تاریخچه ی:
نامه عبیدالله بن زیاد به امام حسین علیه السلام
تفاوت با نگارش: 3
- | وقتی ((عبیدالله)) از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا خبردار شد، در نامهای خطاب به او نوشت:« به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمدهای. امیر المؤمنین ((یزید)) به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و یک وعده غذای سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم یا به حکم من و یزیدتسلیم شده وبایزیدبن معاویه بیعت کنی. والسلام. » |
+ | وقتی ((عبیدالله بن زیاد|عبیدالله)) از ورود ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین علیه السلام)) به ((کربلا)) خبردار شد، در نامهای خطاب به او نوشت:« به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمدهای. امیرالمؤمنین ((یزید بن معاویه|یزید)) به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و یک وعده غذای سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم یا به حکم من و یزید تسلیم شده و با یزید بن معاویه بیعت کنی. والسلام. » |
| امام وقتی نامه را خواند، آن را کناری انداخت و فرمود: « کسانی که خشنودی آفریدهها را با خشم آفریدگار خریدند، رستگار نخواهند شد.» | | امام وقتی نامه را خواند، آن را کناری انداخت و فرمود: « کسانی که خشنودی آفریدهها را با خشم آفریدگار خریدند، رستگار نخواهند شد.» |
| فرستاده عبیدالله گفت:« ای ابا عبدالله! جواب نامه را چه میدهی؟» | | فرستاده عبیدالله گفت:« ای ابا عبدالله! جواب نامه را چه میدهی؟» |
- | امام فرمود:« این نامهها جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.» چون قاصد نزد عبیدالله بازگشت و پاسخ امام را گفت، ابن زیاد بر آشفت و ((عمر بن سعد|عمر بن سعد )) را که تازه فرمان خلافت ری را گرفته بود و عازم ری بود، احضار کرد و به او فرمان داد به جنگ حسین برود. عمر بن سعد از جنگ با حسین علیه السلام عذر خواست. |
+ | امام فرمود:« این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.» چون قاصد نزد عبیدالله بازگشت و پاسخ امام را گفت، ابن زیاد بر آشفت و ((عمر بن سعد|عمر بن سعد)) را که تازه فرمان خلافت ((ری)) را گرفته بود و عازم ری بود، احضار کرد و به او فرمان داد به جنگ حسین برود. عمر بن سعد از جنگ با حسین علیه السلام عذر خواست. |
| عبیدالله گفت:« پس آن فرمان ولایت ری را پس بده.» | | عبیدالله گفت:« پس آن فرمان ولایت ری را پس بده.» |
| عمر بن سعد که که عاشق ولایت ری بود، به ابن زیاد گفت:« امروز را به من مهلت بده تا کمی فکر کنم.» | | عمر بن سعد که که عاشق ولایت ری بود، به ابن زیاد گفت:« امروز را به من مهلت بده تا کمی فکر کنم.» |
| در تاریخ نوشتهاند عمر سعد تا سحر در اندیشه بود و با خود این اشعار را زمزمه میکرد:« آیا حکومت ری را رها کنم با اینکه آرزوی من است؟ یا بازگردم و با کشتن حسین، خود را در معرض مذمت و شماتت خلق خدا قرار دهم؟ در کشتن حسین آتشی است که نمیتوان از آن گریخت؛ حکومت ری هم نور چشم من است.» | | در تاریخ نوشتهاند عمر سعد تا سحر در اندیشه بود و با خود این اشعار را زمزمه میکرد:« آیا حکومت ری را رها کنم با اینکه آرزوی من است؟ یا بازگردم و با کشتن حسین، خود را در معرض مذمت و شماتت خلق خدا قرار دهم؟ در کشتن حسین آتشی است که نمیتوان از آن گریخت؛ حکومت ری هم نور چشم من است.» |
- | منابع: قصه کربلا، ص 217. مقتل الحسین مقرم، ص 197. |
+ | !منابع: *قصه کربلا، ص 217. *مقتل الحسین مقرم، ص 197. |
- | مراجعه شود به:
((واکنش امام به شنیدن نام کربلا)) |
+ | !مراجعه شود به: *((واکنش امام حسین علیه السلام به شنیدن نام کربلا)) |