تاریخچه ی:
شفای همسر یکی از یاران
یکی از یاران امام صادق علیه السلام به نام عبدی نقل می کند که همسرم به من گفت: مدتهاست امام صادق علیه السلام را ندیده ام اگر می شد به حج مشرف می شدیم و با حضرت تجدید عهد و دیداری داشتیم خوب بود.
عبدی می گوید به همسرم گفتم: به خدا سوگند سرمایه ای که با آن به حج مشرف شویم نداریم، همسرم گفت: لباس ها و جواهراتی داریم آنها را بفروش تا بتوانیم حج انجام دهیم.
عبدی می گوید: آنچه در نظم بود فروختم و آماده سفر شدیم نزدکی های مدینه همسرم به شدت بیمار و مشرف به مرگ شد. از نا امیدی از بهبود همسرم به تنهایی داخل مدینه شدم.
خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم در حالی که او جامه مصری به تن داشتند به حضرت سلام کردند پاسخم را دادند و از احوال زنم پرسیدند ماجرا را تعریف کردم حضرت مدتی سرشان را زمین انداختند و فرمودند: ای عبدی به خاطر بیماری زنت محزونی؟ گفتم: بله حضرت فرمود: همسرت مشکلی ندارد من از خداوند برایش عافیت خواستم، نزد او برگرد او اکنون نشسته و خدمتکارش به او خرما می دهد.
عبدی می گوید: به سرعت نزد همسرم برگشتم دیدم با سلامت کامل در همان حالی که امام صادق علیه السلام فرموده بود قرار دارد. حالش را پرسیدم گفت: وقتی تو از نزد من رفتی در حال جان کندن بودم که مردی در حالی که دو جامه مصری به تن داشت وارد شد و به من فرمود: حالت چطور است؟ گفتم: در حال مردن هستم و این فرشته مرگ است که در حال گرفتن جان من است.
آن شخص به ملک الموت فرمود: (یا ((عزرائیل|ملک الموت))) (ای ملک الموت) ملک الموت پاسخ داد: (لبیک ایها الامام )، (بله ای امام) آن شخص به ملک الموت فرمود: آیا به تو فرمان نداده اند که گوش به فرمان ما و مطیع باشی؟ جواب داد: اطاعت می شود. پس از آن امام با ملک الموت خارج شدند و من همان لحظه بهبود یافتم و بهوش آمدم.