روانشناسی گشتالت


مقدمه

روانشناسی گشتالت که در نخستین دهه‌های قرن بیستم در آلمان پدیدار شد، عنوان می‌کرد که افراد مستعد هستند که اطلاعات را به روشهای خاصی سازماندهی کنند. بسیاری بر این باورند که روانشناسان شناخت گرا ، بعدها با استفاده از این دیدگاه ، ”فرآیندهای سازمان یافته“ را تعریف کردند.

ادوارد تولمن

تولمن که روانشناسی بنام در دوران جنبش رفتارگرایی بود، همانند رفتارگرایان بر اهمیت پژوهش عینی تاکید داشت؛ با این وجود، او در دیدگاه خود پیرامون ”فرایند فراگیری“ برای ذهن و خرد نقش قائل بود. برخی بر این باورند که تولمن نیز از روانشناسان گشتالت تاثیر پذیرفته بود.

ژان پیاژه

ژان پیاژه در دهه 1920 در شهر ژنو، پژوهشهای معروفی انجام داد که بیشتر بر ”شناخت شناسی“ متمرکز بود. او که روانشناس کودک بود، بیشتر پژوهش های خود را بر روی کودکان انجام می داد. پیاژه چند مرحله برای رشد شناختی کودکان معرفی نمود:

  1. مرحله سوهشی - جنبشی (استفاده از قابلیتهای حسی و جنبشی)
  2. مرحله پیش عملیاتی (استفاده از نمادها و پاسخ دهی به اشیا و حوادث، متناسب با اینکه فرد چگونه با این اشیا و حوادث روبرو شود)
  3. مرحله رفتار واقعی (اندیشیدن منطقی)
  4. مرحله رفتار دیسمند (اندیشیدن درباره اندیشیدن)

نقطه همگون میان اندیشه‌های ژان پیاژه ، ادوارد تولمن ، و گشتالت‌ها ، این است که همگی بر سازمان یافته بودن دانش تاکید دارند. به هر روی ، روانشناسی شناخت گرا از اواسط دهه 1950 پا گرفت و به سرعت شکوفا شد. شناخت گرایان بر این باورند که فراگیرنده ، دارای ”ساختارِ شناختی“ است که آموزه‌های جدید را در آن می‌گنجاند. و نیز معتقدند که ”فراگیری“، فرایندی هدفمند است.

الگوی اتکینسون - شیفرین

برابر این الگو که در سال 1968 معرفی شده است، ”سخن“ از حافظه حسی وارد حافظه کوتاه مدت شده و از نظر آوایی رمزدار می‌شود. اما داده‌های موجود در حافظه کوتاه مدت ، اگر تکرار نشوند، پس از تقریبا 30 ثانیه پاک خواهد شد. داده‌های حافظه کوتاه مدت در صورت تکرار ، وارد حافظه بلند مدت می شود. نظریه ”Stage Theory“ می‌گوید ”اطلاعات در حافظه بلند مدت ، از نظر معنایی ، رمزدار شده و بطور نسبتا دایمی ثبت می‌شود.

نظریه درجه پردازش

این نظریه که در سال 1972 بوسیله کریک و لاکهارت ارائه شد، در راستای (و نه در تقابل با) نظریه استاندارد اتکینسون - شیفرین قرار دارد. بر پایه نظریه درجه پردازش ، ”پردازشِ ژرف‌تر و هدفمندتر اطلاعات ، موجب یادسپاری بلند مدت تر می‌شود.“ این نظریه، نقض کننده الگوی اتکینسون نیست، بلکه بیشتر به نوع تکرار می‌پردازد:

  • تکرار طوطی وار (maintenance rehearsal)
  • تکرار دقیق (elaborative rehearsal): بررسی ژرف‌تر و هدفمندتر انگیزه (stimulus) در هنگام تکرار.

مباحث مرتبط با عنوان


تعداد بازدید ها: 51537