و چندگانه‌ی امور و پدیده‌ها توجه می‌کند و این از نکات مثبت این تکنیک است چرا که به طور ضمنی به ما می‌فهماند که خلاقیت محصول ارتباط‌های پیچیده‌ای است که نمی‌توان آن را با برخی از علت‌های محدود و معدود سنجید.
تعامل گروهی در نتیجه‌گیری از جلسات گروهی نیز از مزیت دیگر این تکنیک است زیرا توافق گروهی موجب افزایش شناخت و آگاهی کلی از موضوع می‌شود و شخص در انزوای خود به تحلیل‌های فردی خود متکی نمی‌شود. تعاملات گروهی اصولآً از چنین مزیتی برخوردار هستند. بارها خوانده و شنیده‌ایم که افراد بسیار خلاق نیز در انزوای خود به موفقیت نرسیده‌اند و تعداد کمی از آن‌ها با چنین شرایطی موفق شده‌اند. مباحثات گوناگون انیشتین با دانشمندان فیزیک و ریاضی و جز آن نقشی اساسی درموفقیت‌های وی داشته و اگر وی یا هر فرد خلاقی به تنهایی به این موضوع بپردازد طبعاً نتایج کمتری عاید وی خواهد شد.

  امتیاز: 0.00