تاریخچه ی:
فریب خوردن ابوموسی اشعری هنگام حکمیت
تفاوت با نگارش: 1
- | ((عمرو عاص|عمرو عاص ))نماینده سپاه شام و ((معاویه)) در جریان حکمیت از نخستین روز ورود به ((دومه الجندل|دومه الجندل ))« منقه ا نزدیک شام» ((ابو موسی اشعری|ابو موسی اشعری ))را به عنوان صحابی پیامبر و بزرگتر از خود احترام می کرد در مق س گفتن ا را ل می ااخت. در نهایت نان در مسی سری تمیم گرفتند که علی و معاویه را از خلافت خلع کند و روت خلافت را به شورای مسلمانان اگا نند. |
+ | ((عمرو عاص|عمرو عاص)) نماینده سپاه ((شام « سوریه»|شام)) و ((معاویه)) در ماجرای حکمیت از نخستین روز ورود به ((دومه الجندل|دومه الجندل))، ((ابو موسی اشعری|ابو موسی اشعری)) را به عنوان صحابی پیامبر و بزرگتر از خود احترام میکرد. آها سرانجام در مسی سی تصمیم گرفتند ((حضرت ایرالمؤمنین لی عیه السلام|علی)) و معایه ا از خلافت خلع کنند و سرنوشت خلافت را به شورای ملمانان وذار کنند. عم عاص از سادگی ابوموسی استفاده کرد به او چنین گفت:« م وضع امت اسلام را بررسی ریم و برای رفع اختلاف و بازگشت به وحدت بهتر از این ندیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنی و خلافت را به شورای مسلمین واگذار کنیم تا آنان ر کس را ه بخواهن ه عنوان لیفه برزینند.» |
- | عمر عاص از سادگی ابوموسی د کرد به ا نی چنین گفت: م وضع ات را مطالع کردیم و برای ا و باگ وحت تر این ندیدیم ک علی ماویه را از خلافت لع کنیم و مر خلافت را به شوا ممی واگار کی تا ان کس را ک بخواهن ه عوان یفه رگزینن.
ر این اساس ن لی میه را از خلافت عزل کردم. |
+ | ابوموسی نی ر رد بر باای منر رفت و چنین گفت:« من لی و معایه را از خلافت عز کردم.» و از منبر پایین م. گا عمروعاص بالی من ت و فت:« ی ردم! نان ابوموسی را شنیدید. او امام خد را عزل کرد و من نیز در ای مود با او موافق هستم و او را از خلافت زل میکنم. ولی ر خلاف او، مای را ر خات اا مینیم. ا خونوه ((عثان عفن|مان)) است و شایستتی م برای خلافت.» |
- | ن گا مرو ایگه بموی قرا رف و گفت: ی دم! نان بووی ر شنیدید. او اا ود ا عزل کد و ن نی در این ورد ب او ماف و ا را زخلافت عزل می کنم. ولی ب خف او موی ر ر اف اب ی نمای. او لّی ا و ونا ات و ایسته تین مم بری لت ا. |
+ | ر این هنگا بو موی انی و ب عمروا ر و گفت:« ل و ک یله وریدی و گا کدی. الِ و ون ال (()) است ک ر ب او حم کن اش را از میکند و زبن خ را یون میآر؛ و گر ای کن یز چنی است.» عمرو عاص یز اسخ ا گفت:« وضع و نی ا ((ر)) است که تدادی کب بار ک بان.» |
- | در ای هنگام ابو موسی با عصبانیت رو به عمر و عاص کرد و گفت: رستگار نشوی که حیله ورزیدی و گناه کردی. حالِ تو همچون حال سگ است که اگر بر او حمله کنند دهانش را باز می کند. زبان خود ا بیرون می ورد و اگر رهاش کنن نی چنن ست.
عر و اص یز در اسخ او گفت: وضع تو نیز مانند خر است که کاب چن بر او باشد. |
+ | !نابع: />*تاریخ بری، 3، 113-111 *رو ایت، 680-682 |
- | مناع :
تاریخ طبری، ج 3، ص 113-111
فرغ وای، 680-682 |
+ | !مراعه شود به: *((جنگ صفی و اا کمیت)) |