الیسع بن محمد بن الیاس
«357 _356 ق / 968 _967 م»
چون محمد بن الیاس پدر الیسع به
بخارا رفت، سران سپاه و بزرگان کرمان الیسع را به فرمانروایی بر گماشتند. اما حکومت او دیری نپایید. وی در آغاز به تحریک یسربن مهدی، برای برانداختن برادرش
سلیمان ، از سیرجان کوشش بسیار کرد. نخست او را به بهانه مشورت از سیرجان فرا خواند، لیکن چون سلیمان زیر بار نرفت به آنجا لشکر کشید و ناچار به بخارا گریخت. پس از آن به فارس رفت. در این هنگام گروهی از لشکریان عضدالدوله به او پیوستند. الیسع در آغاز آنان را نواخت و خلعت داد، ولی چون گروهی از اینان گریختند و نزد عضدالدوله رفتند، به دیگران بدگمان شد و دستور داد، باقیمانده سپاهیان پناه جسته را مثله کنند. این خشونت و بیرحمی ، موجب شد که شیرازه سپاه او از هم گسیخته گردد و گروه گروه از لشکریانش فرار کرده به عضدالدوله بپیوندند، چنان که در یک نوبت یک هزار تن از آنان با سلاح و تجهیزات خود نزد عضدالدوله رفته به او پناه بردند. الیسع چون وضع را بدین منوال دید، با نزدیکان خود به بخارا گریخت. عضدالدوله نیز به دنبال او شتافت و در رمضان 357 ق / اگوست 968 م ، ب کرمان رسید و شهر را به تصرف خود درآورد . سپس فرمان داد تا همه اموال و املاک
آل الیاس را مصادره کنند و پس از چندی، فرمانروایی آن دیار را به فرزند خود ملقب به شرفالدوله سپرد و خود به فارس بازگشت. الیسع نیز چون به بخارا رسید، از توجه
منصور بن نوح برخوردار شد، اما با پادشاه سامانی به این جهت که او را در برابر عضدالدوله حمایت نکرد، به درشتی سخن گفت. منصور بن نوح نیز، الیسع را به خوارزم تبعید کرد و ابوعلی سیمجور هم اموال او را در یکی از شهرهای خراسان به یغما برد. الیسع در خوارزم به چشم درد شدیدی گرفتار شد به گونهای که تاب تحمل آن را نداشت. روزی بر اثر شدت درد، با دستان خود، چشمش را از حدقه درآورد و اندک مدتی پس از آن جان سپرد.