پس از آن که
عباس بن علی علیه السلام پیام سپاه دشمن را برای امام علیه السلام باز گو نمود، حضرت فرمود: اگر می توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. (1)
خدای متعال می داند که من برای او نماز و تلاوت کتاب او (قرآن) را دوست دارم. (2)
عباس علیه السلام نزد سپاه دشمن باز گشت. از آنها شب عاشورا را برای نماز و عبادت مهلت خواست
عمر بن سعد در موافقت با این درخواست، مردد بود، سرانجام از لشگریان خود پرسید: چه باید کرد ؟!«
عمرو بن حجاج » گفت: سبحان الله! اگر اهل دیلم« کنایه از مردم بیگانه» و کفار از تو چنین تقاضایی می کردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی«
قیس بن اشعث» گفت: در خواست آنها را اجابت کن، به جان خودم سوگند که آنها صبح فردا با تو خواهند جنگید. ابن سعد گفت: به خدا سوگند اگر بدانم چنین کنند، هرگز با درخواست آنها موافقت نکنم. (3)
عاقبت فرستاده ابن سعد نزد عباس بن علی آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می دهیم، اگر تسلیم شدید شما را نزد
عبیدالله بن زیاد خواهیم فرستاد و اگر سر باز زدید، دست از شما بر نخواهیم داشت. (4)
1- اعلام الوری، ص 234.
2- اللهوف، ص 38.
3- مقتل الحسین مقرم، ص 212.
4- ارشاد مفید، ج 2، ص 91.
منابع: قصه کربلا، ص 243.
مراجعه شود به:
واکنش امام به شنیدن نام کربلا