تاریخچه ی:
حکم امام صادق علیه السلام درباره سه طلاقه کردن
تفاوت با نگارش: 2
- | در زمان امام جعفر صادق علیه السلام، مردی در ((کوفه|کوفه )) زن خود را در یک نوبت سهطلاقه کرد و سپس پشیمان شد؛ چون دید به زنش علاقمند است، زن نیز به شوهر خود علاقه داشت. از این رو هر دو به فکر چارهجویی افتادند. |
+ | در زمان ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام جعفر صادق علیه السلام))، مردی در ((کوفه|کوفه )) زن خود را در یک نوبت سهطلاقه کرد و سپس پشیمان شد؛ چون دید به زنش علاقمند است، زن نیز به شوهر خود علاقه داشت. از این رو هر دو به فکر چارهجویی افتادند. |
| حکم این مساله را از علمای شیعه جویا شدند. همه به اتفاق گفتند چون سه طلاق در یک نوبت واقع شده، باطل و بیاثر است و آن دو هم اکنون زن و شوهر قانونی و شرعی یکدیگر هستند. | | حکم این مساله را از علمای شیعه جویا شدند. همه به اتفاق گفتند چون سه طلاق در یک نوبت واقع شده، باطل و بیاثر است و آن دو هم اکنون زن و شوهر قانونی و شرعی یکدیگر هستند. |
| از طرف دیگر مردم به پیروی از علما و فقهای سنی میگفتند طلاق صحیح و معتبر است و آنها را از با هم بودن بر حذر میداشتند. | | از طرف دیگر مردم به پیروی از علما و فقهای سنی میگفتند طلاق صحیح و معتبر است و آنها را از با هم بودن بر حذر میداشتند. |
| مرد تصمیم گرفت به فتوای علمای شیعه عمل کند و طلاق را نادیده بگیرد، ولی همسرش گفت:« تا خودت شخصاً از امام صادق علیه السلام حکم این مسئله را نپرسی و جواب نگیری، دل من آرام نمیگیرد.» | | مرد تصمیم گرفت به فتوای علمای شیعه عمل کند و طلاق را نادیده بگیرد، ولی همسرش گفت:« تا خودت شخصاً از امام صادق علیه السلام حکم این مسئله را نپرسی و جواب نگیری، دل من آرام نمیگیرد.» |
| در آن زمان امام صادق علیه السلام در شهر قدیمی ((حیره )) نزدیک کوفه به سر میبرد. مدتی بود که ((سفاح ))، خلیفه عباسی، او را از ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه )) احضار کرده و او را در آنجا تحت نظر نگاه داشته بود. کسی نمی توانست با امام رفت و آمد کند یا با او هم سخن بشود. | | در آن زمان امام صادق علیه السلام در شهر قدیمی ((حیره )) نزدیک کوفه به سر میبرد. مدتی بود که ((سفاح ))، خلیفه عباسی، او را از ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه )) احضار کرده و او را در آنجا تحت نظر نگاه داشته بود. کسی نمی توانست با امام رفت و آمد کند یا با او هم سخن بشود. |
| مرد هر نقشهای کشید که خود رابه امام برساند موفق نشد تا اینکه روزی که در نزدیکی توقیفگاه امام ایستاده بود و در اندیشه پیدا کردن راهی برای راه یافتن به خانه امام بود، ناگهان چشمش به مردی دهاتی از اطراف کوفه افتاد که طبقی خیار بر روی سر گذاشته بود و فریاد میکشید:« آی خیار، آی خیار.» با دیدن آن مرد دهاتی فکری به سرش زد. جلو رفت و به خیارفروش گفت:« همه این خیارها را به یک جا می فروشی؟» | | مرد هر نقشهای کشید که خود رابه امام برساند موفق نشد تا اینکه روزی که در نزدیکی توقیفگاه امام ایستاده بود و در اندیشه پیدا کردن راهی برای راه یافتن به خانه امام بود، ناگهان چشمش به مردی دهاتی از اطراف کوفه افتاد که طبقی خیار بر روی سر گذاشته بود و فریاد میکشید:« آی خیار، آی خیار.» با دیدن آن مرد دهاتی فکری به سرش زد. جلو رفت و به خیارفروش گفت:« همه این خیارها را به یک جا می فروشی؟» |
| مرد دهاتی گفت:«می فروشم.» مرد خیارها را خرید و از مرد دهاتی خواهش کرد چند دقیقه روپوش خود را به او بدهد. روپوش او را پوشید، طبق خیار را به سر گذاشت و فریاد آی خیار آی خیار را بلند کرد، و به سوی خانه امام صادق علیه السلام رفت. همین که به مقابل خانه امام رسید، غلامی بیرون آمد و گفت:« آهای خیار فروش! بیا اینجا.» | | مرد دهاتی گفت:«می فروشم.» مرد خیارها را خرید و از مرد دهاتی خواهش کرد چند دقیقه روپوش خود را به او بدهد. روپوش او را پوشید، طبق خیار را به سر گذاشت و فریاد آی خیار آی خیار را بلند کرد، و به سوی خانه امام صادق علیه السلام رفت. همین که به مقابل خانه امام رسید، غلامی بیرون آمد و گفت:« آهای خیار فروش! بیا اینجا.» |
| مرد به سادگی و بدون این که ماموران متوجه شوند، خود را به امام رساند. | | مرد به سادگی و بدون این که ماموران متوجه شوند، خود را به امام رساند. |
| امام به او فرمود:« مرحبا، خوب نقشهای به کار بردی! حالا بگو سوالت چیست؟» | | امام به او فرمود:« مرحبا، خوب نقشهای به کار بردی! حالا بگو سوالت چیست؟» |
| مرد ماجرای طلاق خود را تعریف کرد. | | مرد ماجرای طلاق خود را تعریف کرد. |
| امام فرمود:« برو، مطمئن باش که آن طلاق باطل بوده و شما زن و شوهر شرعی هستید.» | | امام فرمود:« برو، مطمئن باش که آن طلاق باطل بوده و شما زن و شوهر شرعی هستید.» |