قوم لوط گرفتار همجنسبازی و لواط، یکی از زشتترین و بزرگترین گناهان، بودند. هنگامی که سرکشی و عصیان را از حد گذراندند، خداوند گروهی از فرشتگان را به صورت جوانان زیبارو برای عذاب قوم لوط فرستاد.
لوط در مزرعه خود مشغول کار بود که ناگهان مشاهده کرد تعدادی جوان زیبا به سراغ او میآیند. مهماننوازی حضرت لوط از یک سو و احتمال جسارت و گستاخی قوم خود نسبت به آنان از سوی دیگر او را سخت در فشار قرار داد.
آهسته با خود گفت: « امروز روز سخت و وحشتناکی است.»
حضرت لوط برای حفظ آنان، نخست آن قدر معطلشان کرد تا شب فرا رسید؛ شاید بتواند در تاریکی شب، دور از چشم قوم خود آنان را به خانه ببرد. در میان راه هم چند بار خطر قوم خویش را به آنان گوشزد کرد. با همهی این احوال، وقتی به خانه رسیدند، همسر لوط بر بام خانه رفت و با کفزدن و روشنکردن آتش مردم را از ماجرا آگاه کرد. طولی نکشید که گروهی انسان حیوانصفت افسارگریخته و حریص دواندوان نزد لوط آمدند.
حضرت لوط برای منصرف کردن آنان پیشنهاد کرد که با دخترانش ازدواج کنند، ولی آنان در کمال پررویی گفتند: « ما به دختران تو نیاز نداریم و خود بهتر می دانی که هدف ما چیست.»
وقتی حضرت لوط از تمام راهها ناامید شد، گفت:« ای کاش من در برابر شما قدرت یا تکیهگاه و پشتیبان محکمی داشتم.» « لوان لی بکم قوَّه او آوی الی رکن شدید» ( سوره هود، آیه 80 ) (مشروح واقعه را در زندگی حضرت لوط بخوانید)
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود:« لوط با این جمله آرزوی قدرت و نیروی قائم علیه السلام را کرده و به یاد صلابت و قدرت مهدی و یاران او افتاده بود. چرا که به هر یک از یاران مهدی به اندازه نیروی چهل مرد داده میشود و قلبش محکمتر از آهن است. آنان اگر به کوههایی از آهن برخورد کنند، آنها را از جا بر میکَنَند. یاران حضرت مهدی علیه السلام شمشیرهایشان را غلاف نمیکنند تا خداوند راضی گردد.»
منابع: تفسیر نمونه، 9 / 178 تا 181
مراجعه شود به:
امام زمان علیه السلام در قرآن