منو
 کاربر Online
424 کاربر online
 : روان شناسی
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   ناشناس   در :  جمعه 22 تیر 1386 [08:05 ]
  آیا 7ماه بزرگتر بودن دختر از پسر مشکلی در ازدواج ایجاد میکنه ؟
 

سلام دوستان
من میخوام کسی رو قانع کنم که 7 ماه بزرگتر بودن یک دختر از پسر نمیتونه باعث مشکل در ازدواج آنها بشه !

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   ناشناس   در :  سه شنبه 29 خرداد 1386 [18:58 ]
  مشکلات قبل از ازدواج (از طریق تماس با ما)
 

نام و نام خانوادگی:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت مشاورین عزیز
من آرزو هستم 24 ساله از تهران دارای مدرک فوق دیپلم رشته مدیریت روابط عمومی .
مهر ماه سال گذشته از طریق چت با پسری آشنا شدم به نام محمد که روابط ما در حد اس ام اس بود بعد از یک ماه من کنار کشیدم و از روی عذاب وجدان به محمد گفتم که من یک پسر هستم و در واقع فقط قصد آزار تو را داشتم از اونجایی که محمد به من قول داده بود که روابط در حد اس ام اس بمونه با من تماس نگرفت تا از این قضیه مطمئن بشه و اصلا هم از این موضوع ناراحت نشد و اظهار کرد که از پیدا کردن یه دوست جدید خوشحاله . حقیقتا من با اینکه دانشگاه رفته بودم ولی حتی با یک پسر هم دوست نبودم و از این کارا خوشم نمیومد و دوستیا در حد دانشجویی بود همین .
بعد از 6 ماه برای محمد اس ام اس زدم و سال نو رو بهش تبریک گفتم ولی بعدها فهمیدم که اون اس ام اس اصلا به دستش نرسیده بود . یه بار که توی نت بودم محمد برام پی ام فرستاد . من آی دی اونو از حافظه باکسم پاک کرده بودم و اصلا انتظار برگشتشو نداشتم ولی از برگشتش خیلی خوشحال شدم .
نمیدونم چی شد که بهش گفتم من یه دخترم و برای جلب اعتماد شمارمو دوباره بهش دادم اونم با من تماس گرفت در حدی که مطمئن بشه من یه دخترم نه پسر . فردای اونروز هم با من تماس گرفت و دو روز بعدش خودم باهاش تماس گرفتم انقدر این تماس ها مکرر بود که به هم عادت کردیم شاید بدون اغراق روزی 4 ساعت با هم صحبت میکردیم کم کم روابطمون زیاد شد .
و روابط تلفنی به دیداری مبدل شد . اول نه محمد از من خوشش اومد و نه من از محمد در واقع اون اصلا هیچکدوم از ایده آلای منو نداشت ، منم همینطور . ولی رفته رفته به خاطر رفتار خوب محمد بهش علاقمند شدم . محمد هم همینطور . انقدر که وقتی قراره برام خاستگار بیاد من از دو روز قبلش گریه میکنم . من محمدو خیلی خیلی دوست دارم اونم بهم ثابت کرده که منو دوست داره . پسر با ایمان و خوب و پاکیه . منم عاشق همین خوبی و پاکی و البته صداقتش شدم .
در حال حاضر روابطمون طوریه که روزی 6-7 ساعت با هم تلفنی صحبت میکنیم و اگر شرایط جور باشه هفته ای 3 بار همدیگرو می بینیم . البته ناگفته نماند روابطمون پاکه.
محمد از خودش هیچی نداره ، خانواده من هم اصلا مادی نگر نیستند و من از این بابت واقعا خوشحالم . محمد نه تیپ داشت و نه قیافه . به خاطر من موهاشو کوتاه کرد و تیپشو عوض کرد . از این پسرای امروزی بود ولی الان با دو ماه پیش کاملا متفاوته و اصلا ربطی به اون محمد دو ماه پیش نداره . روابطشو با دوستایی که مردم پسند نیستند قطع کرده البته اینو من ازش نخواسته بودمو خودش اینکارو کرده . آروم تر و بهتر از زمان آشناییمون شده و اینو خانوادش حس کردن و از این همه تغییرش خوشحالن .
خانواده من از این موضوع بی اطلاعن و به محمد هم گفتم اگر قراره ما با هم ازدواج کنیم من نمیخوام به عنوان دوست دختر وارد خانواده بشم بلکه خیلی رسمی میخوام این اتفاق بیفته و در مورد خانواده خودمم همین نظرو دارم تا اگر فردا روزی مشکلی پیش اومد خانواده ها نگن انتخاب خودت بوده چون اینجور مواقع حتی اگه یه دعوای عادی هم باشه خانواده سخت میگیره و اونو بزرگ نشون میده .
ما چند تا مشکل داریم .
اول اینکه محمد دقیقا یک سال کوچیکتر از منه . البته این موضوع برای هیچکدوم از ما مهم نیست مگر برای خانواده ها که هر دومون به این موضوع شک داریم .
دو اینکه محمد تازه از سربازی برگشته و کار ثابت نداره و دنبال کاره .
سوم ، وجود خاستگار واقعا جفتمونو آزار میده و ما از این موضوع واقعا زجر میشکیم .
و چهارم اینکه ما نمیخوایم دوستیمون مطرح بشه و میخوایم ازدواجمون کاملا رسمی باشه .
ما واقعا همدیگرو دوست داریم . باید چیکار کنیم ؟ خواهشا مارو کمک کنید . من از وجود خاستگارام واقعا رنج میبرم و خسته شدم . دیگه نمیدونم چه بهونه ای برای رد کردن خاستگارام بیارم و از طرفی پدر و مادرم هم میگن برای چی الکی به خاستگارات جواب رد میدی ، خواهش میکنم کمکم کنید .
من منتظر راهنمایی شما هستم
ممنون

  امتیاز: 0.00    نمایش یاسخ های این پست  
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   ناشناس   در :  جمعه 22 تیر 1386 [09:01 ]
  یک مشکل بزرگ (از طریق تماس با ما)
 

نام و نام خانوادگی:fazell nasiri

با عرض سلام . نمیدونم این موضوع را اینجا طرح کنم اصلا درست هست یا نه ؟! ولی گفتم شاید شما تونستید منو کمک کنید . من مدتی پیش(تقریبا 1 سال ) با یه خانمی که همسن خودمه (18) آشنا شدم. ما چه از نظر روحی و عاطفی و چه منطقی و عقلی به هم میخوردیم . ما واقعا عاشق هم بودیم . و اصلا یه بچه بازی یا هوس نبوده . اینو میتونم بفهمم که واقعا همدیگرو دوست داشتیم . تا اینکه مدتی گذشت و ایشون به من گفت که نامزد داره . من هم دیگه واقعا داغونشده بودم . و بهش گفتم اگه نامزد داشتی چرا از همون اول نگفتی تا کار ما به اینجا بکشه و جدا شدنمون دیگه غیر ممکن بشه . و ... ایشون هم گفت که در بد وضعیتی بوده . نامزدش بهش فحش میداد و تمهت نا روا میزد و توهین میکرد هم به خود اون و هم به خانواده ایشون . ایشون هم دیگه طوری شده بود که احساس تنفر نسبت به اون پسر را پیدا کرد وزندگی کردن با اون براش غیر ممکن بود . برای همین به دنبال کسی می گشت که تو ذهنش پرورش داده بود. بعد مدتی که با من آشنا شد فهمید که من همونی هستم که دنبالش بود. و حاضر شد از اون جدا بشه تا به من برسه . ولی قبل اینکه با من آشنا بشه تو دوره نامزدیش با یه نفر دیگه هم آشنا شد و اوایل فکر میکرد ایشون همونی هست که دنبالشه ولی بعد یک ماه فهمید اشتباه میکرد و ازش جدا شد . ولی چند دفعه به هم ...زدند . و همین .حالا مشکل من اینه که :
1- ایشون که نامزد داشته با من آشنا شده و به نظر من به نامزدش خیانت کرده چطور به من که رسید به خودم خیانت نمیکنه ؟
2- من نمیتونم کاری را که کرد را به هیچ وجه فراموش کنم . همون دوستی با یه نفر دیگه و به هم ... را میگم . من میگم ایشون دختر خوبی نیست با این کاری که کرد . ولی خودش میگه که گول خورده و فکر میکرد که دوسش داره .و ...
3- ایشون در دوره مجردی هم با چند نفری دوست بوده و فقط یه دوستیه ساده . من اینهارو هم نمیتونم فراموش کنم .
4- من تو بعضی از سایت ها که از طرف دولت ایران فیلتر شده وارد شدم و اونها داستانهایی را در اون قرار دادن که من نمیتونم به هیچ زنی اعتماد کنم . و همش فکر میکنم که ایشون در گذشته دست به کاری زده و ممکنه همین الآن و یا حتی موقعی که به من رسیده هم خیانت کنه به من و خیلی بد بین شدم نسبت بهش . و اصلا کاری کرد ه که نمیتونم فراموش کنم . من بدجور نیاز به کمک دارم/ شاید شما بگی خب ازش دوری کن . ولی این را بگم که من بدجور دوسش دارم و عاشقشم و چند بار هم برای اینکه نه دیگه خودم غذاب بکشم و نه اینکه به خودش توهینی بکنم خواستم ازش دوری کنم ولی ایشون قبول نمیکنه و میگه ما میتونیم از صفر شروع کنیم و خودم کمکت میکنم تا گذشته منو فراموش کنی و کارهایی که کردم . به من گفته که رفتار و حرفات باعث شده من تغییر کنم و بچه بازیهایی که قبلا کردم بخندم و پشیمون شدم. اون گفته فقط با من خوشبخته و منم فکر میکنم باهاش خوشبختم ولی اون چیزایی که بالا گفتم خیلی اذیتم میکنه . نمیدونم چی کار کنم . خواهش میکنم کمکم کنید . من دیگه میفهمم عشق و هوس چیه . پس بگم که عاشقشم . همین . متشکرم .

  امتیاز: 0.00    نمایش یاسخ های این پست  
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline دبیر گروه روان شناسی 3 ستاره ها ارسال ها: 2479   در :  جمعه 22 تیر 1386 [10:32 ]
  سن مناسب برای ازدواج
 

به شرایط ازدواج موفق مراجعه نمایید . از سوی دیگر ، یکی از عوامل مهم در ازدواج موفق ، رشد عاطفی - اجتماعی و فکری است . البته واضح است که درجه رشد عاطفی - فکری و اجتماعی فقط به سن ارتباط ندارد ؛ بلکه سن روانی - اجتماعی و عاطفی و سن جسمانی همه از عوامل موثر در این زمینه می باشتد . اگر این عوامل مهیا باشند ، بهترین سن برای ازدواج 25 سالگی برای پسرو 22 سالگی برای دختراست .

  امتیاز: 0.00