تاریخچه ی:
خباب بن الارت
خباب بن ارت تمیمی، کنیه وی ابوعبدالله و از اعراب ((قبیله تمیم)) و از اسیران دوران جاهلیت بود که در ((مکه|مکه)) فروخته شد و زنی به نام « امّ النمار » وی را خرید. او پدر « ((عبدالله بن خباب)) » است.
خباب از پیشگامان و نخستین گروندگان به اسلام است. وی به علت نداشتن پشتیبان و حامی در راه پذیرش اسلام متحمل رنج و شکنجه زیاد گشت و از این رو وی را از « مستضعفین و معذّبین » به شمار می آوردند. وی آهنگر و غلام زنی به نام ام انمار بود که مزد کار خود را به او می داد، هنگامی که اّن زن از اسلام خباب آگاهی یافت، آهن گداخته از کوره بیرون می آورد و سر خباب را با آن داغ می کرد!
همچنین کفار قریش، زره بر تن وی می پوشاندند و در میان آفتاب سوزان مکه می نهادند تا چون حلقه های زره به بدنش فرو می رفت، آن را با فشار از بدنش می کندند که پوست بدن همراه زره کنده می شد! وی همچنان در راه اسلام استقامت می ورزید تا اینکه روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را کنار ((بیت الله الحرام - کعبه، خانه خدا|کعبه)) دید و زبان به شکوه گشود و از آن حضرت خواست تا برای رهایی وی دعا کند؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم وی را دلداری داد و با بر شمردن عذاب و شکنجه موحدان امت های پیشین وی را به استقامت در راه هدف فرا خواند.
خباب پس از سالیانی تحمل شکنجه و آزار مشرکان قریش، به هنگام هجرت مسلمانان به ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه))، به آن دیار هجرت کرد و همچون گذشته در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ماند و در تمامی صحنه ها و جنگهای عصر آن حضرت شرکت کرد.
او پس از رحلت رسول خدا (ص)، از حامیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و در زمره دوستان و خواص اصحاب آنحضرت به شمار می رفت. خباب در سالهای آخر عمر به ((کوفه|کوفه)) هجرت کرد و در آنجا ساکن شد و به علت بیماری سخت که دچار شده بود نتوانست در جنگهای امام علی علیه السلام شرکت جوید و سرانجام در سال 37 قمری در اثر همان بیماری درگذشت و اولین کسی بود که در کوفه مدفون گشت.
نقل است که امیرالمؤمنین علیه السلام به هنگام بازگشت از ((جنگ صفین|نبرد صفین ))از مرگ وی آگاه شد و وی را ستود و فرمود: « خداوند خباب را رحمت نماید که به دلخواه خویش اسلام آورد و به میل خود هجرت کرد و عمری را به مجاهدت سپری کرد و شکنجه های فراوان در بدن خویش تحمل نمود و خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی سازد ».
منابع:
اعیان الشیعه، ج 6، ص 304؛ قاموس الرجال، ج 4، ص 154