پیامبر اکرم با وجودی که بسیار متواضع و فروتن بود، ولی در دل دشمنانش، هیبت و ترس زیادی برمیانگیخت. هر کس با او همنشین میشد، او را دوست می داشت و جدا شدن از او برایش دشوار بود، ولی در همان حال دشمنانش از او بیم فراوان داشتند، تا جایی که فرستادگان
کسری با دیدن او بر خود لرزیده بودند.
لشگر
ابوسفیان نیز پس از پیروزی ظاهری در
جنگ احد در راه بازگشت به
مکه، به فکر افتادند که بازگردند و بقیه مسلمانان را از دم تیغ بگذرانند، اما خداوند در دل های آن ها ترس و وحشتی قرار داد که جرأت چنین کاری را پیدا نکردند.
و نیز در ماجرای
جنگ خیبر، برخی قبائل عرب (اسد و غطفان) به فکر حمله به
مدینه و کشتار مسلمانان افتادند، ولی به دلیل ترسی که خداوند در دل آن ها افکند، از این کار منصرف شدند.
رسول خدا گاهی می فرمود:« مرا ترس یاری میکند.»
جمیل بن معمّر فهری که از دشمنان رسول خدا در
مکه بود، می گفت:« من در سینه، دو قلب دارم که با هر یک از آنها بیش از عقل محمد درک می کنم.»
به همین دلیل،
قریشیان او را ذوالقلبین (دو قلبی) مینامیدند.
ابوسفیان می گوید:
در
جنگ بدر، همین که مشرکان مکه شکست خوردند، جمیل بن معمر را دیدم که یک کفش خود را به دست گرفته و در حال فرار می گوید:« بگریزید! بگریزید!»
به او گفتم:« کفشت چه شد؟»
گفت:« نمیدانم. همین قدر میدانم که ترس از محمد، مرا چنین کرده است.»
منابع:
- بحارالانوار، ج16، ص179 --- مناقب
مراجعه شود به: