هشام عباسی میگوید: خدمت حضرت
ابوالحسن الرضا علیه السلام رسیدم و قصد داشتم دعا و تعویذی برای سر دردم از آن حضرت بگیرم و خواهش کنم که دو جامه از جامه های خودشان را به من بدهند تا در آن مُحرم شوم. وقتی خدمت حضرت رسیدم مسائل خود را پرسیدم. آن دو حاجتم را فراموش کردم.
برخاستم تا با حضرت خداحافظی کنم. حضرت فرمود: بنشین! نشستم. حضرت دست مبارکشان را روی سر من گذاشتند. دعایی خواندند و سپس امر کردند تا دو جامه از جامه هایشان را آوردند و به من دادند و فرمودند: در اینها
احرام ببند.
هشام عباسی میگوید: وقتی به
مکه رفتم، در آنجا میخواستم دو لباس سعیدیّه ( نام قریه ای است در
مصر ) برای پسرم بخرم. هر چه گشتم پیدا نکردم.
وقتی که به
مدینه برگشتم، برای خداحافظی خدمت حضرت رضا (علیه السلام) رسیدم.
حضرت دستور دادند دو لباس سعیدیّه همانطور که میخواستم برای من آوردند و به من دادند.
منابع:
- بحارالانوار، ج 49، ص 40، ح 28. از عیون الاخبار رضا، ج 2، ص 220.
مراجعه شود به: