بینش اومانیستی از آنجا که خدا را از زندگی بشر حذف میکند و انسان را بر اریکه قدرت خداوندی مینشاند لذا وجدان مادی آدمی را محور و سرچشمه همه ارزشهای قرار میدهد.
بنابراین در این بینش اگر کسی خود را اصیل بداند و طرفدار
اندویدوآلیسم باشد تنها در مقابل وجدان فردی، یعنی در برابر وجدان خود مسئول است.هر چه وجدانش آنرا پسندید حق و خیر و نیک است و برعکس.
اما اگر وجود جمعی با جامعه در مقابل فرد اصیل پنداشته شده (
کلکتیویسم) در این صورت وجدان جمعی اصالت مییابد و انسان در برابر وجدان اجتماعی یا جمعی مسئولیت دارد. به هر حال هر دو شکل اصالت از آن وجدان بریده از خدا و مذهب است.
با استقرار نظام ارزشی غرب بر این عامل متزلزل بود که اخلاق علمی به تدریج جانشین اخلاق مذهبی شد. اگر چه این امر شدیداً با مخالفت پارهای از متفکران واقع بین روبرو شد و
پاسکال با جمله معروف خود:
اخلاق حقیقی به اخلاق علمی می خندد آن را به باد مسخره گرفت.
درعمل نیز ملاحظه شد که تا چه حد پایههای جدید اخلاق متزلزل است .وجدانی که منبع جلوههای انسانی شمرده میشد چنان به سرعت و سهولت تخدیر شد که در قبال هیچ جنایت هولناکی دم بر نیاورد و بیش از پیش از حساسیتش کاسته شد.
تا آنجا که
لامتری در قرن 18 علناً کتاب انسان مانند ماشین را نوشت و با جسارت تمام اعلام کرد تمام جهان در حکم ماشین و روح مادی است.
مادسیوس نیز بر پایه این اعتقاد کتاب درباره انسان را نوشت و مدعی شد که وجدان ندای ربانی نیست بلکه وحشت از مقامات انتظامی است.
نمونه مسئولیت بر مبنای این وجدان اومانیستی را هم اکنون در سطح جهانی در مجامع حقوقی مانند
سازمان ملل متحد ، آزادی ،
حقوق بشر و … شاهد هستیم که تمام خیانتها و جنایتها در قالب انسان دوستی و دفاع از حقوق بشر صورت می گیرد.
کتاب آشنایی با مکاتب و اصطلاحات عقیدتی و سیاسی
نویسنده: دفتر برنامه ریزی و کتب درسی
صفحه: 7