مردی که با
امام جواد علیه السلام برادر رضاعی بود (یعنی امام جواد علیه السلام و این شخص هر دو از یک خانم شیر خورده اند) می گوید: زمانی در خدمت
امام هادی علیه السلام بودم که فردی که کنیه اش ابو ذکّریا بود و مسئول مراقبت از امام هادی علیه السلام بود و به او مطالبی می آموخت او هم حضور داشت، در همین صحنه که امام هادی علیه السلام از روی لوحه ای برای ابو ذکریا در حال خواندن بود ناگهان حضرت هادی علیه السلام به شدت شروع به گریستن کردند، ابو ذکریا پرسید: چرا گریه می کنید؟
امام هادی علیه السلام پاسخی ندادند پس از آن امام هادی علیه السلام که به داخل و اندرون منزل تشریف بردند فریاد و صدای گریه از داخل منزل بلند شد، آنگاه امام هادی علیه السلام خارج شدند و از علت گریه اش پرسیدیم حضرت فرمود: الان پدرم از دنیا رفت.
ما گفتیم: از کجا متوجه شدید؟ حضرت فرمود: از عظمت و جلال پروردگار در وجود من حالتی پیدا شد که سابقه نداشت من با این تغییر حال متوجه شدم که پدرم از دنیا رفته است، کسانی که در این ماجرا وجود داشتند می گویند ما تاریخ این حادثه را در نظر گرفتیم و روز و ماه آن را بخاطر سپردیم پس از آن معلوم شد که امام جواد علیه السلام همان روز از دنیا رفته است.
منابع:
- بحار الانوار، ج 50، ص 2، شماره 3.
مراجعه شود به: