اسلام و اعتلای هنرهای ایران


اشاره : دردوران منحوس ستمشاهی گذشته ، اتصال شاهنشاهی پهلوی به ساسانی ، از یک سو ، وشکاف ژرف میان فرهنگ ملی و سنتی ،باآنچه مدرنیته نامیده شده و از غرب گسیل می شد ، ازسوی دیگر ، مشکلات هویتی خاصی را به همراه داشت . مشکلاتی که به خصوص درعرصه هنر ، رهاورد نامبارکی چون لجام گسیختگی ، فروپاشی حدودها وحریم ها ، هرج و مرج و نوعی وازدگی باخودآورد . هنرمندانی که می پنداشتند اسلام برایران تحمیل شد ، برسرآن بودند که هویت هنری جامعه را تنهابه مواریث باستانی گره بزنند. اینان به تأسی ازاسلاف خود(چون سِرجان مَلکم ، فریدون آدمیت و ..) گمان می کردند که تنها ازپایگاه موقعیت تقویمی و جایگاه کنونی باید هنرِمتناسب بانیازهای عصرجدید راپدید آورد وهنراین زمانه باید همه قول ها و قراردادهای گذشته رابشکند وبگسلد . حال آن که نه تنها اسلام برایران تحمیل نشد بلکه مردم ایران و بخصوص هنرمندان ایرانی ، اسلام را به خانه خود فراخواندند و برپیکره هنرکم رمق ساسانی ، که نوعاً درالتزام و انقیاد سلایق و علایق درباربود ومی کوشید تا به شکوهمند سازی نظام و منش شاهان ساسانی مدد رساند و البته گاه نیز به تبیین مبانی زرتشتی کمک کند ، شوری خاص دمیدند . هنرمندان ایرانی باپذیرش اسلام ودرفروغ تعالیم آن ، نه دربرابر هنرهای دیگر به یکباره منفعل شدندودل و دین ازدست دادند و نه برآن یکسر تاختند وهمه قوانین و قراردادها راشکستند، بلکه جوهره ابداعی هنرهای دیگر، مانند ساسانی ، هندی ، بیزانسی و هِلنِی رابرگرفتند و بخشهایی از آن را که در حُسنِ انتقال درون داشتهای عارفانه خود مؤثر می یافتند برگزیدند و آن را باحقیقتِ درونی ودینی خود سازگارکردند . متأسفانه درنظام آموزش عالی ما هنوزچنان که باید این حقیقت ، تنویر، تبیین ونهادینه نشده است که اسلام ، براستی نظام محتوایی و ساختاری هنر ایران را ازبُن دگرگون کرد و تحولی ژرف دربنیانی ترین عرصه های هنر این سرزمین پدید آورد؛ تاآنجاکه امروزه نمی توانیم هنر ایرانی راازهنر اسلامی جدا و رها بنگریم ؛ و حق آن است که با افتخار بگوییم " هنرهای اسلامی ایرانی " . دراین مقاله کوشش می شود تا به قدربضاعت وبه اجمال به بیانِ والایی ها و عظمت های آن بخش از هنرهایی پرداخته شود که با ورود خجسته اسلام به ایران به نحوعمیق تری متأثرشدند، چندان که برسرزمینهای مادی و ذهنی ملتهای دیگر نیز دامن گسترانیدند . هنرهایی که یقیناً اگربا بهارِفرهنگ اسلامی ملاقات نمی کرد تا به این حد دل آرا وجان پرور نمی شد . علت غایی آثار هنری در ایران ساسانی محتوای هنر در ایران باستان به خصوص در عهد ساسانی کاملاً طبقاتی بود و سه مقصد عمده رادنبال می کرد : هنرمندان در این دوره پیوسته در عظمت بخشیدن به حکومت ساسانی می کوشیدند و به بیانی دیگر می توان گفت که " آرمانگرایی در اجرا " سرلوحه خواست هنرمند قرارداشت . مشخص است که در اینجا از آن فردیتِ سیال و خلاق هنرمند اثر و خبری نیست ؛ چه او وظیفه دارد تا همگان و همگنان دربرابرآنچه او می آفریند به حیرت واداشته شوند و به تکریم حکومت بپردازند . یقیناً در هنرساسانی علایق و سلایق طیف محدودی از جامعه لحاظ می شد و هنرمندان به اعتبار این که تا چه حد دربرآورده سازی آمال و اهواء درباروحلقه های متصل به آن سهم داشته باشند دربرابرنظر و تشویق اربابان قدرت بودند. معماری ساسانی با گنبدها و ایوانهای باشکوه و عظیم درصدد نمایش دادن شکوه و عظمت حکومت بود . این معماری تاحدودی ریشه ها و شیوه های خودراازمعماری هخامنشی برگرفته بود . در عین حال ازشیوه های هنری و معماری یونان باستان نیز به نحومبسوطی بهره می برد . ازمعروف ترین این بناها می توان به کاخ اردشیر در فیروزآباد و قصر پادشاهان ساسانی در تیسفون ( نزدیکی بغداد) اشاره کرد . هدف دیگر هنر دردوره ساسانی توجیه و تبیین و تفسیر اصول اعتقادی زرتشتی بود : یکی از مهم ترین محورهای نگرشی هنرایرانی – زرتشتی ، تنازع و تعرض ایزدان و اهریمنان است که در عقاید اوستایی و اساطیری ایرانیان اهمیت بسزایی دارد . ایرانیان قدیم همواره با تاریکی درستیز وبا " نور" دروفاق و وفاداری به سرمی برده اند . ازاین رو جهان جسمانی تفکر زرتشتی تَمُثل عالَم روحانی ( جهان نورانی ) است . به عبارتی دیگر می توان گفت که دراین نظرگاه ، عالم جسمانی ظهورو جلوه و شبیه و تمثل عالم روحانی ( جهان نورانی ) وتنزل و تقلیل آن به مرتبه پایین است . اهورامزدا منبع و مبداء نورو اهریمن از آن حیث که به جهان جسمانی نزدیک است مبداء تاریکی می باشد . اتصال دو عالم جسمانی و روحانی به واسطه عالمی برزخی و بینابینی است که ایرانیان باستان در تصویر کردن آن می کوشیدند . این مرتبه همان عالم خیال ( مثال ) است که ساحت هنرمندانه وجودانسان به آن تعلق دارد . این گونه تلقی در هنر مانی که خود التقاط و اختلاطی از هنر مسیحی ، بودایی و تفکر ثنویت گرای زرتشتی است به اوج می رسد . هنرمانی در نقاشی به کمال رسید و کتاب مصور وی به نام ارتنگ یا ارژنگ معجزه دین او به شمار می آید . بنا به تلقی مانویان هرآن چه در عالم ، زیبا ست شایان پرستش است . تفسیر و تأویل اصول زرتشتی درادبیات با جدیت و اهتمام بیشتری دنبال می شد : مثلا اوستا ، کتاب مقدس زرتشتیان به زبان پهلوی ترجمه شد . یکی از کتابهای معروف عهد ساسانی ، کتابی است به نام " اَرتاویراک نامگ " . این کتاب ماجرای مردی به نام ارتاویراک است که درعالم خیالی خود به بهشت و دوزخ سفرمی کند . یکی دیگر از ازآثاردینی عهد ساسانی کتاب " پند نامگ " است . دراین کتاب اندرزهای دینی و اخلاقی تنی چند ازبزرگان زرتشتی نقل شده است . دوکتاب دیگر هم به نامهای " بندهش " و " دینکرت " به زبان پهلوی ساسانی برجای مانده که مربوط به احیای تفکرزرتشتی است . افزون براین ، موسیقی نیز به نهادینه سازی و تجلیل زرتشتی گری مدد فراوان رساند . سرودهای دینی بانواهای روح انگیزی خوانده می شد و دستورات دینی را فضایی سرشار از نوعی جذبه و " ازخود به درشدگی " به مردم القاء می کرد . همین لذت سکرآمیز موسیقی آمیخته بامضامین دینی بود که از خستگی کسل کننده تشریفات متعدد دینی می کاست . هدف دیگر هنر ، مفرح کردن و لطافت بخشیدن به زندگانی طبقات حاکم بود . این هدف را هم ادبیات و هم موسیقی به جد دنبال می کردند . مثلا : داستان خسرو و غلام او، اگرچه امروزه برای تاریخ نویسان یک سند تاریخی به حساب می آید و از رهگذر خواندن آن می توانند دربار ساسانی را تجربه کنندولی در آن دوران دارای بار سرگرم کننده فراوانی بود . داستان گفتگوی بز و خرما و همچنین کتاب شطرنج ، هردو از کتابهای سرگرم کننده آن زمان به حساب می آیند . کتاب کلیله و دمنه هم از کتابهای معروف این دوران است که به وسیله طبیبی درباری به نام برزویه از هندی به فارسی برگردانده شد . کارنامه اردشیر بابکان داستان مبارزه های این پادشاه و رشادتهای او برای رسیدن به پادشاهی و تخت و تاج است . هنر ساسانی به طور کلی در خدمت دربار بود و هنرمندان ، خدمتگزارانی که اراده هنری خود را مصروف خوشامد و پسند درباریان و برجسته سازی احوالات و ذکراوصاف فرمانروایان کرده بودند . درهای فرهنگ و هنرورفاه و رونق زندگی به طور کلی برروی مردم بسته بود . البته گاه مایه نخستین برخی از داستانها یی که در ادبیات ساسانی به چشم می خورد از فرهنگ عامه اخذمی شد ولی این نه به دلیل رویکرد مردمی هنر و ادبیات بود ؛ چراکه در مجموع آثار هنری برای التذاذ و انبساط خاطر و مباهات کاذب امیران و اعیان پدید می آمد . درواقع ممکن بود برخی مواقع مردم و احوالشان به رشته توصیف کشیده شود و مردم ، موضوع اثر هنری و ادبی قرارگیرند اما موضع هنرمند هرگزمردمی نبود . حضوراسلام درتقدیر هنرایران اسلام چون به ایران آمد نه دربرابرهنر ساسانی( ونه هرهنردیگری ) صف آرایی کرد و موضعی خصمانه به خود گرفت و نه درمقابل آن منفعل شد ؛ بلکه حسب " فبشرعبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه " دست به گزینشگری زد وعناصری را که برگزیده و نگهداشته بود بخوبی در خود تحلیل برد ، مهر و نشان خودرابرآن زد وآن چنان پیچ و تابشان داد که براستی امروزه بدشواری می توان آبشخور نخستین آن را معلوم کرد . " صدسالی این هنر را کفایت کرده است تا با آثاری که می آفریند چنان خودرابرکرسی بنشاند که نتوان آثاروی را به هنرهای کهنی نسبت داد که ازثمره کارآنها توانگرشده است . " دراینجا دیگر هنرمند مسلمان ایرانی مجبور نبود تا شکوه آفرینی رابه التزام و انقیاد هنردرباری درآورد . اوباطیب خاطر، مبادرت به شکوه آفرینی فضایی کرد که پاره پاکیزه ساحتِ ایمانیِ وجود او بود . جایی که درآن سربه سجده فرود می آورد و باخدای یگانه به راز و نیاز می پرداخت . جایی که متعلق به قلمرو اعتقادی و عاشقانه وجود او و همه گروندگان به آیین نجات بخش اسلام بود . برای معمار مسلمان همواره این مساله مطرح بودکه فی المثل در فضای مسجدی که می سازد نظام توحید را در بهترین شکل خود در مصالح و مواد نشان بدهد؛ یعنی فضای مسجد او را به وحدت محض نایل سازد که بیان کننده وحدت ذات باشد؛ در عین حالی که در عالم کثرت زیست می کند. یکی از این موارد مساله تربیع دایره است که در معماری اسلامی ایرانی ، جایگاه ارزشمندی دارد ، یعنی رابطه سازی میان مربع و دایره که خود نمادی از بیان وحدت در کثرت است. در اندیشه هنرمند مسلمان ، زمین محضر خداوند است و مسجد، تمثیلی است از عالم وجود ، و خودانسان در چهره آسمانی خویش ." هرمسجدی ، قلب دنیاست ؛ فضایی است که آسمان و زمین در آن به هم پیوند می خورند ونماز هم به سوی کعبه ، که خانه خداست ، صورت می بندد. اکنون دیگرهرفضای کالبدی ، خود به نوعی گسترش و امتداد مسجد محسوب می شود . خانه ، مدرسه ، باغ وبازار همه از مسجد می پذیرند و در امتداد آن ساخته ؛ و این همه تماما محضر خدادانسته می شوند . بدین سان طراحی شهرها همه از مسجد متأثر می شوند و به سوی کعبه جهت گیری می گردند . فضا، فرم ، رنگ ، نور وماده هریک به تنهایی عنصری تلقی می شود که در ترکیب با یکدیگر می توانند یک اثر معماری را پدید آورند . فضا در این جا کیفیتی قطبی دارد. هر مکان مقدس بر پیرامون خود اثر می گذارد و آن را جهت دارمی کند . دراین جا فرم ها از دایره مادی و آشنای خود فراتر می روند و هر صورتی کیفیتی فراتر می یابد . مربع ، هشت ضلعی و دایره دیگر فقط صورتهای هندسی محسوب نمی گردند بلکه هریک محمل ارزشها و تمثیل اعتقادات هنرمند می شوند . هنرمند مسلمان ایرانی ، با معانی و مفاهیم تازه ای از نور مواجه شد . اوتا پیش از آن نوررااز پنجره نگرشی زرتشتی مشاهده می کرد اما اکنون نوربرای او معادل بصری " وجود" شده بود . هنر اسلامی ایرانی به پشتوانه تمدن اسلامی متکفل نور جمال ازلی حق تعالی بود ؛ نوری که جهان در آن آشکار می شود و حسن و جمال او را چون آینه جلوه می دهد : حُسن روی توبه یک جلوه که درآینه کرد این همه نقش در آیینه اوهام افتاد مولوی در دفتر اول مثنوی معنوی این چنین می سراید: ده چراغ ار حاضر آید در مکان هر یکی باشد به صورت غیر آن فرق نتوان کرد نور هر یکی چون به نورش روی آری بی شکی گر تو صد سیب و صد آبی بشمری صد نماند، یک شود چون بفشری در معانی ، قسمت و اعداد نیست در معانی تجزیه و افراد نیست اتحاد یار با یاران خوش است پای معنی گیر، صورت سرکش است صورت سرکش گدازان کن به رنج تا ببینی زیر او وحدت چو گنج نور در معماری ایران که به مرورزمان سرشار از هویت اسلامی می شد جایگاه والاتری می یافت . البته آراء و آثار حکیمان انسی و افاضی نیز در تعلق خاطر هنرمندان و معماران ایرانی به نوردارای سهم و نقش ارزنده ای است ؛ چه ایشان عقیده داشتند که درعالم هیچ شئیی در تعریف بی نیاز از نور نیست . زیرا نور عین ظهور است و ظهور نسبت به خفا مثل وجود نسبت به عدم است .پس وجود؛ همان نور و عدم همان ظلمت است . خداوند ، نور است و او را نور انوار ، نور محیط ، نور قیوم ، نور مقدس و نور اعظم می نامند . ابن سینا علم حاصل در نفس را نور، حکمت خداوند را زیتون و عقل فعال را آتش می نامید . غزالی می گفت که نفس او ، تحت تأثیر نوری که خداوند در سینه اش تابانده به اعتدال بازگشته است و کشف حقایق باید از این نور خواسته شود . او می گفت که این نور گاهگاهی از خزانه بخشش الهی جاری می شود و باید در کمین آن بود ؛ چنانکه رسول خدا می فرماید که از جانب خدای شما در ایام زندگی وزشهایی رحمانی می وزد ، آگاه باشید و آنرادریابید . در معماری ایران پس از اسلام ، نور، به تأسی ازقرآن مجید ، به ارجمندترین و والاترین جایگاه خود دست می یابد . در اینجا این لطیفه باارزش حضرت حقتعالی هرچند درشکل مادی خود باعث روشنایی فضا و ایجاد کشش درآن می شود اما دروجوه تمثیلی ومعنوی که باهندسه ای خارق العاده به جلوه گری می آید در " مقرنس " ، که " نورمتجسد " است به زیبایی هرچه تمامتر به ابراز تمنای جمال می نشیند ؛ ودر بعد معنوی آن نمادی از وجود و خرد الهی می گردد. هنرمندان باپذیرش اسلام دیگر اجباری به تبیین اصول اعتقادی زرتشتی نداشتند بلکه می کوشیدند تا دین پویا و مترقی خود را درزیبا ترین تدابیربیانی ممکن به معرض امعان نظر همه اهل جهان بگذارند . دینی که برای هنرمند ان ، آزادی درانتخابگری را به ارمغان آورده بود و هرگزدراندیشه تحمیل اراده خود برآنان نبود . آنها بروشنی می دیدند که خلاف آمد حاکمان ساسانی که علم و فرهنگ و هنر را تنها برای خویش می خواستند و می پسندیدند ، اسلام ، تشویق از علم و حمایت از عالمان را به صراحت و استواری سرلوحه اهداف خود قرار می دهد و پیامبر بزرگوار ش مردم را این چنین به کسب دانش و طلب آگاهی فرا می خواند که : ـ « دانشمندی که مردم از دانش او بهره مند شوند، برتر از هفتادهزار عابد است ."2 وی در حدیثی خطاب به حضرت علیعلیه‌السلام می فرمایند: « ای علی، هر گاه مردمان را دیدی که با انجام عبادات به خداتقرب می جویند، تو با عقل و دانش به او تقرب جوی تا بر ایشان سبقت بیابی.» 3 گفت پیغمبر علی را کای علی شیرحقی ، پهلوانی ، پردلی لیک برشیری مکن هم اعتمید اندر آ در سایه نخل امید تو تقرب جو به عقل و سر خویش نی چو ایشان بر کمال بر خویش4 براستی، همین تاکید مؤکد اسلام در توجه به علم و حکمت ؛ و محترم شمردنِ عالمان به احترامِ علم ، از اسباب عمده آشنا یی ایرانیان مسلمانان با علوم یو نانی و سریانی و هندی بود. به عنوان مثال ارتباط آنان با فرهنگ یونانی مستقر در شامات ( سوریه ، فلسطین ، اردن و لبنان کنونی ) زمینه های رقابت هدفمند علمی را در ایشان بیدارکرد چندان که هنرمندان و دانشوران عزتی خاص پیدا کردند و ارجمندی فراوان یافتند. شاخص های عملکردی هنرهای اسلامی ایرانی حاملان هنر از ثغور و حدود جغرافیایی متفاوت ، هر یک با زبان ذوقی و بضاعت بصیرتی خاص خود بر اندوخته های هنراسلامی ایرانی به مرورزمان افزودند وبا انعطاف و عشق از ذهن های گرانسنگ دیگر نیز بهره مند شدند ؛ تا جایی که می توان گفت هنر اسلامی ایرانی در گذر تاریخ همواره در سه محور حضور درخشان و گرمتابی داشته است : " دریافت " هوشمندانه آن بخش از عناصر هنری سرزمینها و مللی که همسو با نگرش توحیدی خویش بوده است ؛ " توسعه " زیباشناسانه و کارآمد آن عناصر 3- و سرانجام " انتقال " سخاوتمندانه و مؤثر آن به نسلها و عصرهای دیگر . از آنجا که مردم ایران با اشتیاقی بسیار فزاینده ترازملتهای دیگردین جدید را پذیرفته و در مقابل آن سر تعظیم فرودآورده بودند لذا ورود مضامین آسمانی اسلام را در نگاره های ایرانی وسیع تر از عرصه های جغرافیایی دیگر مشاهده می کنیم . هنرهای ایرانی درفروغ اسلام روزبه روزبالنده ترشد و چه از منظرمحتوا و چه ساختار قدرت وافری یافت . مکتبهای مختلفی ازاین پس در هنراین سرزمین به وجودآمد که این خودنشان از پدید آمدن فضای فرهنگی و معنوی خلاقیت آفرینی دارد . فضایی که به دست و دل کارآمد هنرمند مسلمان ایرانی آرامش و توان خاصی بخشید . از جمله هنرهای تجسمی در فراز و نشیب تاریخی خود، دوره های مختلفی را پشت سر نهاد که در هر دوره با توجه به نوع حکومت ، محل پایتخت ، نیازهای اجتماعی و تأثیرهای فرهنگی محیط ، ویژگیهای خاصی را کسب کردبا طلوع اسلام ؛ از آنجا که مردم ایران با اشتیاق فزاینده ترازهر ملتی دین جدید را پذیرفته و در مقابل آن سر تعظیم فرودآوردند لذا ورود مضامین آسمانی اسلام را در نگاره های ایرانی وسیع تر از عرصه های جغرافیایی دیگر مشاهده می کنیم . این هنر در فراز و نشیب تاریخی خودتا کنون دوره های مختلفی را پشت سر نهاده که در هر دوره با توجه به نوع حکومت ، محل پایتخت ، نیازهای اجتماعی و تأثیرهای فرهنگی محیط ، ویژگیهای خاصی را کسب کرده است . این ویژگیها را تحت عنوان " مکتبهای هنر نگارگری " می شناسند . مکتب های نگارگری مکتب بغداد ( عباسی ) با ترجمه کتابها از زبان پهلوی ، سانسکریت و یونانی به عربی در دوران حاکمیت عباسیان و نسخه برداری از این کتابها ، علاقه مندی به زیبا سازی و نقش تصویر در آنها رایج شد . از جمله کتابهایی که در این دوره مصور شدند می توان به کتابهای " فی معرفه الخیال الهندسیه " ، " کلیله و دمنه " و " مقامات حریری" اشاره کرد . چهره های نگاره پردازی شده این دوره شباهت بسیاری به نژاد سامی ( عربی) دارد . جامه ها و لباسهای مسیحی را با همان چینهای ضخیم و سنگین به شیوه نقاشیهای بیزانسی می توان باز شناخت . در این مجالس رنگ زمینه بسیار اجمالی است یا اصلا وجود ندارد . این نگاره ها از صفحه جدانیستند و بخشی از متن به شمار می رود . " عبدالله بن فضل " یکی از مشهورترین نقاشان مکتب بغداد است که مصورسازی کتاب " خواص عقاقیر " را از آثار او به شمار می آورند . همچنین مصورسازی کتاب " رسایل اخوان الصفا " به وسیله " ابن بختیشوع " در این دوره انجام شده است . مکتب سلجوقی مصور سازی کتاب در این دوره به شیوه ای خاص و با خصایص نژادی ادامه یافت . البته از این دوره کتابهای اندکی به دست آمده و به نظر می رسد نمونه های موجود مشابهتی کامل با سفالینه های لعابدار این دوران دارد ؛ چه همان نقشها را با همان دقت و با جزییات برروی سفالینه ها می بینیم . از قدیمی ترین کتابهای این دوره " اندرز نامه " است که تاریخ آن مربوط به سال 484هجری قمری می باشد ؛ برخی از محققان عقیده دارند که تصویرهای این کتاب را باید کهن ترین مینیاتور دانست .یکی از معروفترین و درعین حال قدیمی ترین نسخه های شاهنامه که تا کنون شناسایی شده وبه " شاهنامه کاما"معروف است و نیز کتاب خطی " جالینوس " مربوط به همین دوره است . به طور کلی در مکتب سلجوقی ، نقشها و تزیینات برروی متن رنگ آمیزی شده پدیدار شده اند. چهره ها با چشمهای بادامی شکل و شبیه به نژادزرد، و لباسها با گل و گیاه ونقوشی به شیوه اسلیمی تزیین می شد . دیگر در این دوران از چین و چروکهای مکتب عباسی خبری نیست . از نگارگران معروف این دوران باید از " ابوتراب " و " فخر الدین حسین بدیع نقاش" نام برد. مکتب مغول با حمله مغول به ایران موجی از ویرانی و تاراج همه هستی مردم را فراگرفت . در آغاز غارتگران صحرا گرد به هر کوی و برزنی که پامی نهادند جز خرابی و کشتار چیزی از خودبه یادگار نمی گذاشتند ؛ اما ازپس گذر ایام ، ایرانیان ،با درایت و انعطاف بسیار خود این سلطه گران ددمنش را با سیمای درخشان فرهنگ ایرانی که اکنون با فرهنگ و تمدن اسلامی قویأ در هم آمیخته شده بود آشنا کردند ، چندان که امیران مغول با پذیرش اسلام بکلی از کیش و مرام اجدادی خود جداشدند و حتی خود به گسترش فرهنگ و هنر اسلامی ایرانی اهتمام ورزیدند . در این زمان آثار هنری درخشانی پدید آمد که از آن جمله است احداث مجموعه " ربع رشیدی " در تبریز و آمدن هنرمندان و هنرپروران مختلف از گوشه و کنار کشور به آن دیار . در اینجا بود که مکتب مغول در نقاشی ایرانی چهره نمایاند . ارتباط " ایلخانیان " با اقوام خود – بویژه چین – باعث سرایت برخی از عوامل نقاشی چینی در نقاشی ایران شد .به عنوان مثال می توان از ابرهای مواج کنگره دارداخل هم ،پرتحرک شدن نقوش انسانی و جانوری ، درشتی و نازکی خطوط ، چین و شکن در لباسها ، به کارگیری صحنه های پرجمعیت ، استفاده از رنگهای بیشتر و ایجاد نوعی هماهنگی میان آنها ، رویکرد به طبیعت گرایی در ترسیم جزییات ترکیب بندی نگاره ، بروز آزادیهای بیشتر در بیانگری ، تنه درختان گره دار بسیار پیچیده ، صخره های بلند نوک تیز و دشتهای بریده منقطع نام برد . در این مجالس همه جیز بر سطح یک پرده افتاده قرار نمی گیرد ، بلکه پیکره های انسانی در سطوح گوناگون پدیدار می شود؛ رنگها ، بیشتر ارغوانی ، قرمز ، طلایی ، سبز ، زرد و قهوه ای هستند . منافع الحیوان ، جامع التواریخ ، شاهنامه ابوسعیدی ( دموت ) و نیز کلیله و دمنه از جمله کتابهای مصور این دوران به حساب می آیند . در کتاب " گلستان هنر" به تنی چند از نگارگران این دوره اشاره شده است که " محمود بن محمد توسی کاتب " ، " استاد احمد موسی " ، وشاگرد او " امیر دولتیار " ( که از غلامان سلطان ابو سعید بود ) و" مولانا ولی الله " از آن جمله اند . مکتب هرات می دانیم که پس از" تیمور" که شهر سمرقند را به پایتختی خود برگزیده و هنرمندان را ازنقاط مختلف به این شهر کوچانیده بود ، فرزندش شاهرخ ، هرات را پایتخت قرار داد و با فراخواندن هنرمندان ، آن شهر را به کانون فرهنگ و هنر آن روزگاران بدل کرد ؛ وبدینسان مکتب هرات پایه گذاری شد . در این دوره بود که هنر نگارگری به عالیترین مراتب و مراحل رشد و شکوفایی خودرسید و تبدیل به هنری اصیل ، ملی و موافق طبع و خوی ایرانی گشت . کمال الدین بهزاد از هنرمندان نامدار این دوره محسوب می شود که در آثار او نشانی اندک ازعناصر نقاشی چینی و بیزانسی دیده می شود . پرورش شگفت انگیز رنگها و ظرافت به کار گرفته شده در ترسیم درختان ، گلها و حالات مختلف چهره ها از خصایص ارجمند هنر اوست . فن چهره سازی که آن را به بهزاد نسبت می دهند ، از فرماندهانی چون شیبک خان و سلطان حسین ، نیز چهره هایی که در کتابهای خطی ودر اندازه های بزرگ باقی مانده از آثار این دوره است . از زیباترین آثارمصور دوره تیموری و مکتب هرات ، مجمع التواریخ اثر حافظ ابرو ، ظفر نامه، خمسه نظامی و کتاب کلیله و دمنه است؛ که به همراه شاهنامه بایسنقری در کتابخانه کاخ گلستان نگهداری می شود . علاوه بربهزاد باید به نقاشان توانمند دیگری چون خلیل نقاش ، غیاث الدین ، مو

تعداد بازدید ها: 17221