انسان ، طالب کمال مطلق


انسان ،‌طالب کمال مطلق


نکته‏ای را می‏گویند و آن این است : " انسان همیشه طالب آن چیزی است‏ که ندارد " و این خیلی عجیب است .

هر چیزی را تا ندارد خواهان اوست ، وقتی همان چیز را دارا شد ، دلزدگی برایش پیدا می‏شود ، چرا ؟

این یک
امر غیر منطقی است که در طبیعت یک موجود ، میل به چیزی وجود داشته‏ باشد ولی وقتی به آن برسد ، خواهان آن نباشد و آن را از خود طرد کند .

شخصی می‏گفت : در یکی از موزه‏های خارجی که مشغول تماشا بودم ، مجسمه‏ یک زن جوا ن بسیار زیبایی را دیدم که روی یک تختخواب خوابیده است و جوان بسیار زیبائی که یک پایش روی تخت و پای دیگرش روی زمین بود و رویش را برگردانده بود ، مثل کسی که دارد فرار می‏کند . می‏گفت :
وقتی من‏ این را دیدم ، معنایش را نفهمیدم که آن پیکرتراش از تراشیدن این دو پیکر پیکرهای زن و مرد جوان ، آن هم نه در حال معاشقه بلکه در حال گریز مرد جوان از زن چه مقصودی داشته است . از افرادی که وارد بودند توضیح‏ خواستم ، گفتند : این تجسم فکر معروف افلاطون است که می‏گوید انسان هر معشوقی که دارد ، ابتدا با یک جذبه و عشق و ولع فراوان به سوی او می‏رود ولی همین که به وصال رسید ، " عشق " در آنجا دفن می‏شود ، وصال ، مدفن‏ عشق است و آغاز دلزدگی و تنفر و فرار .

چرا اینطور است ؟ این مسأله یک امر غیرطبیعی و غیرمنطقی به نظر می‏رسد ، اما آنهایی که دقیقتر در این مسئله فکر کرده‏اند ، آن را حل کرده‏اند ، گفته‏اند : مسئله این است که انسان آنچنان موجودی است که‏ نمی‏تواند عاشق محدود باشد ، نمی‏تواند عاشق فانی باشد ، نمی‏تواند عاشق‏ شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است ، انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگری نیست ، یعنی عاشق ذات حق است ، عاشق خداست . همان‏ کسی که منکر خداست ، عاشق خداست ، حتی منکرین خدا که به خدا فحش‏ می‏دهند ، نمی‏دانند که در عمق فطرت خود ، عاشق کمال مطلقند ولی راه را گم‏ کرده‏اند ، معشوق را گم کرده‏اند .

محی‏الدین عربی می‏گوید :

ما احب احد غیر خالقه هیچ انسانی غیر از خدای‏ خودش را دوست نداشته است و هنوز در دنیا یک نفر پیدا نشده که غیر خدا را دوست داشته باشد . ولکنه تعالی احتجب تحت اسم زینب وسعاد وهند و غیر ذلک لکن خدای متعال در زیر این نامها پنهان شده است .

مجنون خیال می‏کند که عاشق لیلی است ، او از عمق فطرت و وجدان خودش‏ بی‏خبر است .

لهذا محی‏ا لدین می‏گوید :

پیغمبران نیامده‏اند که عشق خدا و عبادت خدا را به بندگان یاد دهند چون این ، فطری هر انسانی است‏ بلکه آمده‏اند که راههای کج و راست را نشان دهند ، آمده‏اند بگویند ای‏ انسان ! تو عاشق کمال مطلقی ، خیال می‏کنی که پول برای تو کمال مطلق است‏ ، خیال می‏کنی که جاه برای تو کمال مطلق است ، خیال می‏کنی که زن برای تو کمال مطلق است ، تو چیزی غیر از کمال مطلق را نمی‏خواهی ولی اشتباه می‏کنی ، پیامبران آمده‏اند که انسان را از اشتباه بیرون بیاورند .

درد انسان ، آن درد خدایی است که اگر پرده‏های اشتباه از جلو چشمش‏ کنار رود و معشوق خود را پیدا کند ، به صورت همان عبادتهای عاشقانه‏ای‏ درمی‏آید که در علی علیه‌السلام سراغ داریم .

چرا قرآن می‏گوید : "

« الا بذکر الله تطمئن القلوب »" ( سوره رعد ، آیه . 28 )

بدانید که منحصرا و منحصرا " « بذکر الله »" که مقدم شده است ، علامت انحصار است با یک چیز قلب بشر آرام می‏گیرد و از اضطراب و دلهره نجات پیدا می‏کند و آن ، یاد خدا و انس با خداست .

قرآن می‏گوید اگر بشر خیال کند که با رسیدن به ثروت و رفاه ، به مقام آسایش می‏رسد و از اضطراب و ناراحتی و شکایت بیرون می‏آید ، اشتباه کرده است . قرآن نمی‏گوید نباید دنبال اینها رفت ، می‏گوید اینها را باید تحصیل کرد ، اما اگر خیال کنید اینها هستند که به بشر آسایش و آرامش می‏دهند و وقتی بشر به اینها رسید ، احساس می‏کند که به کمال مطلوب خود نائل شده است ، اشتباه می‏کنید ، منحصرا با یاد خداست که دلها آرامش پیدا می‏کند . بسیاری از مکتبها تکیه‏شان روی دور ماندن انسان از اصل خود است .

مکتبهای دیگری هستند که تکیه‏شان روی درد انسان است برای خلق خدا ، نه‏ درد انسان برای خدا . حتی بعضی می‏گویند درد انسان برای خدا یعنی چه ؟ !

مثلا در یکی از مجلات ، بحثهایی طرح شده است تحت عنوان " خدا یا انسان‏ " ؟

یکی می‏گوید : " خدا " ، دیگری می‏گوید : " انسان " و سومی می‏گوید : " خدا و انسان " ، ولی من‏ کسی را ندیدم که بگوید : خدا و انسان از یکدیگر جدا نیست ، تا خدا نباشد انسان هم نیست . تا آن درد خدایی را که در انسان است ، نشناسیم و تا انسان به سوی خدا نرود ، درد انسانی او هم به جایی نخواهد رسید .
انسانیت ، درد خداست ، درد انسان از درد خدا داشتن است .

منبع :انسان کامل
شهید مطهری
صفحه 94

کمال نهایی انسان

تعداد بازدید ها: 12294