در مدتی که امام حسن عسگری علیه السلام در زندان بود، عده ای از بنی عباس و مخالفین امام نزد صالح بن وصیف، یکی از کارگزاران برجسته
مهتدی، خلیفه عباسی، رفتند و گفتند:« نسبت به او سختگیری کن و یک لحظه او را به حال خود وامگذار.»
صالح به آنان گفت:«دیگر با او چه کنم؟! او را به دو نفر از بیرحمترین زندانبانها سپردهام، اما آنها پس از مدتی اهل نماز و عبادت شدهاند.»
آنگاه صالح آن دو را احضار کرد و به آنان گفت:« وای بر شما، چه میکنید؟»
آن دو پاسخ دادند:« ما با مردی که روزها روزه است و شبها به عبادت میپردازد چه کنیم؟! او سخنی نمی گوید و غیر از عبادت کاری نمیکند. وقتی به او نگاه می کنیم، بندبند تنمان می لرزد و هیبتی در دلمان میافتد که قدرت هر کاری را از دست میدهیم.»
بنی عباس با شنیدن سخنان این دو زندانبان، سرافکنده و ناکام برخاستند و رفتند.
منابع:
بحار الانوار، ج 50، ص 308، ح 6
مراجعه شود به:
تحول روحی زندانبان امام عسگری علیه السلام