عبدالله بن عمر (1). هنگامی که از جریان حرکت امام علیه السلام به سوی عراق با خبر شد به خدمت حضرت آمد و از ایشان خواست تا با گمراهان سازش کند و او را از جنگ و کشته شدن بر حذر داشت.
امام علیه السلام در پاسخ او فرمودند: ای ابا عبدالرحمن! مگر نمی دانی که یک نمونه از ناچیز بودن دنیا بر نزد خدای تعالی این است که سر
یحیی بن زکریا به عنوان هدیه نزد زنی بد کاره از بنی اسرائیل فرستاده شد ؟! آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب 70 پیامبر خدا را کشتند و بعد مثل این که هیچ اتفاقی نیفتاده و حرکت ناشایستی رخ نداده است، در بازارها نشسته و مشغول خرید و فروش شدند ؟! خداوند در کیفر آنان شتاب نکرد و به موقع از آنها انتقام گرفت، ای ابا عبدالرحمن از خدا بترس و از یاری من روی بر نگردان.(2)
1- عبدالله بن عمر خطاب مادرش زینب دختر مظعون است. در جنگ احد اجازه شرکت نیافت زیرا 14 ساله بود. در سال 73 بعد از قتل عبدالله بن زبیر در مکه در سن 86 سالگی وفات کرد. چون مرگش فرا رسید گفت: بر هیچ چیز دنیا تأسف نمی خورم مگر بر این که با فئه باغیه (معاویه و اهل شام) نجنگیدم و علی را در این امر یاری نکردم .
(الا ستیعاب، ج 3، ص 950)
2- بحار الانوار، ج 44، ص 365.
مراجعه شود به:
عزیمت از مکه به سوی کوفه