منو
 صفحه های تصادفی
برادری میان پیامبر و حضرت علی علیه السلام
تجارت برده
چرا آسمان شب سیاه است؟
عقیقه و ولیمه ولادت حضرت محمد - ص - توسط عبدالمطلب
سانیدین
بیماری‌ بِرگر
دنیای غیر عادی فیزیک
میکروب و بیماری
فرهنگسرای دانشجو
حالات امام صادق علیه السلام در نماز
 کاربر Online
832 کاربر online
تاریخچه ی: شنوائی

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:1


مشخصات صوتی که به گوش می رسد ارتفاع و شدت و طنین است. منظور از ارتفاع زیر و بمی صوت و منظور از شدت، نیرومندی یا آهستگی صوت و منظور از طنین کیفیت خاص آن است . چنانکه مثلاً وقتی دو آلت مختلف موسیقی دو صوت ایجاد کنند که از لحاظ ارتفاع و شدت یکی باشند هنوز با هم تفاوت دارند و این تفاوت مربوط به طنین است مثل تفاوت بین صدای ویولون سل و صدای ویولون یا شیپور بعضی مشخصات دیگر شنوائی عبارتند از:
حجم (مثلاً صوتهای بم مثل اینست که فضای بیشتری را از صوتهای زیر اشغال می کند). دیگر غلظت (بعضی صداها بنظر متمرکز و متراکم ترند). و درخشانی (بعضی صداها درخشان و بعضی تیره اند) و شباهت به اصوات انسانی دارند.تفاوت در ارتفاع و شدت و طنین صوت بسته به خصوصیات امواج صوت است اما بین همه جنبه های شنوائی و خصوصیات مادی امواج همیشه تناسب کامل برقرار نیست نور از خلاء عبور می کند اما صوت باید واسطه ای برای انتقال داشته باشد برای آزمودن این امر می توان زنگی را در زیر سرپوش شیشه ای قرار داد و هوای آن را خالی کرد. مشاهده خواهد شد با آنکه زنگ در خلاء کار می کند صوتی از آن بر نمی خیزد.منبع صوت در هوا امواجی تولید می کند این امواج به پرده گوش بر می خورند و یک عده فعالیت های مکانیکی به راه می اندازد و اثر این جنبشها توسط اعصاب به مغز می رسد. و شنیدن صورت می گیرد.

وقتی هنگام ارتعاش دیاپازن شاخه های آن از هم جدا می شوند هوای مجاور را متراکم می کنند و این تراکم به سوی خارج سفر می کند وقتی شاخه ها به سوی هم می روند تراکم هوای خارج کمتر می شوند هوای متراکم وقتی به پرده گوش بر می خورد آنرا بسوی داخل فشار می دهد وقتی هوا کمتر متراکم می شود پرده گوش به سوی خارج باز می گردد.

اگر دیا فراگمی را چنانکه در شکل اول دیده می شود جانشین پرده گوش کنیم فشار هوا موجب می شود پرده بسوی داخل حرکت کند و کم شدن فشار موجب می شود که بسوی خارج حرکت کند. تعبیه الکتریکی که به دیا فراگم متصل است موجب می شود که اشعه نورانی روی فیلم متحرک عکاسی بالا و پایین برود. هنگام فشار امواج نور بالا و هنگام کم شدن فشار پایین می رود. وقتی چیزی دیافراگم را تحریک نمی کند یعنی دیاپازن بی حرکت است، نور در وسط صفحه می ماند. وقتی با ارتعاش دیاپازن حلقه فیلم آهسته می چرخد امواجی چنانکه در شکل دیده می شود بر روی آن رسم می شود امواجی را که بدین ترتیب منظم از پی هم می آیند امواج دوره ای خوانند.صوت موسیقی با ارتعاشات دوره ای همبستگی دارد و صدا با ارتعاشات غیر دوره ای. آنچه از انفجار توپ و ماشین تحریر و بهم خوردن برگ درختان تولید می شود صدا خوانده می شود زیرا نامنظم است و زیر و بم خاصی ندارد.اغلب آنچه می شنویم صوت موسیقی است که با صدا همراه است آلت موسیقی در حالی که ایجاد صوت می کند ایجاد صدا نیز می کند از طرف دیگر صدا نیز هر چند زیر و بمی بخوصوص ندارد بطور کلی ممکنست بم باشد یا زیر. مثلاً صدای انفجار توپ بم است و صدای بهم خوردن کلید زیر است. حقیقت اینست که آنچه اغلب می شنویم از صوت موسیقی و صدا مرکب است.

فراخنای شنوائی


گوش ما چنان ساخته شده است که فقط اصواتی را که بین 20 و 20،000 سیکل در ثانیه ارتعاش دارند درک می کند بنابراین دیاپازنی که 16 ارتعاش در ثانیه دارد. برای گوش ما تولید صوت نمی کند و همچنین ارتعاشات بیش از 20،000 سیکل در ثانیه شنیده نمی شود از لحاظ حد یا آستانه شنوائی اشخاص با هم اختلافات جزئی دارند یعنی مثلاً بعضی 16،000 ارتعاش ببالا را نمی شنوند ولی وقتی به 20،000 می رسیم هیچکس نمی تواند درک صوت کند.
برای آزمایش حد بالای شنوائی گاه سوتی را بکار می برند که چون فرانسیس گالتون سازنده آن بوده است به سوت گالتون معروف است. سوت گالتون می تواند بتدریج ارتعاش بیشتر تهیه کند و می بینیم که وقتی عده ارتعاشات از 20،000 بگذرد اصلاً شنیده نمی شود اما حد شنوائی در حیوانات با آدمیان تفاوت دارد مثلاً سگ فراوانی موج بیشتری را از آدمی درک می کند بنابراین با سوت گالتون می توان سگ را صدا کرد بدون اینکه چیزی بگوش آدمیان برسد.

همچنین ببینید:





شنوائی و حواس دیگر


سابقاً به پیروی از ارسطو می پنداشتند که آدمیان پنج حس دارند: بینائی ،شنوائی، بویائی، چشائی و حس بودن (لمس) اما امروز می دانیم که بیش از پنج حس داریم امروز از چندین حس خبر داریم که سابقاً درباره آنها هیچ نمی دانستند دو تا از مهم ترین این حسها حس تعادل و حس حرکت یا حس عضلانی است. پوست بدن که پیش از این می پنداشتند آلت یک حس است آلت چهار حس است یعنی: حس درد، حس فشار ،حس سرما و حس گرما نیز امروز به عده ای حسهای عضوی معتقد شده ایم از مهم ترین اینها حس های پیچیده و مبهمی است که ما را از گرسنگی و تشنگی آگاه می سازد.
حس شنوائی پس از حس بینائی مهم ترین حس های ما است. شنوائی بخوصوص در تکوین سخن گفتن و ایجاد ارتباط با دیگران اهمیت دارد. شنوائی هم مثل بینائی حس دور سنج است یعنی حسی است که ما را از چیزها قبل از اینکه آنها را لمس می آگاهند.

دستگاهی که آلت حس شنوائی است با دستگاه حس تعادل ارتباط نزدیک دارد و در حقیقت از متفرعات آن دستگاه است. بعضی از حیوانات پست تر آلت حس تعادل دارند اما آلت حس شنوائی ندارند.در طی دوره تحول دستگاه تعادل سنج حیوان بتدریج مفصلتر می شود تا اینکه کم کم این دستگاه هم خواص حس تعادل و هم شنوائی را دارا می شود.حس بویائی هم مثل بینائی و شنوائی حسی دور رس است. این حس بخوصوص برای حیوانات اهمیت خاص دارد زیرا بوسیله این حس از نزدیک شدن خطر آگاه می شوند و بیشتر از راه این حس طعمه و غذای خود را پیدا می کنند. در میان آدمیان هم از لحاظ عمل و هم از لحاظ درک زیبائی این حس اهمیت پیدا می کنند. حس بویایی در شناختن مزه ها نیز عامل مهمی است و قسمتی از آنچه را معمولاً به حس چشائی نسبت می دهند. تشکیل می دهد.

شنوائی


مشخصات صوتی که به گوش می رسد ارتفاع و شدت و طنین است. منظور از ارتفاع زیر و بمی صوت و منظور از شدت، نیرومندی یا آهستگی صوت و منظور از طنین کیفیت خاص آن است . چنانکه مثلاً وقتی دو آلت مختلف موسیقی دو صوت ایجاد کنند که از لحاظ ارتفاع و شدت یکی باشند هنوز با هم تفاوت دارند و این تفاوت مربوط به طنین است مثل تفاوت بین صدای ویولون سل و صدای ویولون یا شیپور بعضی مشخصات دیگر شنوائی عبارتند از: حجم (مثلاً صوتهای بم مثل اینست که فضای بیشتری را از صوتهای زیر اشغال می کند). دیگر غلظت (بعضی صداها بنظر متمرکز و متراکم ترند). و درخشانی (بعضی صداها درخشان و بعضی تیره اند) و شباهت به اصوات انسانی دارند.تفاوت در ارتفاع و شدت و طنین صوت بسته به خصوصیات امواج صوت است اما بین همه جنبه های شنوائی و خصوصیات مادی امواج همیشه تناسب کامل برقرار نیست نور از خلاء عبور می کند اما صوت باید واسطه ای برای انتقال داشته باشد برای آزمودن این امر می توان زنگی را در زیر سرپوش شیشه ای قرار داد و هوای آن را خالی کرد. مشاهده خواهد شد با آنکه زنگ در خلاء کار می کند صوتی از آن بر نمی خیزد.منبع صوت در هوا امواجی تولید می کند این امواج به پرده گوش بر می خورند و یک عده فعالیت های مکانیکی به راه می اندازد و اثر این جنبشها توسط اعصاب به مغز می رسد. و شنیدن صورت می گیرد.

وقتی هنگام ارتعاش دیاپازن شاخه های آن از هم جدا می شوند هوای مجاور را متراکم می کنند و این تراکم به سوی خارج سفر می کند وقتی شاخه ها به سوی هم می روند تراکم هوای خارج کمتر می شوند هوای متراکم وقتی به پرده گوش بر می خورد آنرا بسوی داخل فشار می دهد وقتی هوا کمتر متراکم می شود پرده گوش به سوی خارج باز می گردد.

اگر دیا فراگمی را چنانکه در شکل اول دیده می شود جانشین پرده گوش کنیم فشار هوا موجب می شود پرده بسوی داخل حرکت کند و کم شدن فشار موجب می شود که بسوی خارج حرکت کند. تعبیه الکتریکی که به دیا فراگم متصل است موجب می شود که اشعه نورانی روی فیلم متحرک عکاسی بالا و پایین برود. هنگام فشار امواج نور بالا و هنگام کم شدن فشار پایین می رود. وقتی چیزی دیافراگم را تحریک نمی کند یعنی دیاپازن بی حرکت است، نور در وسط صفحه می ماند. وقتی با ارتعاش دیاپازن حلقه فیلم آهسته می چرخد امواجی چنانکه در شکل دیده می شود بر روی آن رسم می شود امواجی را که بدین ترتیب منظم از پی هم می آیند امواج دوره ای خوانند.صوت موسیقی با ارتعاشات دوره ای همبستگی دارد و صدا با ارتعاشات غیر دوره ای. آنچه از انفجار توپ و ماشین تحریر و بهم خوردن برگ درختان تولید می شود صدا خوانده می شود زیرا نامنظم است و زیر و بم خاصی ندارد.اغلب آنچه می شنویم صوت موسیقی است که با صدا همراه است آلت موسیقی در حالی که ایجاد صوت می کند ایجاد صدا نیز می کند از طرف دیگر صدا نیز هر چند زیر و بمی بخوصوص ندارد بطور کلی ممکنست بم باشد یا زیر. مثلاً صدای انفجار توپ بم است و صدای بهم خوردن کلید زیر است. حقیقت اینست که آنچه اغلب می شنویم از صوت موسیقی و صدا مرکب است.

فراوانی و ارتفاع (زیر و بمی)


دیاپازن ها و سایر آلات مرتعش از لحاظ عده موجهای کاملی که در هر ثانیه ایجاد می کنند با هم اختلاف دارند. مثلاً می گویند یک دیاپازن 256 سیکل در ثانیه فراوانی دارد و دیگری 1024 سیکل هر چه فراوانی موجها زیادتر شود، آثار امواج در روی صفحه موج نگار به هم نزدیک تر می شود.زیر و بمی صوت به فراوانی بسته است هر چه موجها زیادتر شوند صوت زیر تر و هر چه کمتر شوند صوت بم تر می شوند. مادام که فراوانی امواج بالاتر از آستانه حس است این نسبت بر قرار است.زیر و بمی با شدت صوت نیز ارتباط پیدا می کند یعنی از حد معینی که بگذریم صوت بم هر چه شدید تر شود بم تر و صوت زیر هر چه شدید تر شود زیر تر می شود.

فراخنای شنوائی


گوش ما چنان ساخته شده است که فقط اصواتی را که بین 20 و 20،000 سیکل در ثانیه ارتعاش دارند درک می کند بنابراین دیاپازنی که 16 ارتعاش در ثانیه دارد. برای گوش ما تولید صوت نمی کند و همچنین ارتعاشات بیش از 20،000 سیکل در ثانیه شنیده نمی شود از لحاظ حد یا آستانه شنوائی اشخاص با هم اختلافات جزئی دارند یعنی مثلاً بعضی 16،000 ارتعاش ببالا را نمی شنوند ولی وقتی به 20،000 می رسیم هیچکس نمی تواند درک صوت کند.
برای آزمایش حد بالای شنوائی گاه سوتی را بکار می برند که چون فرانسیس گالتون سازنده آن بوده است به سوت گالتون معروف است. سوت گالتون می تواند بتدریج ارتعاش بیشتر تهیه کند و می بینیم که وقتی عده ارتعاشات از 20،000 بگذرد اصلاً شنیده نمی شود اما حد شنوائی در حیوانات با آدمیان تفاوت دارد مثلاً سگ فراوانی موج بیشتری را از آدمی درک می کند بنابراین با سوت گالتون می توان سگ را صدا کرد بدون اینکه چیزی بگوش آدمیان برسد.

شدت و دامنه امواج صوت


امواج صوت در دامنه نیز با هم تفاوت دارند در روی موج نگار هر چه عقربه موج نگار بیشتر از وسط صفحه منحرف شود و بیشتر به بالا و پایین برود گوئیم دامنه داری صدا بیشتر است امواج دیاپازن ها اول دامنه های بلند تر دارند و بتدریج کوتاه تر می شوند تا بکلی متوقف می گردند یعنی صوت قطع می شود.

دامنه ارتعاشات ،شدت محرک و نیروئی را که در ایجاد آن بکار برده شده است نشان می دهد هر چه دامنه ارتعاشات بیشتر باشد صوت به گوش ما بلند تر می آید اما بلندی صدا به فراوانی موج نیز مربوط می شود.فراوانی خیلی کم و زیاد- یعنی نزدیک به مرزشنوائی باید بلندی بیشتری داشته باشد تا شنیده شود.

واحد اندازه گیری شدت صدا دسیبل است و معمولاً می گویند صدائی فلان قدر دسیبل از مرز شنوائی بالاتر است یک بل ده برابر شدتی است که محرک باید داشته باشد تا در مرز شنوائی قرار گیرد.و ده بل صد برابر این شدت و سه بل هزار برابر این شدت است پس بل لگاریتمی با پایه ده است و نسبت شدت صوت مورد بحث را با شدت آستانه احساس صوت نشان می دهد. دسی بل یک دهم بل است. از مطالعه شکل دوم و زیر نویس آن این مطلب روشن تر می گردد.

طنین و پیچیدگی امواج صوت


تجزیه امواج صوت بخوصوص امواجی که پیچیدگی زیاد دارند نیازمند دستگاهی دقیقتر و حساس از موج نگاری است که دیدیم دستگاهی که برای این منظور بکار می رود موج نگار با اشعه کاتود است که اصول آن در شکل سوم نشان داده شده است.چنانکه دیدیم دیاپازن ساده تراکم و انبساطی در هوا ایجاد می کند که بصورت منحنی ساده ای ثبت می شود . دو دیاپازن که فراوانی آنها مختلف است اگر با هم مرتعش شوند موج پیچیده ای ایجاد می کنند که روی موج فردی آنها را می پوشاند شکل سوم این امر را نشان می دهد موج صوتی پیچیده تری را می توان با مرتعش کردن سیم کشیده ای به وجود آورد این سیم زیر و بمی خاص ایجاد می کند که به صورت اصلی معروف است اما آن سیم در عین حال در همه طول خود و در قطعات دیگر نیز ارتعاشات خاصی دارد اینها را ارتعاشات پاره ها خوانند. هر پاره زیر و بمی خاص خود دارد که هارمونیک (یا اورتون) خوانده می شود.

اورتون ها


وقتی ضربتی به سیمی می نوازیم صوت بلند پییچیده ای به گوش می رسد. اما اگر آن سیم را با موی نرمی در وسط مرتعش کنیم صوت ساده ای خیلی زیر تر از آهنگ اصلی از آن بر می خیزد اگر فراوانی آهنگ اصلی 252 سیکل در ثانیه باشد فراوانی آهنگ پاره ای 512 سیکل در ثانیه است آهنگی که شنیده می شوداورتون اول خوانده می شود حال اگر سیم را در یک سوم طولش مرتعش کنیم صوتی زیر تر از صوت پیش بگوش می رسد فراوانی موج این صوت سه برابر فراوانی موج صوت اصلی یعنی 768 سیکل در ثانیه خواهد بود. این را اورتون دوم خوانند به همین ترتیب ممکنست سیم را در یک چهارم طول و یک پنجم و یک ششم و یک هفتم و...

مرتعش کنیم در هر قدم صوت سیم زیر تر می شود هر چه ارتعاش روی قطعات کوتاهتر سیم باشد دامنه موجها کو تاهتر می شود و بلندی صوت به مرور کم می شود.آلات موسیقی پیچیده ، گذشته از صوت اصلی ،اورتون های بسیار از خود بیرون می دهند الگوی تراکم و انبساط هوا چنان پیچیده است که اگر بر موج نگاری ثبت شود چشم نمی تواند آنها را از هم جدا کند و باید به وسائل ریاضی و الکتریکی آنها را تجزیه کرد.

رزنانس


آلات موسیقی مختلف نه تنها ارتعاشات پاره ای مختلف ایجاد می کنند بلکه خواص رزنانس آنها نیز مختلف است به عبارت دیگر بعضی اورتون ها را تشدید و بعضی را مخفف می کنند. یک آلت موسیقی ممکنست اورتون های بم را تشدید کند و دیگری اورتونهای زیر را بهمین سان. اصل رزنانس با آزمایش ساده ای روشن می شود دیاپازنی را نزدیک پیانو مرتعش کنید.فرض کنید که آهنگی که تولید می کندc میانه باشد (256 سیکل) سیمهای پیانو در اثر این ارتعاش مرتعش می شود و حداکثر ارتعاش c میانه خواهد بود ممکنست در آزمایشگاه دیاپاز هائی را دیده باشید که روی جعبه ای سوار است (جعبه رزناتور) . اینها وقتی از جعبه جدا شوند صوتشان ضعیف می شود این جعبه ها چنان ساخته شده اند که هوای درون آنها با ارتعاش دیاپازن ها مرتعش می شود.

پیانو و ویولون و ساکسوفون چنانکه ساخته شده اند که برای بعضی از پاره ها رزنانس فراهم می کنند. برای دیدن اینکه چگونه اختلاف در اورتون ها ،آهنگهای آلات مختلف موسیقی را از هم مشخص می کند می توان از صافی صوت استفاده کرد. این صافیها پیچیدگی صوت را کم می کنند یعنی ارتعاشات پاره ها، و در نتیجه اورتونها را می گیرند و آهنگ اصلی را به گوش می رسانند هر چه اور تون ها بیشتر گرفته شوند تفاوت طنین نا محسوس تر می شوند اگر نت c میانه در روی پیانو و ویولون سل و شیپور نواخته شود هر یک طنین مخصوص خود را خواهند داشت اما وقتی فقط ارتعاش اصلی به گوش برسد و اورتونها حذف شود آهنگ همه آلات موسیقی به هم شبیه می شود هر چه اورتونها بیشتر به گوش برسند آهنگ خاص هر آلت موسیقی بهتر تشخیص داده می شود.

بعضی پدیده های دیگر مربوط به شنوائی:
اینک به وصف چند پدیده دیگر مربوط به صوت یعنی ضربه ها و صوتهای موسیقی ترکیبی و پوشش می پردازیم.

ضربه ها


اگر دو دیاپازون را که اختلاف ارتعاش آنها سیکل در ثانیه است با هم مرتعش کنیم سر هر ثانیه تغییری در بلندی صوت صورت می گیرد و این پدیده را ضربه گویند.
بتدریج هر چه تفاوت بین عده امواج دو دیاپازون افزوده شود عده ضربه ها نیز افزایش می یابد. مثلاً دو دیاپازون با ارتعاش 256،257 سیکل در ثانیه یک ضربه در هر ثانیه ایجاد می کنند و دو دیاپازون با عده امواج 256 و 258 سیکل در ثانیه دو ضربه در ثانیه ایجاد می کنند و به همین سان.علت فیزیکی ایجاد ضربه اینست که وقتی دو دیاپازون دارای یک فراوانی با هم مرتعش شوند چون امواج آنها کاملاً یکیست بر هم منطبق می شوند و صوت یکدیگر را تقویت می کنند. اما وقتی دو دیاپازون که اختلاف آنها یک سیکل در دقیقه است با هم مرتعش می شوند امواج آنها یک بار در ثانیه کاملاً با هم جمع می شوند و صوت را بلند تر می کنند و یکبار در ثانیه یکدیگر را خنثی می کنند.

صوتهای موسیقی ترکیبی


وقتی دو منبع ایجاد صوت که بین فراوانی آنها 30 سیکل یا بیشتر تفاوت هست با هم به ارتعاش درآیند(1) صوتی می شنویم که مربوط است به تفاوت بین دو فراوانی و (2) صوت دیگری می شنویم که مجموعه دو فراوانی است. اولی را اصوات اختلافی و دومی را اصوات مجموع نامند.اصوات اختلافی وقتی میله های فولادی (یا چیز دیگری) با فراوانی های 2،700 و 2،800 سیکل در ثانیه با هم به ارتعاش درآورند شوند صوت خفه کوتاهی با ارتعاش 100 سیکل در ثانیه شنیده می شود.این صوت اضافه بر دو صوت ابتدائی به گوش می رسد اگر میله هائی که فراوانی 2،700 و 2،900 سیکل در ثانیه دارند نیز مرتعش شوند صوت اختلافی بلند تری شبیه به صوت زنگ به گوش می رسد. این صوت فراوانی 200 سیکل در ثانیه دارد وقتی به تدریج بر اختلاف فراوانی هر بار 100 سیکل افزوده شود صوت اختلافی ارتفاع بیشتری پیدا می کند.

اصوات مجموع


وقتی میله هائی که 2،700 و 2،800 سیکل در ثانیه ارتعاش دارند با هم به ارتعاش آیند ممکنست صوتی شنیده شود که معادل صوت 5،500 سیکل در ثانیه است. این صوت به دشواری شنیده می شود برای شنیدن آن باید گوش بزنگ صوتی بود که غیر از صوت اصلی و صوت اختلافی است. اگر صوتی به گوش رسید که مرتفع تر از مرتفع ترین هر یک از اصوات باشد، گوئیم صوت مجموع به گوش رسیده است.

پوشانندگی


می دانیم که یک صوت ممکنست صوت دیگری را محو کند و نگذارد شنیده شود یعنی ممکنست آن را بپوشاند. اثر پوشاندن را به این ترتیب ممکنست مشاهده کرد که ببینیم که صوت پوشاننده باید چند دسیبل بلند تر شود تا اینکه در مقایسه با صوت پوشانده، شنیده شود.صوت های بم اثر پوشانندگی بیشتری از صوت های زیر دارند وقتی دو صوت از لحاظ فراوانی به هم نزدیک می شوند اثر پوشانندگی افزون تر می گردد.
تحقیقات روانشناسی درباره شنوائی نتایج عملی فراوان دارد. آزمایشگاههای روانی-شنوائی با مسائلی از این قبیل مشغول هستند که وسائل به شنوی را چگونه با محدودیتهای شنوائی اشخاص سازگار کنند و سخن گفتن آدمی را بهتر کنند تا واضح شنیده شود و با استفاده از امواج نور به کران بیاموزند تا سخن گفتن اشخاص را درک کنند و در شهر های بزرگ از میزان صدا بکاهند.

ساختمان و کنش دستگاه شنوائی


برای اینکه صوتی شنیده شود باید جریانهای عصبی را به راه بیندازد و باید این جریانها به مغز برسند بنابراین روانشناسی به ساختمان شنوائی توجه دارد آنچه بخوصوص مورد توجه روانشناس است اساس فیزیو لوژیک ارتفاع و شدت صوت است تئوریهای شنوائی که سه تا از مهم ترین آنها مورد بحث قرار خواهد گرفت می کوشند تا رابطه بین تجربه شنوائی و ساختمان و کنش دستگاه شنوائی را بیان کنند.

مکانیزم شنوائی


ساختمان گوش در شکل چهارم نشان داده شده است در این شکل گذشته از دستگاه شنوائی دالانهای نیمدایره و آن قسمت از عصب شنوائی که صرفاً مربوط به درک تعادل است نیز دیده می شود. امواج صوت از راه سوراخ گوش به پرده صماخ یا پرده گوش می رسند. ارتعاش این پرده چکش را که به آن بسته است به حرکت می آورد و آن سندان و رکاب را حرکت می دهد. به چکش عضله ای بسته است که عضله چکشی خوانده می شود. این عضله چکش و پرده صماخ را برای درجات مختلف شدت صوت میزان می کند به صورتی که مانع آسیب دیدن پرده صماخ شود. رکاب که به آن نیز عضله ای بسته شده است (در عکس دیده نمی شود) به دریچه بیضی فشار می آورد در اثر فشار آن پرده دریچه بیضی به داخل یا خارج متمایل می شود حرکات دریچه بیضی موجب می شود که امواج در مجرای دهلیزی به حرکت آیند و وارد مجرای صماخی حلزون شوند . هر دو مجرا از مایعی پر شده است وقتی رکاب فشار می آورد پنجره گرد که در انتهای مجرای صماخی قرار دارد به بیرون میل می کند.

آنچه در این جا هست در حقیقت یک مجرای دراز است که بالا می رود و بر می گردد و در شکل پنجم نشان داده شده است. در آن شکل در قسمت B حلزون برای سهولت درک مطلب باز شده نشان داده می شود. محلی که در آنجا مجرا جهت خود را تغییر می دهد هلیکوترما خوانده می شود و در راس حلزون قرار دارد شکل این ساختمان مارپیچ است و دو دور و نیم به دور خود چرخیده است.آنچه بین دو مجرای حلزون حائل است دیواره ای ساخته از استخوان و بافته های دیگر است و دو دیواره نازک دارد که در درون آن مجرای کوچکی قرار گرفته است که مجرای حلزونی خوانده می شود. گیرندگان شنوائی در داخل این دالان قرار دارند.

مقطعی از حلزون باز شده در شکل C پنجم دیده می شود در اینجا رابطه سه کانال با یکدیگر دیده می شود. غشاء رایس نر حائل بین مجرای حلزونی و مجرای دهلیزی است . فاصل بین مجرای حلزونی و صماخی غشاء پایه ای است. روی غشاء پایه ای عضو کرتی قرار دارد و از آن سلولهای مژکی بیرون آمده اند. این سلولها با بافتهای عصبی که در سراسر مرکز حلزون هستند مربوط می شوند و غشاء پوشاننده بالای آنها قرار گرفته است.

غشاء پایه ای هر وقت که حرکتی در مجراهای بالا رونده (دهلیزی) و پایین آینده (صماخی) روی دهد. به حرکت می آید. حرکت غشاء پایه ای حرکت موجی یا تورمی است ظاهراً هر قسمت این غشاء نسبت به یک دسته از فراوانیها حساسیت دارد و بنابراین هر وقت فراوانی از نوع معین گوش را تحریک کند قسمت مربوط غشاء تورم پیدا می کند.
غشاء پایه ای ساختمانی شبیه به چنگ است و از بافته های کوچک و بلند مرکب است. بافته ها در پایه آن کوتاهند و در نوک آن درازتر می شوند.وقتی فراوانی زیاد به آن برخورد می کند ناحیه ای که بافته های کوتاه دارد ورم می کند و ناحیه ای که بافته های دراز دارد در برخورد با فراوانی های کم ورم می کند.فعالیت غشاء پایه ای عضو کرتی را به حرکت در می آورد و موجب می شودکه سلولهای مژکی آن خم شود خم شدن سلولهای مژکی اعصابی را که به آنها متصلند تحریک می کند.

اثر وور-بری


فراوانی هائی که گوش را تحریک می کند در حلزون مجدداً تکرار می شوند. این امر را اثر وور-بری خوانند و این پدیده را اول در گربه ها مشاهده کردند. الکترود هائی که بر روی عصب شنوائی گربه بیهوش شده ای قرار داده بودند با دستگاه بلند کن رادیویی در اتاق آرامی متصل شده و آن نیز به گوشی تلفونی وصل شده بود. فراوانیهای مختلف که به گوش گربه می خورد عیناً شنیده می شد. یک آزماینده در گوش گربه صحبت کرد و دیگری که در اطاق بی صدا بود آنچه او گفت شنید.
آزمایشهای بعدی (4) نشان داده اند که اثر وور-بری در حقیقت دو اثر مختلف است. یکی از اینها که پاسخ حلزونی نامیده شده است شامل پدیده های الکتریکی است که در سلولهای حلزونی وقتی از ارتعاشات خارجی متاثر شوند به وجود می آید دیگری که پتانسیل عصبی خوانده شده است صرفاً پاسخ عصبی است هر چند ظاهراً معلول همان پدیده ایست که پاسخ حلزون را موجب می شود.در حدودی پاسخ حلزونی و پتانسیل عصبی یا فراوانی محرک همبستگی دارند بعضی از این همبستگی ها در شکل ششم نشان داده شده است.


پاسخ حلزونی


امواج صوت که به گوش می رسند شاید از راه فعالیت سلولهای مژکی در حلزون جریانهای الکتریکی ایجاد می کنند. این پاسخ الکتریکی را می توان با گذا شتن الکترود روی حلزون ثبت کرد.با گذاشتن الکترود در جاهای مختلف غشاء پرده می توان پیدا کرد کدام قسمت به فراوانی بخوصوصی پاسخ بیشتر می دهد بدین ترتیب پیدا کرده اند که بافته های کوتاه حداکثر پاسخ را به فراوانیهای زیاد و و بافته های دراز حداکثر پاسخ را به فراوانیهای کوتاه می دهند. فراوانیهایی که پاسخ حلزونی را موجب می شوند بین 20 و 20،000 سیکل در ثانیه هستند اصوات خالص وقتی شدت زیاد دارند پاسخ پیچیده ای را در حلزون موجب می شوند این امر در خود حلزون وجود هارمونیک ها را نشان می دهد. این هارمونیک ها را هارمونیک های شنوائی گویند.

پتانسیل عصبی شنوائی


با اتصال الکترود های عایق شده به عصب شنوائی ممکنست پاسخ عصبی را دریافت کرد. در این وضع فراوانیهائی که تا پنج هزار سیکل در ثانیه هستند همان فراوانی را در عصب شنوائی ایجاد می کنند. به قسمت c در شکل ششم مراجعه کنید.
قابل توجه است که با وجود آن یک تار عصبی کمتر از هزار ارتعاش در ثانیه حمل می کند عصب شنوائی پنج هزار ارتعاش را در ثانیه حمل می کند. این امر چنانکه خواهیم دید برای نظریه های شنوائی مهم است نیز قابل توجه است که عصب شنوائی ظاهراً فراوانیهای بیش از پنج هزار در ثانیه را منتقل نمی کند این امر حکایت از این می کند که عامل دیگری جز فراوانی جریان عصبی مسئول شنیده شدن فراوانیهای بیشتر از این است.

تئوریهای شنوائی


تئوری های شنوائی می کوشند رابطه ادراک شنوائی را با ساختمان و کنش مکانیزم شنوائی بیان کنند و بخوصوص به اساس فیزیولوژیک ارتفاع و شدت صوت توجه دارند. دانشجو باید از مهم ترین این تئوریها مثل تئوری دید رنگ که از آن صحبت کردیم، قسمت اعظم آنچه درباره رابطه آدمی و جهان خارج می دانیم متمرکز شده است.

تئوری موضعی


این تئوری در صورت اصلیش توسط هلم هلتز بیان شد که می پنداشت که تارهای غشاء پایه ای در اثر رزنانس با فراوانی هائی که از خارج می گیرند مرتعش می شوند. در صورت فعلیش این تئوری آن است که هر ناحیه از غشاء پایه ای نسبت به فراوانی بخوصوصی حساسیت دارد. مثلاً گمان می کنند ناحیه باریک بخوصوصی حساسیت را دارد هر چند قسمتهای دیگر نیز تا حدی در اثر این فراوانی فعالیت پیدا می کنند نیز گمان می کنند که جریاناتی که در قسمتهای مختلف غشاء پایه ای ایجاد می شوند به قسمتهای مختلف ناحیه شنوائی کرتکس سربرال می روند.

دیده ایم که در غشاء پایه ای هر چند تارها مرتعش نمی شوند نسبت به فراوانی های مختلف عمل مختلف دارند. این امر را در بحث از پاسخ حلزونی دیدیم .نیز شواهدی در دست است که اگر گوش حیوان مدتی در معرض صداهای زیر شدید قرار گیرد آن ناحیه حلزون که بافتهای کوتاه در آنجا قرار دارند (و بموجب این فرضیه مسئول صداهای زیرند) آسیب می بینند. اما صداهای بم شدید به طور کلی و نه موضعی به غشا پایه ای لطمه نمی زنند.

طبق نظریه موضعی شدت یا بلندی صوت مربوط به آنست که چه مقدار از غشاء پایه ای به فعالیت در می آیند دو صوت که همان فراوانی و همان شدت را دارند همان تارها را تحریک می کنند. از این گذشته همان تارها هستند که حداکثر فعالیت را پیدا می کنند. اگر دو صوت که یک فراوانی دارند در شدت اختلاف پیدا کنند عده تارهایی که تحریک می شوند در مورد صوت شدیدتر بیشتر است اما بافته هائی که حداکثر تحریک را پیدا می کنند همانند. بنابراین طبق نظریه موضعی زیر و بمی صدا مربوط به موضعی است که حداکثر فعالیت را پیدا می کند و بلندی صدا مربوط به وسعت تحریک در اطراف ناحیه ایست که حداکثر تحریک را یافته است.

تئوری فراوانی


تئوری فراوانی به چند نوع مختلف بیان شده است. تئوری ردفورد می گویند که گوش آدمی مثل گوشی تلفون کار می کند. این تئوری بیان می کند که فراوانی ده هزار سیکل در ثانیه موجب می شود که عصب شنوائی ده هزار ارتعاش عصبی را در ثانیه به مغز برساند زیر و بمی بسته به فراوانی ارتعاشات عصبی است که به مغز می رسند بلندی صوت مربوط است به عده بافته های شنوائی که تحریک می شوند. اما بدون توسل به تئوری دیگری که اینک مورد بحث قرار خواهد گرفت فراوانی نمی تواند تجربه زیر و بمی را در بیش از هزار سیکل در ثانیه بیان کند.

شلیک جریان عصبی


این تئوری نوع دیگری از تئوری فراوانی است واضعان آن وور و بری بودند و آنرا برای توجیه اثر وور-بری پیشنهاد کردند. از آنچه در باره اثر وور-بری گفته شد به یاد خواهیم آورد که فراوانی ارتعاش تا پنج هزار سیکل در ثانیه توسط عصب شنوائی نقل می شود هر چند که یکایک اعصاب به صورت فردی هیچکدام بیش از هزار ارتعاش را در ثانیه نقل نمی کنند. از این امر بر می اید که تارهای عصبی به صورت گروه گروه کار می کنند و هر گروهی نسبت به تراکم معینی از امواج خارجی عمل می کنند.
چنانکه در شکل هفتم نشان داده شده است .گروه معینی از تارهای عصبی وقتی به تراکم مخصوصی از محرک خارجی بر خورد می کنند وارد عمل می شوند و بعضی گروهها بیش از گروههای دیگر وارد عمل می شوند.

مثلاً وقتی صوتی که سه هزار سیکل در ثانیه فراوانی دارد به گوش می خورد در عصب شنوائی در هر سه هزارم ثانیه ارتعاشی به راه می افتد و هر بار یک گروه از تارهای عصبی در این فعالیت شرکت می کنند. اما بعضی از تارها به علت اینکه حساسیت بیشتری دارند ارتعاشات بیشتری از بعضی دیگر به راه می اندازند یا شلیک می کنند. ارتفاع صوت طبق این نظریه به عده شلیکها مربوط می شود.
بلندی صدا به این ترتیب حس می شود که به علت شدت صوت عده تحریکهای بیشتری در هر ثانیه شلیک صورت می گیرد.

مثلاً صوت بلندی ممکن است بجای پنجاه تار عصبی صد تار را تحریک کند و تارهائی که با صوت دیگر پانصد بار در ثانیه شلیک می کردند در اثر تحریک صوت بلند ممکن است هفتصد بار در ثانیه شلیک کنند. نتیجه کلی عبارت است از ارتعاشات بیشتری در هر ثانیه خواهد بود.بنظر می آید که تئوری شلیک و تئوری موضعی هیچیک در نفس خود کافی نباشد که همه جنبه های شنوائی را توجیه کند و از هر دو باید استفاده کرد.

ادراک فضائی شنوائی


گوش نیز مثل چشم برای تعیین جهت و مسافت چیزها برگه هائی بدست می دهند اما سودمندی این برگه ها نسبت به آنچه حس بینائی تهیه می کند بسیار محدود است.

مسافت


اگر با صوتی آشنا باشیم از روی بلندی و کوتاهی آن می توانیم دوری یا نزدیکی آنرا حدس بزنیم. پیچیدگی صوت برگه دیگری برای تعیین مسافت منشاء صوت است صدای موتور هواپیما از مسافت دور کمتر پیچیده است تا از مسافت نزدیک همچنین هارمونیک های یک آلت موسیقی از دور خوب شنیده نمی شوند. حجم صوتهای نزدیک نیز از صوتهای دور بیشتر است چنانکه از نزدیک صدای توپی بنظر می رسد که همه عالم را پر کرده است. اما از دور کوتاه جلوه می کند. و «کم حجم» می نماید.

جهت


توانائی تشخیص محلی که صوت از آنجا می آید تا حدی بسته به آگاهی قبلی است مثلاً وقتی صدای هواپیما را می شنویم می دانیم که از بالا می آید یا صدای بوق اتومبیل از خیابان می آید و از این قبیل گاه نیز به کمک چشم منشاء صوت را پیدا می کنیم مثلاً صوت مرغی را می شنویم و آن را روی فلان درخت می بینیم.
لیکن وقتی آگاهی قبلی و برگه های بینائی در کار نباشد،تشخیص محل صوت به کمک دو گوش انجام می گیرد زیرا صوت واحد معمولاً هر یک از دو گوش را به صورت مساوی تحریک نمی کند.

آزمایشی که در این موضوع به عمل آمده است در شکل هشتم نشان داده شده است. آزمودنی در وسط کره بزرگی می نشیند و چشم خود را می بندد. صدای تیک تیکی در یک نقطه روی کره ایجاد می شود و آزمودنی باید با دست نشان دهد صدا از کجا می آید. خطای او با درجه اندازه گیری می شود. دیده می شود که وقتی صدای تیک تیک با دو گوش فاصله غیر مساوی داشته باشند به آسانی کشف می شود.مثلاً وقتی صدای تیک تیک در نقطه a ایجاد می شود به گوش راست نزدیک تر است تا به گوش چپ و آزمودنی به آسانی آن را پیدا می کند و همین طور است وقتی نقطه ایجاد صدا در b باشد که به گوش چپ نزدیکتر است اما وقتی صدا در نقطه ای که با هر دو گوش مسافت متساوی دارد مثلاً در نقطه c ایجاد شود آزمودنی در تعیین محل آن دچار اشکال می شود زیرا تحریکی که از آن به هر دو گوش می رسد متساوی است.

وقتی مسافت منشاء صوت با هر دو گوش مساوی نباشد تحریکی که به یک گوش می رسد از لحاظ پپیش و پسی زمانی و از لحاظ اینکه کدام قسمت موج به گوش بر می خورد و از لحاظ شدت و ضعف تفاوت می کند و در اثر این سه نوع متفاوت می توانیم محل منشاء صوت را حدس بزنیم.وقتی شخص دستگاهی مثل آنکه در شکل نهم دیده می شود به گوشهای خود می بندد به علت اینکه صداهائی را که از طرف چپ می آیند به گوش راست می رساند و برعکس ، محل منشاء صدا را درست در جهت مخالف تشخیص می دهد. اما اگر چشم او باز باشد و منشاء صدا را بتواند دید دیگر اشتباه نمی کند. به عبارت دیگر برگه های بینائی مانع از اشتباه شنوائی می شوند.

منظره یا پرسپکتیو شنوائی


در وضعی که صوت های مختلف به گوش می رسند ممکنست یک صوت جلوتر از صوت دیگر باشد یا صوتی در سمت راست یا چپ صوت دیگر باشد. با تشبیه به میدان دید، وضع صوت ها را نسبت به یکدیگر در میدان شنوائی ،منظره شنوائی خوانده اند. آزمایشی که برای ایجاد منظره شنوائی کرده اند از این قبیل است که به مجسمه ای درست در محل دو گوش دو دو میکروفون وصل کرده اند. میکروفون طرف راست مجسمه در اطاق دیگر به دو گوشی وصل شده است و میکروفون سمت راست مجسمه به گوش راست و میکروفون سمت چپ به گوش چپ گذارده شده است.

آزماینده تکلم کنان به جلو و عقب مجسمه رفته و به او نزدیک و از او دور شده است. شنونده در اطاق دیگر حس کرده است که گوینده به او نزدیک می شود یا از او دور میگردد. از این اصل در ساختن فیلمها و دستگاه های گرامافون استریوفونیک استفاده کرده اند. شنونده ای که به دستگاه استریوفونیک گوش می دهد می پندارد در جلو نوازندگان قرار دارد و نغمه ها از راست و چپ و بالا و پایین به سوی او می آیند.












تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 دوشنبه 15 فروردین 1384 [04:52 ]   9   نفیسه ناجی      جاری 
 یکشنبه 14 فروردین 1384 [11:39 ]   8   نفیسه ناجی      v  c  d  s 
 سه شنبه 25 اسفند 1383 [04:42 ]   7   نفیسه ناجی      v  c  d  s 
 یکشنبه 14 فروردین 1384 [08:50 ]   6   نفیسه ناجی      v  c  d  s 
 یکشنبه 14 فروردین 1384 [08:49 ]   5   نفیسه ناجی      v  c  d  s 
 یکشنبه 14 فروردین 1384 [06:23 ]   4   نفیسه ناجی      v  c  d  s 
 یکشنبه 14 فروردین 1384 [05:58 ]   3   نفیسه ناجی      v  c  d  s 
 سه شنبه 25 اسفند 1383 [04:42 ]   2   نفیسه ناجی      v  c  d  s 
 دوشنبه 24 اسفند 1383 [11:49 ]   1   نفیسه ناجی      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..