منو
 صفحه های تصادفی
نگودار ایلخان مغول
غذاهای فاقد مواد مغذی
تفاوت پیامبران با مصلحان اجتماعی و نوابغ
بررسی اوضاع و شرایط سیاسی – اجتماعی حاکم بر ایران همزمان با تشکیل حکومت صفوی
ویژه نامه درسی
اساف و نائله
رشد جوانی
پل طاقی
علم حساب
انسان کامل درمکتب عقل
 کاربر Online
717 کاربر online
تاریخچه ی: مبارزه و شهادت قاسم بن حسن در روز عاشورا

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:2
قاسم فرزند امام حسن علیه السلام که در کربلا نوجوانی بیش نبود، روز عاشورا خدمت امام حسین علیه السلام رفت تا برای میدان رفتن اجازه بگیرد. امام نگاهی به او کرد و در آغوشش گرفت و هر دو گریستند.
قاسم آن قدر به دست و پای امام بوسه زد تا امام به او اجازه داد. قاسم در حالی که اشک بر گونه هایش جاری بود به میدان رفت و این رجز را خواند:« اگر مرا نمی شناسید، بدانید که من فرزند حسن، نوه‌ی پیامبر برگزیده و امین‌ام. این حسین است که همانند اسیری در دست مردمی گرفتار است. مردمی که کاش باران رحمت هرگز بر آنها نبارد.»

مورخین صورت او را به قرص ماه تشبیه کرده اند. قاسم با وجود نوجوان بودنش، در مبارزه بسیار دلاور بود و سی و پنج نفر از سپاه عمر سعد را به هلاکت رساند.

« حمید بن مسلم »، تاریخ نگار کربلا، می‌نویسد:« من در میان سپاه کوفه ایستاده بودم و به این نوجوان نگاه می کردم که عمر بن سعد ازدی به من گفت « من به او حمله خواهم کرد.»
به او گفتم:« سبحان الله! می‌خواهی چه کنی؟ به خدا قسم، او حتی اگر مرا بکشد، من دست بر او بلند نمی‌کنم. همین گروه که محاصره اش کرده اند، او را بس است.»
او گفت:« من به او حمله خواهم کرد.»
آن‌گاه به قاسم حمله کرد و ضربتی بر فرق قاسم زد که او را با صورت بر زمین انداخت. قاسم فریاد بر آورد:« عمو جان!»
مادرش ایستاده بود و نظاره می کرد.
حسین علیه السلام خود را با عجله به بالین قاسم رساند و ضربتی بر قاتل قاسم زد. او دست خود را پیش آورد، دستش از آرنج جدا شد و کمک طلبید. سپاه کوفه برای نجات او شتافتند و جنگ شدیدی در گرفت و سینه قاتل قاسم در زیر سم اسبان خرد شد.

غبار فضای میدان را پر کرده بود. هنگامی که غبار فرو نشست، امام حسین علیه السلام را دیدم که بر بالین قاسم ایستاده است. قاسم دست و پا می‌زد.
امام فرمود:« چقدر بر عموی تو سخت است که او را به کمک بخوانی و از دست او کاری بر نیاید، و برای تو سودی نداشته باشد. آنان که تو را کشتند، از رحمت خدا دور باشند.»
آن گاه قاسم را به سینه گرفت، او را از میدان بیرون برد و در همان حال، این اشعار را می‌خواند:«از خانه‌ها و وطن‌شان دور افتادند و وحوش بیابان‌ها بر آنها نوحه می‌کنند. بر آنها که شمشیر های دشمنان، آنان را در بر گرفته است، چشم ها چگونه نگرید؟ بر آن ماه هایی که نور آنان خاموش شده و بدن‌های زیبای آنان را خاک بیابان در بر گرفته.»

  • مادر قاسم « رمله » نام داشت.

منابع:

  • بحارالانوار، ج 45، ص 34
  • نفس المهموم، ص 323
  • وسیلةالدارین، ص 252
  • قصه کربلا، ص 340.

مراجعه شود به:


« قاسم بن حسن » مادرش « رمله » نام داشت، وی نوجوانی بود که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود؛ هنگامی که به خدمت امام حسین علیه السلام رسید تا برای میدان رفتن اجازه بگیرد، امام علیه السلام نظری به او افکند و او را در آغوش گرفت و هر دو گریستند به حدی که از حال رفتند.

آن گاه برای مبارزه از امام علیه السلام اجازه خواست ولی امام امتناع ورزید، قاسم به دست و پای امام بوسه زد تا آن حضرت او را رخصت داد و او در حالی که اشک بر گونه هایش جاری بود به میدان آمد و این رجز را می خواند: « اگر مرا نمی شناسید من فرزند حسن، سبط پیامبر برگزیده و امینم، این حسین است که همانند اسیر گروگانی در دست مردی که باران رحمت بر آنها نبارد گرفتار است. »

نوشته اند که صورت او همانند قرص ماه بود، با وجود آن که نوجوان بود در مبارزه بسیار دلاور بود و سی و پنج نفر از دشمن را به هلاکت رساند.
« حمید بن مسلم » تاریخ نگار کربلا می گوید: من در میان سپاه کوفه ایستاده بودم و به این نوجوان نظر می کردم که پیراهن در برداشت و کفشی در پا بند یکی از کفشهای وی پاره شد، من فراموش نمی کنم که بند کفش پای چپ او بود.

« عمر بن سعد ازدی » به من گفت که من بر او حمله خواهم کرد به او گفتم: سبحان الله! چه منظوری داری؟ به خدا قسم که اگر او مرا بکشد من دست خود را به سوی او دراز نمی کنم، این گروه که اطراف او را گرفته اند او را بس است.
او گفت: من به او حمله خواهم کرد، پس به قاسم حمله کرد و ضربتی بر فرق او زد که با صورت بر زمین افتاد و فریاد بر آورد: یا عمّاه! حسین علیه السلام با شتاب آمد و از میان صفوف گذشت تا خود را به بالین قاسم رساند و ضربتی بر قاتل قاسم زد، او دست خود را پیش آورد و دستش از آرنج جدا شد و کمک طلبید سپاه کوفه برای نجات او شتافتند و جنگ شدید در گرفت و سینه او در زیر سم اسبان خرد شد.
غبار فضای میدان را پر کرده بود هنگامی که غبار فرو نشست، امام حسین را دیدم که بر سر قاسم ایستاده است و قاسم پاهای خود را بر زمین می کشد.

امام حسین علیه السلام فرمود: چقدر بر عموی تو سخت است که او را به کمک بخوانی و از دست او کاری بر نیاید و یا اگر کاری هم بتواند انجام دهد برای تو سودی نداشته باشد، از رحمت خدا دور باد قومی که تو را کشتند.(1)
آن گاه امام حسین علیه السلام قاسم را به سینه گرفت و او را از میدان بیرون برد.

« حمید بن مسلم » می گوید: من به پاهای آن نوجوان نظر می کردم و می دیدم که بر زمین کشیده می شود و امام سینه خود را به سینه او چسبانیده بود. با خود گفتم: او را به کجا می برد؟ دیدم او را آورد و در کنار کشته فرزندش علی بن الحسین و سایر شهدای خاندان خود قرار داد.(2)

در« کفایة الطالب » آمده است: وقتی قاسم از روی اسب بر زمین افتاد و عمو را صدا زد، مادرش ایستاده بود و نظاره می کرد و حسین علیه السلام در حالی که قاسم را به سینه گرفته بود این اشعار را می خواند: « از خانه ها و اوطانشان دور افتادند و وحوش بیابانها بر آنها نوحه می کنند، چگونه چشم ها نگرید بر گروهی که شمشیر های دشمنان، آنان را در بر گرفته است؟ ماه هایی که نور آنان خاموش و بدنهای زیبای آنان را خاک بیابان دگر گون ساخته است.(3)

1- بحارالانوار، ج 45، ص 34
2- نفس المهموم، ص 323
3- وسیلةالدارین، ص 252

منابع: قصه کربلا، ص 340.

مراجعه شود به:
بنی هاشم در کربلا
یارانی که مادرشان در کربلا حاضر بودند


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 چهارشنبه 27 مهر 1384 [06:36 ]   5   شکوفه رنجبری      جاری 
 دوشنبه 05 اردیبهشت 1384 [04:17 ]   4   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 پنج شنبه 27 اسفند 1383 [11:06 ]   3   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 یکشنبه 25 بهمن 1383 [10:28 ]   2   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 یکشنبه 04 مرداد 1383 [11:03 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..