انقلاب اسلامی - نظریه توسعة نامتوازن ساموئل هانتینگتون



هانتیگتون معتقد است که پدیدة انقلاب ویژگی جوامع جدید و ناشی از روند نوسازی پر شتاب اجتماعی اقتصادی و عدم توسعه نهادهای سیاسی جهت جذب و مشارکت نیروهای نوظهور است وی می‌گوید: «و انقلاب یک جنبه از نوسازی به شمار می‌آید. انقلاب پدیده‌ای نیست که در هر جامعه بسیار نوین نیز پیش نمی‌آید. انقلاب بیشتر در جوامعی رخ می‌دهد که نوعی تحول اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده باشند و فراگردهای نوسازی و تحول سیاسی آنها از فراگردهای دگرگونی اجتماعی و اقتصادیشان واپس مانده باشد. جوهر سیاسی انقلاب گسترش شتابان آگاهی سیاسی و تحرک سریع گروههای تازه به صحنة سیاست است چندانکه برای نهادهای سیاسی موجود جذب این گروهها به درون نظام امکان ناپذیر گردد.»

از سوی دیگر وی دو الگو برای انقلابها سراغ دارد: در الگوی غربی مانند انقلاب فرانسه نخست نهادهای سیاسی رژیم پیشین برچیده می‌شود سپس گروههای جدید وارد عرصه سیاست می‌گردند و در نهایت نهادهای سیاسی جدید پدید می‌آید. اما در الگوی شرقی مانند انقلاب ویتنام ابتدا گروههای تازه وارد صحنه سیاست می‌شوند سپس نهادهای سیاسی جدید ایجاد می‌شود و در پایان نهادهای سیاسی نظام پیشین با خشونت سرنگون می‌شود.

در الگوی غربی بعد از فروپاشیده شدن دولت سه گروه اجتماعی میانه‌روها، ضد انقلابیها و تندورهها بوجود می آید که در تحرک سیاسی نقش عمده دارد. در الگوی شرقی وجود قدرت دوگانه اجتناب ناپذیر است یعنی هم حکومت و هم انقلابیها در مناطقی دارای قدرتند.

انقلاب اسلامی ایران با هیچیک از دو الگوی غربی و شرقی انطباق ندارد زیرا انقلاب اسلامی با رژیم قدرتمند روبرو بود و فروپاشی دولت در ابتدا وجود نداشت (عدم انطباق با الگوی غربی) از سوی دیگر انقلاب روش حضور مردمی راهپیماییها و همایش های میلیونی و اعتصابهای عمومی را جایگزین استراتژی جنگ مسلحانه و حرکت از نقاط دور دست به سوی مرکز کرد (عدم انطباق با الگوی شرقی)




تعداد بازدید ها: 35193