منو
 صفحه های تصادفی
کلیله و دمنه
شرکت سهامی عام
مفهوم کار - قضیه کار و انرژی
مارکس
وقار امام چهارم
رآلگار
چگونه دوست را بشناسیم
مگنزیت
نقش سدیم در بدن
مظلومیت امام جواد علیه السلام
 کاربر Online
948 کاربر online
 : رسانه‌های صوتی و تصویری
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline امیر خاکپور 3 ستاره ها ارسال ها: 433   در :  دوشنبه 20 شهریور 1385 [10:49 ]
  گفتگو با پرویز پرستویی !!
 

گفت وگو با پرویز پرستویی


تصویر


پرستویی جلد افکار حاتمی کیا است



پرویز پرستویی اگر بگوییم چشمانش نوربالا می زند بیراه نیست. نگاه پرستویی بی پلک است و سرشار از حس بازیگری. تمام وقت، در بند و دفتر حک فیلم بودیم با آقای پیرهادی که مجری فیلم به نام پدر است. پرستویی را از رو به رو هم نمی توان شناخت، نگاه عمیقی که شاید از بغض فروخورده ای سرچشمه می گیرد که خود پرستویی ریشه اش را از دوران باستان کودکی می داند. قدری که مصاحبه ادامه پیدا کند، چهره اش تغییر می کند. این واقعیت هراسناکی است که نتوان صورت اصلی کسی را دید، انگار ده ها نفر پشت پرستویی در رفت و آمد هستند، حاج کاظم، رضا مارمولک، مومیایی و مرد عوضی و آخر سر خود حاتمی کیا.

متولد تیرماه 34 است. در کوچه و پس کوچه های پایین شهر تهران بزرگ شده و از همان سال 62 پایش به سینمای جنگ باز شده، فیلم دیار عاشقان حسن کاربخش. می گوید همه انفجارهای فیلم واقعی بود و دست پخت عراقی ها و بازیگران همه رزمندگانی که چند نفری بعدها شهید شدند. پرستویی در آن فیلم نقش فرماندهی را بازی می کرده که حجب و حیا باعث می شد سرش را روبه روی نیروها بالا نیاورد. دلیلش که این نقش درونی را خوب ارائه داده باز می گردد به رزمندگانی که جلویش می نشستند، می گوید واقعا نمی توانسته کاری جز این بکند.

برادر پرستویی در همین جنگی که «پرویز» بازیگر شاخص اش است، شهید شده و او نمی خواهد حرفی از برادرش بزند که به گمانش مانند بسیاری از هموطنان جان باخته جنگ است. تنها یک بار بر اینکه برادر شهید است تاکید کرده آن هم وقتی که موج مرده توقیف شده بود و باید به برادری که عامل توقیف بود می گفت که از پشت کوه نیامده و اهل همین قریه است.

مجری طرح پیرهادی می گوید که پرستویی جلد افکار حاتمی کیا است و هر چه بر ذهن او می گذرد در کالبد او جان می گیرد. این بار هم چنین شده، فقط پرستویی می توانست حاج کاظم باشد و ناصر شفیع به نام پدر.




چیزی از حاج کاظم در من مانده است

تصویر


__
آقای پرستویی شما به عنوان یک بازیگر شاخص جنگ به حساب می آیید. شما چه تجربه ای از جنگ دارید، وقتی جنگ شروع شد کجا بودید و چه می کردید؟
__

به هر حال ما آدم هایی بودیم که در این مملکت زندگی می کردیم. من موقعی که جنگ شد 25 ساله بودم و قبلش صبح تا شب در این تجمع ها و بحث ها و جدل ها شرکت می کردیم تا جنگ شد و من دقیقا لحظه آغاز جنگ را یادم هست و آن حماسه ها و اتفاقاتی که افتاد.

یکی از علت های حضور من در فیلم جنگی همین بود که در جبهه ای دیگر کار کنم. اولین فیلم جنگی هم که بازی کردم دیار عاشقان بود در سال 62. این فیلم جزء اولین فیلم های جنگی بود که ساخته شد و اولین باری بود که من بدون اینکه سناریو را بخوانم فیلم را قبول کردم، مهم بود که بروم منطقه را ببینم.

ما در غرب کشور این فیلم را کار کردیم، سر پل ذهاب و قصرشیرین. کارگردان فیلم آقای حسن کامبخش بود و فیلم در دل جنگ ساخته می شد و تمام انفجارها واقعی بود. تنها بازیگر فیلم من بودم و محسن صادقی نسب. باقی همه بچه های رزمنده ای بودند که چند نفرشان شهید شدند.

بعد یک فیلم جنگی دیگر کار کردم، پیشتازان جنگ که مربوط می شد به حمله فتح المبین و گروه دکتر چمران. بعد از آن دیگر کار نکردم و فیلم های من مستقیما مربوط به جنگ نمی شد. حقیقتش به نظر من سینمای ما در مورد جنگ زیاد خوب عمل نکرد و حالا هم دیگر ته کشیده است و باید بگردیم تا در جشنواره یک فیلم درباره جنگ پیدا کنیم. به اعتقاد من به مسئله جنگ واقع گرایانه نگاه نکنیم و قهرمان سازی کنیم، باز خدا پدر آقای حاتمی کیا را بیامرزد که آمد و با این فیلم ها حرف دل آدم های جنگ را زد.

شما با آقای حاتمی کیا با فیلم آژانس شیشه ای شروع کردید، از فیلمنامه ای که در آژانس خواندید تا فیلم به نام پدر فکر می کنید حاتمی کیا چقدر تغییر کرده؟

باید بگویم همه آدم های مثل حاتمی کیا دارند تغییر می کنند منتها در راستای غنی شدن. اگر من بگویم آقای حاتمی کیا با حاج کاظم دیگر الفت و خویشی ندارد این درست نیست، منتها ما داریم با زمانه پیش می رویم. آدم هایی که هنرمندند و در جامعه حرکت می کنند تغییر کرده اند ولی اعتقاد و ریشه از بین نرفته است.

تصویر


من حرفم بر سر اعتقاد نبود. ببینید اتفاقی در این فیلم افتاده، یک زمانی در فیلم آژانس حاج کاظم می گوید که بیایید به قصه من گوش دهید، اما در به نام پدر مثل اینکه شخصیت قصه دیگر جنگ را مسئله فردی خودش می بیند که ربطی به دیگران پیدا نمی کند و قرار نیست تبلیغ شود. انگار دیگر جنگ می خواهد عمومی نشود.

همه ما به گونه ای حامی جنگ نیستیم، اما در واقع اگر آژانس شیشه ای حق طلبی می کند این طور نیست که در اینجا کوتاه آمده. در هر دو جا در خلوت خودش حرف می زند. ما در همین اتاق نشستیم و بحث کردیم که آقای شفیع شخصیت اصلی به نام پدر آیا می دانستند که مین زیر پای بچه شان می رود. ناصر شفیع مین را برای دشمن کار گذاشته بود و این اتفاقات است که باعث می شود جنگ خانمان برانداز باشد.

وضعیت فیلم به نام پدر در میان منتقدین زیاد جالب نیست. خودتان بهتر می دانید که منتقدین این فیلم را از آثار متوسط حاتمی کیا می دانند و خیلی ها معتقدند که فیلم حرف تازه ای نداشت و چندان هم راغب نیستند درباره فیلم حرفی بزنند، فکر می کنید این وضع را چطور می شود تحلیل کرد؟

من فکر می کنم کسانی که در نقد این فیلم دچار مشکل شدند و می گویند چقدر از جنگ باید گفت دچار احوالاتی شده اند که اعتقاداتشان دستخوش تغییر شده است و من هم گفتم که اگر باز هم فیلمنامه ای به دستم برسد که حرف آدم های جنگ را بزند، بازی خواهم کرد.

البته من بازیگر نیستم و هیچ وقت دنبال این حرف ها که هنرپیشه و بازیگر باشم نبودم. من از دوران کودکی یک بغض فرو خورده داشتم و بازیگری ابزاری بود برای اینکه من تخلیه شوم. در این نیم قرن زندگی هم چیزی برای باختن ندارم. در زندگی با غم دیگران غمگین می شوم و با شادی دیگران شاد. اگر این طور نبود من با ادعا این را می گویم در سینمای دوره ما من پرکارترین بازیگر بیکار هستم.

همه فیلم هایی که به من پیشنهاد می شود و بازی نمی کنم را می روم و می بینم تا بفهمم که چرا بازی نکردم و همه این کارها برای این است که می خواهم یک جمله برای پیری و کوری داشته باشم و به همین خاطر است که می خواهم کاری بکنم که حرف ملت را بزنم. بنابراین حق ندارم در هر کاری حضور داشته باشم. به این خاطر که انسانم و آدم هستم باید به تاریخ ام عمیق نگاه کنم.

وقتی در حین فیلمبرداری آدمی را می بینم که در جبهه بوده و پایش را از دست داده و در چله زمستان بخاری ندارد من موظف هستم که حرف این آدم را بزنم. من اصلا زاده نشدم که دنیای گل و بلبل سینما را جار بزنم، این کار را انتخاب کردم. نیامدم هنرپیشه شوم تا دیده شوم. حالا اگر آن دوستانی که ابا دارند درباره این فیلم ها حرف بزنند، حرف نمی زنند، من نمی توانم حرف نزنم. حرف می زنم چون نتیجه این کار را دیده ام. خودم از خودم پرسیده ام که چه تاثیری گذاشته ای. من تاثیرش را وقتی می فهمم که راننده تاکسی کارت فرماندهی اش را نشان می دهد و یا کسی که ترکش خورده و هنوز مداوا نشده و درد می کشد از کار ابراز رضایت می کند.

می خواهم 70سال سیاه یک سری آدم ها از حرف من خوششان نیاید و یا اینکه من حرف این آدم ها را نزنم مبادا اینکه در فیلم فلان کس به من نقش ندهند.

شما به خاطر بازی در این فیلم های جنگ مگر دچار بایکوت هم شدید؟

بله، سال هایی بود که به من می گفتند این آدم خطرناک است چون در فیلم های جنگی بازی می کند و نباید نقش به او داد. الان مهم آن مخاطب است که باید بگوید بازی بکن یا نه. فکر می کنند که این کارها را برای جایزه می کنم و بعضی ها می گویند که فلانی می داند چه نقشی بازی کند تا جایزه بگیرد. اما من برای جایزه نیامده ام. جایزه را از مخاطب می گیرم.

الان شما نگاه کنید فیلم به نام پدر تبلیغاتی ندارد و فروش می کند. فیلم خوب نه احتیاج به اسم پرستویی دارد و نه حاتمی کیا. مردم خودشان می فهمند که بروند چه فیلمی را ببینند. به هر حال این فیلم در جشنواره ای که در قرن 21 برگزار شد و بعضی ها فکر می کردند این موضوعات نخ نما شده جایزه مردمی گرفت. این نشان می دهد حرف فیلم هنوز میان مردم شنونده دارد.

همسایه پایینی ما رفته بود فیلم را دیده بود و برای من می گفت دو تا خانمی که زیاد هم به این جریانات قیافه شان نمی آمد، حالشان با دیدن فیلم بد شد و کارشان به بیمارستان کشید. الان در سینمای ما کدام فیلم است که حال آدم ها را تغییر دهد. در کارهای قبلی هم بوده اند آدم هایی که تعلق خاطری به جنگ و این موضوعات نداشتند اما مسیر زندگی شان را تغییر دادند.

یک سری شایعات هست که این فیلم به نام پدر سفارشی ساخته شده و در مدت کوتاهی. می شود توضیح بدهید

فکر می کنم حدودا یک ماهی در این دفتر فقط تمرین داشتیم و متن را بالا و پایین می کردیم. خوشبختانه آقای حاتمی کیا آنقدر آدم راحتی هست که نظر دیگران را تحمل کند. ما ساعت ها اینجا تمرین داشتیم، کار کارشناسی شد. مهندس معدن و دکتر باستان شناس آمدند و نظر دادند. کلی اینجا کار کردیم. از 7 بهمن تا 20 فروردین هم شوتینگ مان شروع شد.

پایان بندی دوم که گفتید برداشت و پخش شد چه بود؟

چیز خاصی نبود. قرار بود که آقای شفیع در آخر فیلم تنها باشد و خانواده اش نیایند که این طور نشد.

فکر نمی کنید که پرویز پرستویی نقش حاج کاظم را تکرار می کند و فیلم ها مانند سریالی شده که یک بازیگر دارد و یک نقش؟

من می گویم همه نقش ها شبیه هم هستند، حاج کاظم با پسرش مشکل دارد. در موج مرده پسر بزرگ شده و حالا در به نام پدر با دخترش مشکل دارد که باستان شناس است.

حقیقت این است که موقعیت ها تغییر کرده ولی نقش همان است و آدم آرمان خواه فرق نکرده و موقعیت فرق کرده است، جایی در آژانس شیشه ای مشکل عباس بود و در به نام پدر دخترش.

آقای پرستویی، شما خودتان فکر می کنید که جوانان امروزی ربطی به آن آدم آرمان خواه فیلم های حاتمی کیا دارند مشخص تر بگویم جنگی اگر پیش بیاید، جبهه می روند؟

نمی خواهم آرزو کنم که جنگ اتفاق بیفتد تا ببینیم. اما باید بگویم هستند جوان هایی که رگ و ریشه شان از همین آدم های آرمان خواهی است که به تصویر کشیده شده است و این پسرها پدرشان و مملکت شان را تنها نمی گذارند.

اگر قبول کنیم که مقوله جنگ همچنان مخاطب دارد چرا این همه آثار جنگی محدود و معدود شده. به هر حال باید برای تقاضا، عرضه بیشتر می شد.

نمی توانم دیگران را محاکمه کنم. اما مشت نمونه خروار است. دیگران هم خواسته اند چنین کاری بکنند درست در نیامده، آقای حاتمی کیا توانسته این کار را بکند چون با دلش کار کرده، شاید دیگران این طور نبوده اند.
تصویر

این جریان موبایل چه بود نشان دادن موبایل سامسونگ در فیلم به نام پدر؟

حقیقتا من در فیلم هایی کار کرده ام که حالم از بازیگری به هم خورده. من بعضی مواقع حس کردم که فقط آمده ام تبلیغ کنم و به قولی پاک یادت نره است، ولی بگذارید حس خودم را بگویم. روزی که سناریو را خواندیم دیدیم آدم ها دارند با تلفن حرف می زنند. خب اولین چیزی که به نظرم آمد این بود که خب این تلفن باید دیده شود، هر تلفنی که هست. اصولا من می گویم که یادمان باشد کجا داریم زندگی می کنیم. یک فیلم باید ساخته شود و در سینمایی کار می کنیم که اکثریت خرج دارد و درآمد ندارد. همین که آدم خطر می کند و فیلم می سازد دست مریزاد دارد. حالا چه اشکالی دارد که یک کالایی تبلیغ شود و سهیم شود در کار فرهنگی البته در شرایطی که به کار صدمه نزند. این درآمد هم خرج سینما می شود و به نفع همه است. واقعیت این است که من فکر نمی کنم مخاطبین فیلم چنین حسی را کرده باشند.

اتفاقا من خودم واقعا فکر کردم که چطور می شود این تلفن را دست گرفت. اما این اعتقاد را دارم که حاتمی کیا کاری نکرده که کارش را زیر سئوال ببرد. من در جشنواره که فیلم را دیدم اصلا حس بدی نداشتم و از مخاطبین هم نشنیدم، اگر می شنیدم گله می کردم. فکر می کنم آنقدر این دوستی را با آقای حاتمی کیا داشتم که می گفتم این یک قلم از کار شما ایراد دارد.

آقای پرستویی، این ماجرای آلبوم «بابایی» را هم بگویید که قبل از فیلم به نام پدر تبلیغ می شود

من جدیدا مطلع شدم. قرار بود این تیزر در جشنواره پخش شود اما حالا پخش شد. این چهارمین آلبومی است که خوانده ام.

چندان از این خواندن ها راضی نیستید.

نه اینکه بد بدانم این کارها را اما بازتابش را در خارج از کشور و داخل ایران خیلی خوب دیدم. به هر حال بد نیست آدم اگر بتواند تاثیری در شعر و هنر بگذارد، بگذارد. به هر حال درآمد هم داشته باشد بد نیست.

شما گفتید که آقای حاتمی کیا فیلمنامه بازی داشته اند و شما می توانسته اید نظر بدهید و بداهه بازی کنید. این طرز فیلمسازی را توضیح می دهید.

فیلمنامه برای حاتمی کیا همیشه یک «بیس» است، شکل یک سناریوی کامل است اما مقدمه ای است برای آن چیزی که باید باشد. ما برای آژانس شیشه ای یک بار قبل از فیلمبرداری با هندی کم بازی کردیم. روال حاتمی کیا این است که یک دور بازی، بعد کاست وسط، بحث و بداهه بازی.

این کاری است که در تئاتر انجام می شود و در تئاتر کارگاهی سابقه دارد. من خودم به این قضیه عادت دارم مثلا در همین آخرین کار تئاتری که انجام دادیم، «فنز» یک هفته قبل از اجرا نوشتن فیلمنامه تمام شد. دو، سه برگ نوشته می شد و بعد اجرا و بعد محمد رحمانیان می رفت و باقی اش را می نوشت. من در سینما حاتمی کیا را دیده ام که به این شیوه کار می کند و ما در آژانس و روبان قرمز همین کار را کردیم و براساس این کارها، چیزی نوشته می شد که ذره ای تغییر نمی کرد.

چند صحنه درخشان دارد فیلم به نام پدر، یکی همان جاست که شما بر فراز تپه شاهد رفتید و به نوعی نیایش می کردید. آقای پیرهادی می گفتند که همه عوامل تحت تاثیر قرار گرفته بودند و گریه می کردند، درباره آن لحظات صحبت می کنید.

من وقتی فیلمنامه را خواندم یک جایی بود که خیلی آدم را حالی به حالی می کرد و نقطه عطفش همین جا بود. اول از هر چیز ذهنیت حاتمی کیا است که از حقیقت سرچشمه گرفته و من می دانستم در محیط که قرار بگیرم چه اتفاقی می افتد. حاتمی کیا و دیدنش را قبول داشتم. وقتی در آن مقطع قرار گرفتم آنقدر آن محیط قابل باور بود.

وقتی داشتم می گفتم عراقی ها اینجا بودند کاملا لمس می کردم چون خودم واقعا جبهه غرب و جنوب را دیده بودم، جاهایی بودیم که تنها چیزی که دستمان نبود، اسلحه بود و این را می فهمیدم و چون ترسیم این صحنه روی کاغذ قابل باور بود، از همان ابتدا از تهران پر بودم. از آن لحظه و از زمانی که متن را گرفتم دستم رفتم به همان فضا و زندگی معمولی ام گوشه ذهنم بود. آنجا من واقعا تنهایی خودم را دیدم و آن لحظه کفش کتانی بچه را دیدم که گریم نیست. همه اینها را گفتم که به این برسم تا اعتقاد نداشته باشم این اتفاق نمی افتد. یکی از عوامل فیلمبرداری در آن لحظه گذاشت رفت. می خواهم بگویم که کلک نمی شود زد و جالب است که همان وقت آدم اثرش را می بیند. بالاخره از صحنه من و حاتمی کیا و فیلمبردار خبر داشتیم و دیگران نمی دانستند، همان جا یکی از بچه ها مرا کشاند کنار و گفت که من را بردی به سال های جنگ.

شما چطور بعد از بروز این نقش ها به حالت عادی زندگی تان برمی گردید، چیزی از نقش ها در شما می ماند؟

ساده نیست بازگشت. بی تردید بخشی از این نقش ها در آدم می ماند. محال ممکن است که همه اش برود. واقعیت این است که هنوز ریشه حاج کاظم از من کنده نشده است، این قوم، این جماعت هیچ وقت از ذهن من نمی رود. این سرمایه من است و چیزی به وجود من اضافه شده است.

ممنونم از حضور شما.

محمد رهبر


  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline 1991 1 ستاره ها ارسال ها: 19   در :  پنج شنبه 30 شهریور 1385 [07:36 ]
  گفتگو
 

سلامrazz


مطلب شما (گفتگو با پرویز پرستویی) خوب بود.arrow
منتظر دیگر مطالب سودمند شما هستم.wink

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   ناشناس   در :  یکشنبه 15 بهمن 1385 [15:33 ]
  سلام
 

سلام امیر خاکپور
منم ممنونم مصاحبه ی قشنگی بود

  امتیاز: 0.00