منو
 کاربر Online
731 کاربر online
تاریخچه ی: امام رضا علیه السلام در اهواز

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:3
ابوهاشم جعفری می گوید:
هنگامی که حضرت رضا علیه السلام در سفر از مدینه به طوس، وارد اهواز شد، به دلیل گرمای هوا بیمار گشت و به من فرمود طبیب خبر کنم. وقتی طبیب آمد، امام نام گیاهی را بر زبان آورد و خواص آن را برای طبیب بیان فرمود.
طبیب گفت:« من جز شما کسی را نمی شناسم که نام این گیاه را بداند. اما این گیاه در این فصل پیدا نمی شود.»
امام فرمود:« پس شاخه ای نیشکر برای من بیاورید.»
طبیب گفت:« اکنون فصل نیشکر هم نیست.»
امام فرمود:«هم آن گیاه و هم نیشکر در همین فصل در همین سرزمین موجود است. شما با ابوهاشم به طرف سرچشمه شاذروان بروید. در آنجا خرمنگاهی است و مرد سیاه چهره ای را می بینید. از او محل کشت گیاه و نیشکر را بپرسید.»
من و طبیب به همان نشانی رفتیم و آن شخص سیاه چهره را دیدیم. سرانجام آن گیاه و نیشکر تهیّه کردیم و خدمت امام بازگشتیم. امام خدا را سپاس گفت.
طبیب از من پرسید:« این شخص کیست؟ »
گفتم:«فرزند خاتم پیامبران.»
گفت:« آیا از کلیدهای نبوّت چیزی هم در دستش هست؟»
گفتم:« آری، بعضی از آنها را که دیدی! امّا او پیامبر نیست.»
گفت:« وصی پیامبر است؟»
گفتم:«بله.»
سخنان ما به گوش مأمور مأمون رسید. گفت اگر امام در اینجا بماند، همه مردم به او ایمان می‌آورند.
لذا امام را حرکت دادند و از راه رامهرمز به سوی خراسان رهسپار شدند.

منابع:
بحارالانوار، ج 49، ص 117، ح 4.

مراجعه شود به:
حضرت رضا علیه السلام در راه خراسان

ابوهاشم جعفری می گوید: « هنگامی که حضرت رضا علیه السلام در سفر از مدینه به طوس، وارد اهواز شدند، هوا بشدت گرم بود. من به خدمت آن حضرت رسیدم، در حالی که بیمار بودند. به من فرمودند برایشان طبیب بیاورم. من پزشکی حاضر نمودم. حضرت نام گیاهی را برای طبیب بردند و خواص آن را بیان کردند.
طبیب گفت: « من جز شما کسی را نمی شناسم که نام این گیاه را بداند. شما از کجا آنرا می شناسید و این گیاه در این فصل پیدا نمی شود.» حضرت فرمود: « پس شاخه ای نیشکر برای من بیاورید.» طبیب گفت: « اکنون فصل نیشکر هم نیست.»

حضرت فرمودند: « هم آن گیاه و هم نیشکر در همین فصل در همین سرزمین موجود است. شما با ابوهاشم به طرف سرچشمه « شاذروان » بروید. در آنجا خرمنگاهی است و مرد سیاه چهره ای را می بینید. از او محل زراعت آن گیاه و نیشکر را بپرسید. »

ابوهاشم می گوید: « من و طبیب به همان نشانی رفتیم و آن شخص سیاه چهره را دیدیم. . . و از آن گیاه و نیشکر تهیّه کردیم و خدمت حضرت مراجعت کردیم. حضرت حمد الهی نمودند. طبیب از من پرسید: « این شخص کیست؟ » گفتم: فرزند خاتم پیامبران. گفت: « آیا از کلیدهای نبوّت چیزی هم در دست او هست؟ » گفتم: « آری، بعضی از آنها را هم که دیدی! امّا او پیامبر نیست.» گفت: « وصی پیامبر است؟ » گفتم بله. . . سخنان ما به گوش مأمور مأمون رسید. گفت اگر حضرت در اینجا بمانند، چشم ها به سوی او دوخته خواهد شد.
لذا حضرت را حرکت دادند و از راه « رامهرمز » به سوی خراسان رهسپار شدند.

منابع:

  • بحارالانوار، ج 49، ص 117، ح 4.

مراجعه شود به:



تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 جمعه 20 خرداد 1384 [09:11 ]   4   امیرمهدی حقیقت      جاری 
 سه شنبه 20 اردیبهشت 1384 [07:25 ]   3   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 دوشنبه 23 آذر 1383 [08:40 ]   2   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 سه شنبه 14 مهر 1383 [08:40 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..