آذربایجان و طغیان سران ترکمان و تکلو



آذربایجان و طغیان سران ترکمان و تکلو

«992 ق / 1584 م»

با رسیدن اردوى شاهى به آذربایجان، امیر خان ترکمان بیگلر بیگى با دوازده هزار تن از بستگان و افراد طایفه خود تا میانه به استقبال آمد و مورد لطف و مهرابى فوق العاده شاه و ولیعهد قرار گرفت. پس از ورود به تبریز هم، چون در میزبانى شاه محمد و حمزه میرزا اشتیاق فراوان نشان داد، اعتماد و توجه به حمزه میرزا را به خود جلب کرد، به طورى که این امر مایه تحریک و حسد و کینه سایر نزدیکان و ندیمان شاهزاده به ویژه سران استاجلو و شاملو قرار گرفت.

حمزه میرزا که در این هنگام هجده سال داشت، اغلب کارهاى کشورى و لشکرى به صوابدید و دستور او صورت مى‏گرفت. چون جوانى خودخواه و مغرور بود و در شرابخوارى افراط مى‏کرد، به اندک رفتار نامطلوبى، خشمگین مى‏شد و نزدیکترین کسان خود را آزرده مى‏ساخت. به هنگام قتل مادرش توسط سران قزلباش، سیزده ساله بود، و به سبب علاقه فراوان به مادر، همواره کینه قاتلان را در دل داشت و به دنبال بهانه‏اى مى‏گشت تا عاملان این جنایت را به سزاى اعمالشان برساند. ولیعهد جوان، با چنان قدرت و نفوذ در دستگاه پدر، در این هنگام که سران قزلباش و شاه براى برخورد به امر خطیرى چون تهاجم بیگانگان در تبریز گرد هم آمده بودند، فیلش یاد هندوستان کرد و موقع را براى تسویه حساب با کشندگان مادر مناسب یافت! چون امیر خان ترکمان در فرمان قتل مادرش از قزوین دور و ظاهرا" در آن جنایت نقشى نداشت؛ حمزه میرزا کوشید او را با خود همداستان کند و به دستیارى امیر خان، کشندگان مادر را سیاست نماید. اما امیر خان که با برخى از این سران قزلباش، دوستى دیرینه داشت، به عنوان اینکه ایجاد اختلاف در بین سران قزلباش و با وجود دشمن بزرگى چون عثمانى، به صلاح و صواب نیست، با این کار مخالفت کرد. به علاوه شاهزاده جوان را اندرز داد تا در شرابخوارى امساک کند و از معاشرت با سرداران جوان، که او را به این کار تشویق مى‏کنند، احتراز جوید.

از سوى دیگر، تقرب امیر خان به حمزه میرزا و توجه و احترام خاصى که شاهزاده نسبت به او داشت، مایه تشویش و نگرانى خاطر دیگر سران قزلباش و برانگیختن کینه و حسد آنان مى‏شد، به ویژه سرداران جوانى که با شاهزاده انیس مجالس بزم و میگسارى وى بودند، به جد سعى مى‏کردند تا امیرالامراى آذربایجان را از نظر شاهزاده بیاندازند. جوانانى مانند على قلى بیگ فتح اغلى استاجلو و اسماعیل قلى خان شاملو، که ندیمان خاص و هم پیالگان شاهزاده بودند، در مجالس خصوصى با شاه زبان به بدگویى از امیر خان گشودند. کم کم سعایت بدخواهان مؤثر افتاد و میان شاهزاده و امیر خان کدورتى پیدا شد؛ عاقبت روزى حمزه میرزا در حال مستى با دشمنان امیر خان همداستان شد و نهانى به کشتن وى رضا داد.

شورش امیرالامرای آذربایجان علیه حمزه میرزا

امیر خان و سرداران ترکمان، همین که از این توطئه آگاه شدند، به همراه ده هزار تن از افراد طایفه ترکمان سر به شورش برداشتند و عزل و اخراج سرداران توطئه گر را خواستار شدند. حمزه میرزا که از این جسارت خشمگین شده بود، امیر خان را رسما" از بیگلربیگى آذربایجان خلع و دستور داد حکم عزلش را در کوچه و بازار تبریز براى مردم بخوانند. امیر خان هم چون خبر عزل خود را شنید در قلعه‏اى که گرد خانه خود ساخته بود، رفت و از بالاى برج و باروى آن به تیر اندازى پرداخت.

حمزه میرزا نیز فرمان داد که شاهى سیون کنند؛ یعنى در شهر جار زنند که از طایفه ترکمن هر که فرمانبردار و دوستدار دودمان صفوى است، بر در دولتخانه حاضر شود و هر که طرفدار امیر خانه به قلعه او رود. طایفه ترکمان چون صلاى شاهى سیون شنیدند، امیر خان را رها کرده، دسته دسته به دولتخانه آمدند. حتى خان ترکمان، پسران و برادران خود را به خدمت شاه فرستاد تا در زمره شاهى سیونان درآیند، ولى خود جرأت بیرون آمدن از قلعه را نداشت.

سرانجام با وساطت جمعى از امیران، امیر خان را از قلعه بیرون آوردند و به رسم گناهکاران شمشیر بر گردنش افکندند و به حضور شاهزاده بردند. شاهزاده دستور داد که او را به قلعه قهقهه بردند و تمام اموالش را هم مصادره کرد. سپس على قلى بیگ فتح اوغلى استاجلو که یکى از مسببان اصلى این تراژدى ناباورانه بود، به امیرالامرایى آذربایجان و حکومت تبریز منصوب کرد. عزل و حبس امیرخان، آتش اختلاف طوایف بزرگ قزلباش را تیزتر کرد، و چون بسیارى از سران طوایف ترکمان و تکلو، با امیر خان بستگى داشتند، بر جان خود بیمناک شده و نهانى بر ضد شاهزاده همداستان شدند. حمزه میرزا چون از این توطئه آگاه شد، دستور داد امیر خان را در قلعه به قتل رسانند؛ اما کشتن امیر خان، سرداران مخالف را گستاخ تر و کینه توز تر کرد؛ چنانکه آشکارا شورش کردند و با حمزه میرزا، از در جنگ درآمدند.

خودسریها و کینه توزیهاى حمزه میرزا و دامن زدن به اختلاف طوایف قزلباش، هنگامى روى داد، که سرنوشت ایران بیچاره و آذربایجان نگونبخت، بازیچه دست پادشاهى بى‏مصرف و بى‏لیاقت و دولتمردانى طمع کار و بى سیاست افتاده بود، نتیجه آنکه سراسر قفقاز و قسمت بزرگى از آذربایجان و حتى تبریز به سهولت به دست دشمنان ایران افتاد.


تعداد بازدید ها: 8485