منو
 صفحه های تصادفی
رشته شنو ائی شناسی
برزیل
جوجه تیغی
تالاسمی
سمبولیسم symbolisme
دانشکده حسابداری و مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی
بیکس بایئیت
شیمی تجزیه کمی
قضیه اویلر
هیدروزنسیت
 کاربر Online
747 کاربر online
 : خلاقیت
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه خلاقيت ارسال ها: 224   در :  دوشنبه 16 آذر 1388 [11:06 ]
  خلاقیت و نیمکره های مغزی
 

اعتقاد دوبونو بر این است که تقسیم بندی دو نیمکره ی مغز و عملکرد متفاوت آنها منجر به اشتباهاتی مبالغه آمیز شده است . عباراتی از قبیل : طرف زیادی منطقی است فلان فرد را آوردیم تا از دید عاطفی هم موضوع را برسی کند و غیره از این گونه خطاهاست . نیمکره ی چپ یک فرد راست دست ، از نیمکره دیگر پرورش یافته تر است . فرد با آن قسمت زبان می آموزد، نمادها و نشانه ها را می شناسد و بسیاری از امور دیگر را با آن انجام می دهد اما نیمکره راست او ، نه تعلیم دیده ، نه پرورش یافته و نه چیزی یاد گرفته است و در نتیجه در کارهایی مثل نقاشی ، موسیقی و امثال آن در نیمکره ی راست هیچ اتفاقی
نمی افتد .یعنی آنها را یاد نمی گیرد و خیلی ساده با آنها برخورد می کند . مثلاً فردی می تواند اشیاء را آن گونه که واقعاً می بیند به تصویر در آورد نه آن گونه که فکر می کند.باید باشد یعنی حالتهای دیگر را نمی سازد .در آنجا همه چیز کلی بررسی می شود نه نکته به نکته یا جزء به جزء.
در زمانی که فردی در حال تفکر خلاق است هر دو نیکره ی چپ و راست مغزش فعالیت همزمان دارند نه این که بر خلاف نظر خیلی ها برای خلاق شدن باید فعالیت نیمه ی چپ مغز را کاهش و نیمه ی راست را افزایش دهیم .

نقد و بررسی خلاقیت و نیمکره های مغزی

هنگامی که علوم پزشکی ، فیزیولوژی، روانپزشکی و روانشناسی و غیره به پیشرفتهای قابل توجهی در قرن اخیر دست یافتند در کنار این تحولات ، از سویی هم توقعات و انتظارات از این رشته های تخصصی بالا رفت و از سوی دیگر عقاید نادرست و برداشت های عامیانه و غیر تخصصی در بین مردم رواج یافت ! به ظور مثال زمانی که هیپنوتیزم یا همان خواب مصنوعی به عنوان تکنیکی برای درمان بیماران روحی ابداع و به کار گرفته شد به این سبب که شگفتی مردم را به دنبال داشت ، افراد غیر حرفه ای، هنرمندان ، نویسندگان و.... به شکل افراطی به آن توجه کردند و خواب مصنوعی سوژه و موضوعی برای سلسله ای از افکار غلط درآمدو البته بعد از مدتی فروکش کرد .خواب مصنوعی ابزاری برای متخصصان فن بود در حالی که از آن استفاده مناسبی نمی شد و سوء استفاده از آن به کرار اتفاق می افتاد .چنین وضعی برای کشفیات بعدی هم رخ دادو مبحث نیمکره های مغز و کارکرد متفاوت آنها از یکدیگر ، مبالغه و افراط در آن را در پی داشت . مدعیانی ظهور کردند که با ادعای آموزش های ویژه برای رشد خلاقیت و غیره به منافع مالی دست یافته و جهل را نهادینه کردند به این معنا که موجب گمراهی مردم و مانع آگاهی واقعی آنها شدند و موضوع نیمکره های مغز و سایر تکنیکها را عنوان کردند . یا هنگامی که متخصصان بر روی حافظه و یادگیری و غیره کار می کردند ، بار دیگر مدعیانی با سوء استفاده از علم به تکنیک های تند خوانی آن هم به شکل فریب کارانه و برای کسب منافع شخصی پرداختند .بحث نیمکره های مغز ، موضوعی علمی و واقعی است که با اسکن مغزی می توان به فعالیت مغز و نقاط مختلف آن پی برد اما ادعای پرورش یک بخش از مغز دروغی بزرگ و فریبی نابخشودنی است . بشر امروزی با سلسله ای از عملیات و راه کارها قادر به چنین کاری نیست و موضوع کنترل انسان بر نیمکره ها ، فقط در طی آموزش آن هم در مسیر بسیار بلند زمان و با اثرات محدود است . طبیعی است که فعالیت های نیکره های مغز یک فیزیکدان با یک نویسنده یا موسیقی دان متفاوت است اما اختصاصی کردن این نیکره ها با گذشت سالیان سال رخ می دهد . فردی که راست دست است اگر بخواهد یا مجبور باشد که از دست چپ خود استفاده کند به تمرین طولانی نیاز دارد و اگر بخواهد از یک نیمکره مغزش بیشتر استفاده کند می باید کار ، شغل ، فعالیت ها و بسیاری از چیزهای دیگرش را تغییر دهد تا تغییرات اعمال شده در مغز او تثبیت شوند و این نوع تغییرات در زندگی تقریباً برای هر کسی غیر ممکن است باید خاطر نشان کرد که برای رسیدن به یک هدف نمی توان ونباید امور دیگر را مختل کنیم . دیدگاه و رویکرد نیمکره های مغزی نباید موجب توهم و عقاید نادرست فراوانی شوئ . آموزش ژیمناستیک به فرد بزرگسال و انتطار از او برای موفقیت در آن رشته نه تنها غیر منطقی بلکه ظالمانه است . اراده و میل برای رسیدن به اهداف ارزشمند هستند و دوباره متذکر می شویم که این آرزو نباید چشم مارا به واقعیت ها ببندد. تخصصی شدن نیمکره ها از بدو تولد به ویژه با آموزش شکل می یابند و هر چه سن افراد افزایش می یابد امکان تغییر در عملکرد آن ها سخت تر می شود اما تغییرات کوچک و محدود را می توان تجربه کرد و در محدوده ای موفق شد باید افزود که تاثیر روان بر جسم یا متغییرهای مغزی ، مقوله ی دیگری است . انگیزش،شادابی، آرامش و غیره اصولاً عملکردهای مغز را بهبود می بخشند همانگونه که افسردگی و ملال و اضطراب و جزآن اثرات منفی بر حافظه و یادگیری و قدرت استدلال و امثال آن دارد .

  امتیاز: 0.00