من معتقدم رمان «روي ماه خداوند را ببوس»، حاوي مطالب فلسفي، عرفاني و استدلالها در تقسيمبندي متنوع تجربي و کلامي است که با هنر داستاننويسي آميخته است. نثر اين رمان، روان و صميمي است و در رديف رمان انديشه است. ساختار اثر، به دليل معطل ماندن بسياري از پرسشها، سست است؛ ولي رمان خواندني و چالش برانگيز است. اگر چه در قوارهي کتاب سال نيست.
مشکل عمدهي رمان، نبود گرانيگاه در جوهرهي مضمون و درونمايهي اثر است.
خدا، عشق و مرگ، سه مفهوم اساسي در اين رماناند. اگر خداي واحد را حذف کرديم و به تعداد انسانها تکثير کرديم و تبعيت از امر و نهي آن تکثير شده را ملاک حق گرفتيم، ما مشرکين و بتپرستاني هستيم که خداي واحد را نميپرستيم، خداي نفسمان را ميپرستيم. در اين رمان، به دلائل متعدد يونس از خداي تکثير شده صحبت ميکند، نه خداي واحد و صاحب وحي و امر و نهي.
در مورد عشق، اگر گرانيگاه وجود نداشته باشد، ممکن است ما اشياء، حيوانات يا انسان را بپرستيم و يا ديگر پرستشهاي غيرالهي را اوج عشق تصور کنيم و حق بدانيم؛ در صورتي که غلتيدن در ضلالت و افتادن در آتش است. رابطهي پارسا و مهتاب گرانيگاهي ندارد. مرگ پارسا چه ارزشي دارد که اينگونه نويسنده، هنري و زيبا دل از مخاطب ميبرد.
اصلا در رابطهي اين دو، خدا هيچ موجوديتي ندارد. پديدهي مرگ و فنا شدن اگر براي خدا باشد، شهادت است و بالاترين درجه و اگر از جنس خودکشي باشد، بالاترين گناه محسوب ميشود. و در اين رمان، چنين مفاهيم اساسي بدون گرانيگاه مطرح شده است.
دربارهي مظلوميت خداوند، نويسنده در صحنههاي درد، فقر، فحشاء، جنون، عشق و مرگ، احساس و عاطفهي مخاطب را به بند ميکشد و در حساسترين لحظه، ضربآهنگ اين کلام که آيا خداوند وجود دارد، چون پتکي بر سر مخاطب مينشيند و نسبت به اين خداي ناظر بيتفاوت، کينه به دل ميگيرد.
اين ضربهي سنگين و شک تنيده شده در اثر را نميتوان با يک صحنهي نمادين بادبادک جبران شده تصور کرد.
امتیاز: 0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!