خواب مصنوعی، درمان روانی و ارتباط آن با معجزه(با ذکر داستان)
|
|
به استعداد بشر و احیاناً به یک قوة غیر مادی و جسمانی برای بشر ارجاع میشود درمانهای روانی است. یعنی این یک دهلیزی است برای اینکه انسان به نیروی روحی ماورای نیروی مادی و بدنی در وجود خود پی ببرد. از جمله داستان امیر سامانی است که به فلج مبتلا شد و اطباء عاجز ماندند و بعد آمدن محمد زکریای رازی را از بغداد ببرند، مدتها مشغول معالجه شد و قادر نشد، بعد به او گفت که آخرین معالجهی من که از همهی اینها موثرتر است معالجهی دیگری است. دستور داد حمامی را گرم کردند و گفت تنها خود من باید باشم و امیر، او را برد در حمام آب گرم. گفت این آخرین معالجه من است به شرط اینکه دو اسب بسیار عالی به من بدهید و به نوکرش گفت که با این اسبها کنار در حمام میایستی. بعد خودش می آید ؟؟؟ حمام لباسهایش را میپوشد و یک دشنة به دستش میگیرد و می رود داخل حمام و شروع میکند به فحاشی به امیر، و بعد میگوید: حالا وقتی است که از تو انتقام بگیرم. به یک شدتی به او حمله میکند که او یقین میکند میآید بیرون و اسبها را سوار میشود و می رود و در طی نامه ای بعدها به او مینویسد که من این کار را برای معالجهی شما کردم. در این جا از ارادهی خود بیمار استمداد شد برای به جریان انداختن کار بدن. در خواب مصنوعی که یک شخص با ارادة خودش و یا با سلسله اعمالی که انجام میدهد کسی را خواب می کند، این آدم نه تنها روحش، حتی بدنش تابع القاء و ارادهی شخص عامل میشود. گاهی در خواب مصنوعی، عامل به حدی شخص راتحت تاثیر قرار می دهد که برخلاف خواب طبیعی که اگر عواملی روی بدنش وارد شود و زیاد اثر بگذارد بیدارش میکند او یک حالت بیحسی و بیشعوری کامل پیدا میکند که حتی اگر اعضایش را قطعه قطعه کنند باز هم از خواب بیدار نمیشود. در خواب طبیعی وقتی صدایش کنند بیدار میشود او را اگر دیگری صدا کند از خواب بیدار نمیشود. وقتی آن القاء کننده به او القاء کرد بخواب! او دیگر می خوابد و تا وقتی او امر نکند و دستور ندهد که بیدار شو، بیدار نمیشود. نکتهی دیگر اینکه تحت تاثیر القاء شخص عامل یک حساسیت عجیبی حواس معمول پیدا میکند به طوریکه صدایی را که یک آدم عادی نمیشنود او میشنود، چیزی را که یک شخص عادی نمیبیند او میبیند مثل داستان دکتر معین: میگفت: یک بچه فرانسوی را در حضور من خواب کردند بعد از من پرسیدند که از او چه جوابی می خواهی؟ من گفتم او را بفرستید تهران بچه جواب داد که الان تهران هستم. مثلا میدان توپخانه. بچهای که هرگز به ایران نیامده بود تمام آن را شرح داد. بعد گفتم بفرستیدش به خانهی ما. خانه را همان طور تشریح کرد که بود. رفت داخل خانه گفت پله را اینجور رفتیم بالا و این طرف یک اتاق و آن طرف هم یک اتاق و اتاقی را نشان داد که آنجا یک خانمی است که الان خوابیده نشانههایی که داد همان نشانیهای خانم دکتر معین بوده فرستادم داخل کتابخانهی خودم بعد پرسید آن جا چیست؟ گفت آنجا اتاقی است خالی، فقط دو تا تابلو که به پشت گذاشتهاند دیده می شود. من تعجب کردم اتاق من که این طور نبود. آمدم منزل بلافاصله آن را برای خانمم نوشتم که در فلان روز، فلان ساعت وضع خودت را بگو و مخصوصاً وضع کتابخانهی من را تشریح کن. جواب نامه آمد، معلوم شد که در آن روز اینها می خواستهاند اتاقها را پاکیزه و رنگ کنند تمام کتابها را از کتابخانه من بیرون برده بودند و آن دو تابلو، دو تابلو عکس بوده که فقط هم همان دو تابلو در اتاق بوده است.
تعداد بازدید ها: 9913