منو
 کاربر Online
739 کاربر online
Lines: 1-22Lines: 1-23
 +((محمد بن عبیدالله اسکندری)) می گوید:
 +من یکی از دوستان صمیمی ((منصور دوانیقی)) بودم و او اسرارش را با من در میان می‌گذاشت. روزی نزد او رفتم. دیدم محزون است. به او گفتم:«ای امیرالمؤمنین، در چه فکری؟»
 +به من گفت:« ای محمد، از فرزندان فاطمه حدود صد نفر هلاک شده‌اند، ولی مولا و امام آنها هنوز زنده است.»
 +به منصور گفتم:«منظورت کیست؟»
 +گفت:«((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|جعفر بن محمد الصادق)). »
 +گفتم:«او مردی است که فقط مشغول عبادت است و کاری به کار سلطنت و حکومت تو ندارد.»
 +منصور گفت:«ای محمد، من می‌دانم که تو به امامت او معتقد هستی ولی بدان که مهربانی و خیرخواهی، در حکومت، جایی ندارد. من با خودم عهد کرده ام که همین امشب کار جعفر بن محمد را یکسره کنم. »
 +پس از آن جلّادی طلبید و به او گفت:«جعفر بن محمد را احضار می‌کنم و با او سرگرم صحبت می شوم، و رمز میان من و تو این باشد که هر وقت کلاهم را از سرم برداشتم، گردن او را بزنی.»
-م ن دا اکندی )) ی گوید: « من یکی ا ندیکان و دوتان صمیی ((نور دیی|نصور ))بودم ا اسار ر با من در میان گات، روزی نزد من فتم دیدم مون است و اهار تس می کند و به او گفتم: « ای امیراممنین، داه چ چیزی فکر می کنی» + ز ین نقه، دستور داد اا را در صر حار کنند. من یدم که ب‌های امام هنگام ورود به قصر منصور تکان مخورد، ولی نفهمید ه می‌خواند. در این هنگام قر منور همانند کشتی ای که اسیر امواج دریا شو به لرزه افتاد. منصور هم با سر و پای برنه در حالی ک دنان‌هایش به هم می‌خورد، بد ب شدت مزرید رنگ صورتش پریده بود، ب استبال امام آمد. دس امام ر گرف و بر تخت مخصوص خود نشاند و همانند بنده‌ای در برابر مولایش مقابل او زانو زد. آگه به امم گفت پسر رسول خدا، چه چیزی باعث شد که این ساعت نزد من ه‌اید؟»
مام فرمود:«تو خودت فرمن داده بودی
من
ور فت:«من شم ا نخواسته بودم. پیک اتباه کرده است
پس ب امام گفت:«اگر خواسته‌ای دارید، به من ویید.» />امام فرمود:« از تو می‌خواهم از این پس مرا بدون جهت فرا نخوانی.»
منصور
گفت:«چشم. حتماً این کار را می‌کنم.»
پس از
رفتن اام منصور برای من عرف کرد که:«وقی واتم نقشه ام را در مورد او اجرا ، ناها دیدم مار بسیار بزرگی دورتادور قصرم را احاطه کرده و با زبان عربی فصیح می‌گوید که:«ای منصور، خداوند متعال مرا به سوی تو فرستاده و به من فرمان داده است که اگر قصد سویی علیه امام صادق علیه السلام داشته باشی، تو و تمام اهل منزلت را فرو ببلعم.» با دین این صحنه، عقل از سرم پرید، بدنم لرزید و دندانهایم به هم خورد.»
-به من گفت: « ای محمد، ازفرزندان فاطمه حدود صد نفر هلاک شده اند، ولی سید و امام آنها هنوز زنده است. »

به منصور گفتم: «منظورت کیست؟»

گفت: «جعفر بن محمد الصادق. »

گفتم:
«ای امیرالمؤمنین،او مدی است که مشغول عبادت است و اشتغالش به خدا،او را از سلطنت و حومت مصرف کرده ست. »

منصور
فت: «ای محمد، من می دانم که تو به امامت او معق هستی لی بدان که در کومت هیچ گاه مهربانی و خیر نیست و من ا خود عد کرده ا که همین شب کار جعفر بن محمد را یکسره کنم. »

پس
ا آن جلّادی طلبید و ه او ف: «هرگاه جعفر بن محمد را احضار کردم و با او سرگرم صحبت شدم، رمز میان من و تو این اد که هر وقت کلاهم را از سرم برداشتم، گردن و را بزنی. »

س از این نقشه،حضرت را اضر کد؛ من دیدم که لبهای حضرت تکان میخورد، ولی نفهمیدم چه چیی می خواند، در ای هنگم قصر منصور همانند کشتی ا که سیر امواج دا شده باش به تزلزل افتاد.



منصو
ر هم ب سر و پی برنه ر حالی که دندانهایش به هم می خود و بدنش به شد م لرید و رن صورتش سرخ و زرد میشد ب استقبال حضرت آمد، بازوی حضرت را گرفت و بر خت مخصوص خود نشان و همانند بنده در برابر مولا مقابل حضرت زانو زد آنگاه به حضرت گفت: « ای پ رسول خدا، چ یزی باعث شد که ن ساعت آمده اید؟»

حض
رت فرمود: « ای امیرالمؤمنین، برای فرمانبرداری از خدا و رسول الله و تو به انا آمده ام.»

منص
ور گفت: « من شما را نخواسته بودم، پیک اشتباه کرده است. »

س
پس به حضرت گفت: « خواته خود را بیید. »

حض
رت فرمود: « از تو میخواهم که هر گاه با من کای نداتی مرا بدون جهت فرا نخوانی.»

منصور گف: « حتاً ین کار را می کنم.»

پس
از ای که حضرت تشریف ردند، نیمه شب منصور از خواب برخاست و برای من تعریف کرد که وقی خواستم نقشه ا را در مود حضرت اجرا کنم مر بسیار بزری که همه قصم را گرفته بود و با زبان عربی فصیح سخ می گفت، در برابر حاضر شد گت: « ی نصور، خداوند معال مرا به وی و فرستاده است و به من فمان داده که اگر قصد سیی عیه اا صاد علیه الام داشته باشی، تو و ا اهل منزلت را یک لقمه کنم. »

من
ور می گوید: « با دید ای حنه، عقل از سرم پرید بدنم لرید دنانهایم به هم خورد. »

حمد بن عبیدالله ی گوی: « ه منصور گف: «ای امیر المؤمنینآنچه دیدی تعجب دارد، زد اما ادق علیه اسم اسماء دعاایی هت که اگر حضرت آنها را بر شب تیره بخاند، وشن می شود و اگر بر روز روشن بخواند، تاریک می شود و اگر بر امواج دریاها بخواند،آرام می شوند. »
<BRحمد بن عبیدالله می گوید: « پس از چند روز با اجزه منور به دیدار حضرت رفتم و او را به پدرش ((ضرت ممد مصطفی صلی الله علیه و آله|حضرت محمد صّی الله علیه و له و سلّم ))قم داد ک عایی ا که هنگام وود به قر نصور خواند،به من بیاموزد و ن حضرت نیز آن را به من عیم فرمود.»
+من به منصور گفتم:«ای امیر المؤمنین، نچه دیدی تعی دار. امام اد عیه اام اسما و داهایی اد که اگر نا را ر ب تیره خواند، رن میود، ار ب رو رن بخوند، اری مشد و اگر بر موا دراها واند، آرام میوند.»
پس ا د روز با ااه منصور یدار اما رفم و او را به ق در ((حضرت ممد مصفی صی ا لی و له|رت ممد صی ا علیه له و م )) قم داد ک عای ر ک هنام ورد به منصور انه بد، ب م یا. اما ی آن را به ن موخت.
<br />مراجه ود به: />*((مم صاد علیه لسلم ا ا ق به دت منر))

تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 سه شنبه 26 مهر 1384 [04:19 ]   4   شکوفه رنجبری      جاری 
 شنبه 28 خرداد 1384 [07:33 ]   3   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 سه شنبه 16 فروردین 1384 [04:36 ]   2   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 چهارشنبه 17 تیر 1383 [05:50 ]   1   ندا سعادتی      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..