شعیب عقر قوقی گفت: در ایام حج در
مکه خدمت موسی بن جعفر علیه السلام رسیدم. حضرت بدون مقدمه فرمودند: فردا مردی از اهل مغرب با تو ملاقات می کند. تنومند و بلند بالاست و نامش یعقوب است. راجع من مطالبی می پرسد. بگو که من امام بر حق هستم و همه سؤالهایش را جواب بده و اگر خواستار ملاقات من بود او را به دیدار من بیاور.
فردا وقتی مشغول طواف بودم مردی بلند قد و تنومند به من نزدیک شد و گفت: می خواهم راجع به دوستت بپرسم. گفتم: کدام یک؟ گفت: موسی بن جعفر گفتم: اسمت چیست؟ گفت: یعقوب گفتم: اهل کجا هستی؟ گفت: مغرب گفتم: مرا از کجا میشناسی؟ گفت: دیشب در خواب دیدم که شخصی نشانی تو را به من داد و گفت هر چه می خواهی از او بپرس. گفتم: فلان جا بنشین تا طواف را تمام کنم.
منابع:
بحار الانوار، ج 48، ص 36، ح 7 از رجال کشی.
مراجعه شود به:
تربیت انسانها در میدان علم و عمل