منو
 صفحه های تصادفی
زمان صفر
مروج الذهب
سعید بن عبدالله و محافظت از امام حسین علیه السلام هنگام نماز
اسپوروگن
استعمال دخانیات و حکم اولی و ثانوی
انجدان رومی
حسن بن قاسم
آزمایش دیسک اسرار آمیز
سبط پیامبر و حمایت همه جانبه
دیدگاه فروید در مورد جنبه‌های هوشیار و ناهوشیار شخصیت
 کاربر Online
882 کاربر online
تاریخچه ی: اسماعیلیه

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:2


مختصری درباره ی اسماعیلیه

«تا امروز 65 - 655 ق / 1257-765 م»

از همان سده‏های نخستین اسلام تا اوایل عهد ایلخانیان و در طی یک دوران بالنسبه طولانی، تاریخ ایران تحت تأثیر فرقه اسماعیلیه قرار گرفت.

فعالیت این فرقه مقارن پیدایش سامانیان شکل گرفت. اما دعوت آنها در ماوراء النهر و خراسان با مقاومت شدیدی رو به رو شد به طوری که در عهد غزنویان نیز کسانی که منسوب به این فرقه بودند، به شدت مورد آزار و تعقیب قرار می‏گرفتند.

اوج فعالیت آنها، در عهد سلجوقیان بود که در طی آن، مدت برای براندازی حکومت و خلافت می‏کوشیدند و از ایجاد ناامنی، به عنوان وسیله‏ای برای بروز اغتشاش و هرج و مرج سیاسی استفاده می‏کردند.

اسماعیلیان با سایر فرقه‏های مشابه تفاوت چندانی نداشتند، جز آن که اقدام امام جعفر صادق «ع» را در عزل پسرش اسماعیل جایز نمی‏دانستند .

بعدها بعضی از اولاد اسماعیل، با ادعای استمرار امامت در اعقاب وی به نشر دعوت تازه‏ای دست زدند که آنها را از سایر فرقه‏های شیعه متمایز می‏کرد.

دعاوی آنها از جمله قبول به تأویل آیات و کشف باطن احکام بود که منجر به عقایدی می‏شد که بزرگان این فرقه، آنها را از طرفداران و کسانی که تازه به این فرقه گرایش پیدا کرده بودند، مخفی نگه می‏داشتند.

به هر حال دعوت آنها ناظر به براندازی خلافت عباسیان و وعده ظهور امام فاطمی بود.
( البته تا پیش از اینکه با فاطمیان مصر اختلافات سیاسی پیدا کنند.)

پیشروان این فرقه، غالباً امامت را بعد از امام جعفر صادق «ع» / 148 ق / 765 م، خاص محمد بن اسماعیل می‏دانستند که در عین حال او را صاحب شریعت می‏خواندند و مدعی بودند که شریعت او ناسخ شریعت جاری است.

در عین حال برای اقامه دعوت خویش، قتل مخالفان را جایز و حتی لازم می‏شمردند تا جایی که همچون خوارج، مایه خوف، وحشت و نفرت عامه مردم واقع شدند.


این فرقه، سبعیه «هفت امامی» خوانده می‏شدند چرا که ائمه را منحصر به هفت تن می‏دانستند و محمد بن اسماعیل را امام هفتم و قائم امر می‏شمردند.

به این ترتیب با دوام امامت او، شریعت را منسوخ و اباحه را جایز می‏دانستند. از این رو خلافت فاطمی را که به وسیله عبیدالله بن محمد و همچنین بر اساس قول به امامت اسماعیل، در مصر بنیاد نهاده شد «297 ق / 909 م» پیروی نکردند و به همین دلیل مستقل باقی ماندند.

دعوت فاطمیان و آغازی برای اسماعیلیه


دشمنی اسماعیلیه با سلجوقیان

درباره زندگی حسن صباح مأخذ قابل اعتماد، همان «سرگذشت سیدنا» است که با کمی اختلاف در کتاب جهانگشای جوینی، جامع التواریخ رشیدی و تاریخ اسمعیلیان ابو القاسم کاشانی آمده است.

در این باب، آن چه که درباره مکاتبه، بین حسن صباح و ملکشاه سلجوقی ذکر شده، بی شک نادرست است و از میزان اطمینان چندانی برخوردار نمی‏باشد.

از آن گذشته قصه‏ای را هم که به موجب آن، حسن صباح، عمر خیام، و خواجه نظام الملک را سه یار دبستانی عنوان می‏نمود، مغایر با قراین تاریخی است که در نهایت برای درگیری حسن صباح با خواجه وزیر، حاجتی به این داستان پردازیها وجود ندارد.

حکومت سلجوقیان بر تدبیر خواجه استوار بود و از طرفی تصمیم حسن صباح در بر هم زدن دولت سلجوقیان که البته هدفی از پیش نبرد، قتل خواجه را الزامی می‏کرد،

در نهایت این امری بود که فداییان اسماعیلیه در انجامش توفیق یافتند «485 ق / 1092 م»


آغز دوره قیامت نزد اسماعیلیه

بعد از حسن صباح، کیا بزرگ امید «وفات 532 ق / 1138 م» که از جانب وی در قلعه لمسر حاکم بود، در الموت به قدرت رسید.

جانشین او، پسرش، محمد بن بزرگ امید «وفات 557 ق / 1162 م» شد و این پدر و پسر در مدت نزدیک به چهل سال پس از وفات حسن صباح بر سراسر سازمان اسماعیلیه فرمان راندند.

در این مدت، قتل دو خلیفه عباسی،
المسترشد «529 ق / 1135 م»،
پسرش الراشد «532 ق / 1138 م» و نیز قتل
معین الدین، وزیر سلجوقی «521 ق / 1127 م»

اتفاق افتاد.

در این میان، سلاجقه بارها الموت را محاصره کردند و در قلع و قمع اسماعیلیه سعی فراوانی مبذول داشتند، اما تقریباً هرگز توفیقی حاصل نکردند.

بالاخره جانشین محمد بن بزرگ امید، که نزد این قوم «حسن علی ذکره السلام» خوانده می‏شد، آغاز دور قیامت را که با قیام آن، تکلیف شرعی از روی دوش مردم برداشته می‏شد، اعلام کرد

و خود را امام و از اولاد نزار خواند.

تا این که سرانجام در ماه رمضان 557 ق / اگوست 1162 م دوره جدیدی که متضمن الغاء ظواهر و احکام دین بود را اعلام داشت.

بازگشت به شریعت

در زمان حسن علی ذکره السلام، می بایست بر اساس شرایط قیامت رفتار شده و از انجام قوانین شریعت خودداری می شد.

پس از حسن علی ذکره السلام ، پسرش محمد راه پدر را دنبال کرد «607 ق / 1210 م».

پسر محمد، جلال الدین حسن نیز که بعد از او خداوند الموت شد، از همان آغاز، پیروان خود را از نادیده گرفتن قوانین دین که دو رهبر پیش از او مردم را بدان ترغیب می‏کردند، بر حذر داشت.

این بازگشت به شریعت، از طرفی برای حفظ علاقه و ایمان مؤمنان واقعی بود که از روی اخلاص، تسلیم «تعلیم» و «حکم» امام شده بودند و با شور و علاقه خود را موظف به اجرای فرامین بی چون و چرای امام می‏دیدند.

در حقیقت، اگر بزرگان و داعیان اسماعیلیه در مراتب بالا خود را در رفع شریعت، انکار ظاهر دین و احکام آن قائل به حق می‏دانستند،
ولی در مقابل رفیقان و طرفدارانشان که به خاطر نوعی کمال در اندیشه دینی، مجذوب آنان می‏شدند، عقاید اصلی خود را از آنان پنهان می‏کردند.

البته چون این اعلام ظاهری، از سوی تندروان اسماعیلیه غیر قابل تحمل بود.

پایان کار حکومت اسماعیلیه

با مرگ جلال الدین، پسرش علاء الدین که کودکی نه ساله بود خداوند الموت و فرمانروای اسماعیلیه شد.

وی بعدها حالتی شبیه به مالیخولیا پیدا کرد که او را به سوی استبداد و خشونت بی حد سوق داد.

علاء الدین بعد از مرگ پدر، قاعده قیامت را بار دیگر برقرار ساخت. در این بین چند سالی را هم که خواجه نصیر طوسی در قلعه الموت می‏گذراند، ظاهراً در ایام فرمانروایی علاء الدین بود که به خواجه علاقه و احترام زیاد نشان می‏داد.

علاء الدین در اواخر عمر، با پسر بزرگش رکن الدین خور شاه درگیر منازعه‏ای شد که در پیامد آن، چون تصمیم گرفت او را از امامت معزول نماید، بزرگان اسماعیلی نپذیرفتند و گفتند که اعتبار از نص اول «نخستین اعلام آشکار برای امامت بعد از خود» همچنان درست و صحیح است.

سرانجام مدتی بعد علاء الدین به دست قاتلانی ناشناس کشته شد «653 ق / 1255 م» و رکن الدین خورشاه، جای او را گرفت.

اما طولی نکشید که هولاگو خان، نواده چنگیز، بار دیگر لشکر مغولان را به ایران آورد و در نخستین اقدامش، فتح قلاع اسماعیلیه را مد نظر و اهتمام خویش قرار داد.

از این رو در مقابل سپاه هولاگو، تسلیم تنها راه چاره باقی ماند و به این ترتیب قلعه الموت در 655 ق / 1257 م« سقوط کرد و به افسانه تسخیر ناپذیری آن، پایان داده شد.

فهرست رهبران اسماعیلی


مطلب مرتبط با موضوع:





اسماعیلیه
«تا امروز 65 - 655 ق / 1257-765 م»

از همان سده‏های نخستین اسلام تا اوایل عهد ایلخانیان و در طی یک دوران بالنسبه طولانی، شبحی مرموز و تا حدی مخوف، تاریخ ایران را تحت تأثیر خود قرار داد یعنی فرقه اسمعیلیه. تا آن جا که به تاریخ ایران مربوط می‏شود، فعالیت این فرقه مقارن پیدایش سامانیان شکل گرفت. اما دعوت آنها در ماوراء النهر و خراسان با مقاومت شدیدی رو به رو شد به طوری که در عهد غزنویان نیز کسانی که منسوب به این فرقه بودند، به شدت مورد آزار و تعقیب قرار می‏گرفتند. اوج فعالیت آنها، در عهد سلجوقیان بود که در طی آن، مدت برای براندازی حکومت و خلافت می‏کوشیدند و از حربه وحشت، ترور و ایجاد ناامنی، به عنوان وسیله‏ای برای بروز اغتشاش و هرج و مرج سیاسی استفاده می‏کردند.
اسماعیلیه با سایر فرقه‏های مشابه تفاوت چندانی نداشتند، جز آن که اقدام امام جعفر صادق «ع» را در عزل پسرش اسماعیل و همچنین به خاطر اقدام او به شرب خمر جایز نمی‏دانستند تا جایی که ارتکاب به شرب خمر را که وی بدان سبب از امامت معزول شده بود، مضر به امامت و منافی عصمت او نمی‏شمردند. بعدها بعضی از اولاد اسماعیل، با ادعای استمرار امامت در اعقاب وی به نشر دعوت تازه‏ای دست زدند که آنها را از سایر فرقه‏های شیعه متمایز می‏کرد. دعاوی از جمله قبول به تأویل آیات و کشف باطن احکام که منجر به عقایدی می‏شد که بزرگان این فرقه، آنها را از طرفداران و کسانی که تازه به این فرقه گرایش پیدا کرده بودند، مخفی نگه می‏داشتند. به هر حال دعوت آنها ناظر به براندازی خلافت عباسیان و وعده ظهور امام فاطمی بود. پیشروان این فرقه، غالباً امامت را بعد از امام جعفر صادق «ع» / 148 ق / 765 م، خاص محمد بن اسماعیل می‏دانستند که در عین حال او را صاحب شریعت می‏خواندند و مدعی بودند که شریعت او ناسخ شریعت جاری است. از این رو، باب اباحه گری را که لازمه نسخ شریعت موجود بود مفتوح کردند. در عین حال برای اقامه دعوت خویش، قتل مخالفان را جایز و حتی لازم می‏شمردند تا جایی که همچون خوارج، مایه خوف، وحشت و نفرت عامه مردم واقع شدند.


این فرقه، سبعیه «هفت امامی» خوانده می‏شدند چرا که ائمه را منحصر به هفت تن می‏دانستند و محمد بن اسماعیل را امام هفتم و قائم امر می‏شمردند. به این ترتیب با دوام امامت او، شریعت را منسوخ و اباحه را جایز می‏دانستند. از این رو خلافت فاطمی را که به وسیله عبیدالله بن محمد و همچنین بر اساس قول به امامت اسماعیل، در مصر بنیاد نهاده شد «297 ق / 909 م» پیروی نکردند و به همین دلیل مستقل باقی ماندند.

عدم تجانس بین عقاید قرامطه با رسوم ایرانی و زرتشتی

این گروه از اسماعیلیه را که در واقع منسوب به حمدان اشعث معروف به قرمط یا قرمطویه که در نواحی واسط، به نشر این دعوت پرداخت «277 ق / 890 م» قرمطی یا قرامطه خواندند. در بین کسانی که به وسیله او - یا دامادش عبدان کاتب - به این دعوت گرویدند؛ زکرویه بن مهرویه و ابو سعید جَنّابی ایرانی بودند که از این میان کسانی که قیام قرامطه را متضمن اهداف ملی و ایرانی پنداشته‏اند، شاید از همین جا نشأت گرفته باشد، حال آن که هیچ تجانسی بین عقاید و اعمال قرامطه با عقاید و رسوم ایرانی و زردشتی وجود ندارد. قول آنها به تأویل هم که به نوعی از مذاهب زندیقی - زندیکیه - تقلید شده، نزد زرتشتیان مورد نفرت بوده است. جالب این جا است که، قرامطه نیز ایرانی به شمار می‏رفتند بلکه اکثر آنها از اعراب و نبطیهای نواحی جنوب عراق بودند که مخالفانشان با خلافت بغداد و استمرار «عدالت و مساوات» مشغله اصلی آنها به حساب می‏آمد و در این راه، قتل مخالفان و ایجاد خوف و وحشت را وسیله تأمین آن می‏دیدند. در عهد حمدان اشعث، مقر استقرار این قوم، دار الهجره خوانده می‏شد که در آن جا قرمطیان نوعی زندگی نظامی و اشتراکی داشتند. زکرویه، در نواحی شام و ابو سعید جَنّابی در بحرین دست به تاخت و تاز زدند به طوری که قافله حاجیان را مکرراً مورد حمله قرار دادند. ابو طاهر سلیمان، پسر ابو سعید جَنّابی، در عهد خلیفه المکتفی به مکه تاخت که در پی آن حاجیان را متفرق یا قتل عام کرد مضاف بر این که حجر الاسود را نیز به اَحسا برد «ذی الحجه 317 ق / ژانویه 930 م». این امر که خلیفه فاطمی مصر، که خلافتش بیست سالی پس از این واقعه پایه گذاری شده بود و اکثریت اسماعیلیه نیز از وی پیروی می‏کردند، و با این وجود موفق به استرداد حجرالاسود نشد، میزان نفوذ او را در میان قرامطه نشان می‏دهد. در واقع بعدها و در عهد الحاکم، ششمین خلیفه فاطمی بود که بزرگان احسا، تبعیت خلفای فاطمی را پذیرفتند «422 ق / 1031 م». فعالیت قرامطه در خراسان، پیش از این تاریخ، از دعوت فاطمی مستقل بود، و اقدام سلطان محمود غزنوی به قتل تاهرتی، که از جانب خلیفه فاطمی به عنوان قاصد نزد سلطان آمده بود، در واقع نشان از وفا داری امیر غزنه به خلافت عباسی تلقی می‏شد.

در آن سالها قرامطه به خاطر قتل حاجیان و ربودن سنگ حجرالاسود به بلاد خود - احسا - چنان مورد نفرت عام قرار گرفته بودند که مخالفانشان، این فرقه را از هر فرقه دیگری در عالم اسلام، زیانمندتر و خطرناکتر می‏دانستند.

به ثمر رسیدن دعوت خلفای فاطمی به وسیله ناصرخسرو

هر چند دعوت خلفای فاطمی در ایران در عهد سامانیان و غزنویان آغاز شد، اما در واقع به وسیله ناصر خسرو قبادیانی، شاعر معروف خراسان و مقارن با اوایل دوران سلاجقه این دعوت تا حدی به ثمر رسید. با آن که خلفای مصر در جلب آل بویه سعی فراوانی کردند، اما در این زمینه توفیقی به دست نیاوردند، چنان که عضد الدوله در اواخر عمرش همچنان در صدد تسخیر مصر و بر انداختن خلافت فاطمی بود که عجل مهلتش نداد. با وجود این، سالها پس از مرگ عضدالدوله، یک سردار ترک خلیفه عباسی به نام ارسلان بساسیری به اشاره و تحریک المستنصر - خلیفه فاطمی - بر علیه عباسیان شورید و بغداد را متصرف شد که در پی آن خلیفه القائم بامر الله را از آن جا بیرون کرد و سپس خطبه به نام امام فاطمی خواند «450 ق / 1058 م». در آن احوال، خلافت عباسیان در معرض انقراض قرار گرفت، اما از حسن اتفاق، با ظهور طغرل بیگ سلجوقی و ورود او به بغداد «451 ق / 1059 م» خلافت عباسیان از خطر سقوط حتمی نجات پیدا کرد. از آن پس، جلوگیری از نشر دعوت فاطمی و اهتمام در تعقیب اسماعیلیه، برای سلجوقیان ایران یک تکلیف و تعهدی شد که تا پایان آن عصر نیز ادامه داشت.

ناصرخسرو و مأمور نشر دعوت فاطمی در خراسان

مقارن همین ایام بود که ناصر خسرو، شاعر و کلیم معروف ایرانی، از جانب المستنصر - خلیفه فاطمی - برای نشر دعوت فاطمی از مصر به خراسان بازگشت. اما اقدام او به نشر این دعوت با مخالفت شدید علما و حکام خراسان مواجه شد که این مخالفتها، عاقبت به خروج یا اخراج او از بلخ منجر شد. «حدود 453 ق / 1061 م». ولی با این وجود در مازندران ظاهراً پیروانی پیدا کرد که ناصریه خوانده می‏شدند، با این احوال در خراسان با تعصب عموم مردم رو به رو شد تا این که به ناچار در ناحیه بدخشان در کوههای یمکان متواری و سرانجام منزوی شد. با مرگ ناصر خسرو «481 ق / 1088 م»، دعوت مستنصری - منسوب به خلیفه فاطمی المستنصر - که بعدها دعوت قدیمه تلقی شد، پایان یافت و دعوت نزاریه - دعوت جدید اسماعیلیه - در تعلیم و تبلیغ حسن صباح طنین افکند.

ادعای جانشینی نزار

جانشین المستنصر «487 ق / 1094 م» بنا بر حکم آشکار خلیفه، پسر بزرگش نزار بود، اما امیر سپاه مصر که به مستعلی - پسر دیگر خلیفه - ارادت داشت، وی را به خلافت نشاند و او را امام مخصوص خواند. البته چون این قول، حکم شکار خلیفه پیشین نبود به همین دلیل نمی‏توانست تمام اسماعیلیه را راضی و خشنود کند. نزار در ادعای جانشینی مغلوب و بعدها مقتول شد، به طوری که طرفداران او نیز به نوبه خود از اطاعت خلیفه مصر سرباز زدند. با آن که خلافت فاطمی در نسل مستعلی ادامه پیدا کرد؛ اما از آن پس در مصر دچار هرج و مرجی شد، که در شام و ایران نیز با انشعاب مواجه شد. حسن صباح که در عهد حیات المستنصر برای نشر دعوت به ایران آمده بود «473 ق / 1080 م» به هوا داری از نزاریه به پا خاست به طوری که چند سال بعد، پس از دستیابی به قلعه الموت «483 ق / 1090 م»، آن جا را پایگاهی استوار برای رهبری دعوت اسماعیلیه یافت.

حکومت سلجوقیان به تدبیر خواجه قائم

درباره زندگی حسن صباح مأخذ قابل اعتماد، همان «سرگذشت سیدنا» است که با کمی اختلاف در کتاب جهانگشای جوینی، جامع التواریخ رشیدی و تاریخ اسمعیلیان ابو القاسم کاشانی آمده است. در این باب، آن چه که درباره مکاتبه، بین حسن صباح و ملکشاه سلجوقی ذکر شده، بی شک مجهول است و از اعتماد و اطمینان چندانی برخوردار نمی‏باشد. از آن گذشته قصه‏ای را هم که به موجب آن، حسن صباح، عمر خیام، و خواجه نظام الملک را سه یار دبستانی عنوان می‏نمود، مغایر با قراین تاریخی است که در نهایت برای درگیری حسن صباح با خواجه وزیر، حاجتی به این داستان پردازیها وجود ندارد. حکومت سلجوقیان به تدبیر خواجه قائم بود و از طرفی تصمیم حسن صباح در بر هم زدن دولت سلجوقیان که البته هدفی از پیش نبرد، قتل خواجه را الزامی می‏کرد، در نهایت این امری بود که فداییان اسماعیلیه در انجامش توفیق یافتند «485 ق / 1092 م» و با این اقدام، هیبت حسن و رعب اسماعیلیه را در قلوب مردم جایگیر ساختند.

وحشت مردم از فرقه سلجوقیان

به دنبال قتل خواجه وزیر، و در دوره‏ای از فترت سلجوقیان و همچنین نزاعهای داخلی و درباری بین اولاد ملکشاه، واقعه دژ کوه اصفهان و شورش عبدالملک عطاش، ضربه دیگری بود که موجب افزایش وحشت عامه از این فرقه شد. با وجودی که پرده از ماجرای علوی مدنی نابینا که توانسته بود با حیله، به آدم ربایی و قتلهای موحشی در اصفهان دست زند، و اعتماد عامه مردم را از قدرت حکام سلب کند، برداشته شده و از سوی دیگر و شورش اجمد، نواده عطاش که به سعی محمد بن ملکشاه، سرانجام منجر به قتل او و کشتار عده زیادی از اسماعیلیه شد «500 ق / 1106 - 7 م»، اما این حمله، بیم و حشت از اسماعیلیه را همچنان در تمام قلمرو سلاجقه نشر کرد. فعالیت تروریستی فداییان الموت که عده زیادی از مخالفان را طعمه مرگ ساخت، معلوم کرد که دعوت جدید، بر خلاف دعوت قدیم که ناصر خسرو پایه‏های آن را بر تبلیغ، وعظ و کتاب و رساله بنا نهاده بود، به ضربه‏های خنجر و ایجاد رعب و وحشت استوار است و از سوی دیگر حسن که در ارشاد طالبان، آنها را به عدم کفایت عقل فردی در کشف حقایق و الزام به پیروی از «تعالیم امام» متقاعد می‏ساخت، این «تعلیم» را بر ضرورت «حذف» مخالفان مبتنی کرد.

وحشت سلاجقه و اتابکان از قدرت اسماعیلیه

بدین گونه الموت رودبار، مرکز قدرت رهبران اسماعیلیه نزاریه شد که بعد ازحسن «وفات 518 ق / 1124 م»، کیاهای الموت یا خداوندان الموت خوانده می‏شدند و به این ترتیب با تسخیر، خرید یا احداث بنای قلعه‏های متعدد و دیگر، قدرت آنها برای سلاجقه و اتابکان آنها و همچنین سایر امرا و حکام مجاور مایه وحشت بود. این قلاع از جمله؛ لمسر در رودبار، جیحون دژ در رودبار، گرد کوه در فرمس، شمکوه نزدیک ابهر، استوناوند در مازندران، دردهان و قلعة الناصر در خوزستان، قلعه الطنبور در ارجان فارس، و زوزن و خور و خوسف در قهستان قاین بودند که در طی مدت قدرت خداوندان قوم، الموت مرکز تدارک در تمامی تعرضها و پایگاه مقاومت اصلی و عمده به شمار می‏رفت.

چهل سال اسماعیلیه بعد از وفات حسن صباح

بعد از حسن صباح، کیا بزرگ امید «وفات 532 ق / 1138 م» که از جانب وی در قلعه لمسر حاکم بود، در الموت به قدرت رسید. جانشین او، پسرش، محمد بن بزرگ امید «وفات 557 ق / 1162 م» شد و این پدر و پسر در مدت نزدیک به چهل سال پس از وفات حسن صباح بر سراسر سازمان اسماعیلیه فرمان راندند. در این مدت، تعداد زیادی از ترورهای سیاسی به دستور این دو و توسط فداییان انجام گرفت که قتل دو خلیفه عباسی، المسترشد «529 ق / 1135 م»، پسرش الراشد «532 ق / 1138 م» و نیز قتل معین الدین، وزیر سلجوقی «521 ق / 1127 م» از جمله این ترورها بود. در این میان، سلاجقه بارها الموت را محاصره کردند و در قلع و قمع اسماعیلیه سعی فراوانی مبذول داشتند، اما تقریباً هرگز توفیقی حاصل نکردند.

بالاخره جانشین محمد بن بزرگ امید، که نزد این قوم «حسن علی ذکره السلام» خوانده می‏شد، آغاز دور قیامت را که با قیام آن، تکلیف شرعی از روی دوش مردم برداشته می‏شد، اعلام کرد و خود را امام و از اولاد نزار خواند. تا این که سرانجام در ماه رمضان 557 ق / اگوست 1162 م با الزام پیروانش به غنا و شرابخواری، دوره جدیدی که متضمن الغاء ظواهر و احکام دین بود را اعلام داشت.

بازگشت به شریعت

حسن علی، مردم را وادار به اباحه می‏کرد و هر کسی را که در این دور به رعایت حکم شریعت بر می‏خاست، مستوجب قتل و رجم «= سنگسار» می‏شمرد. سرانجام پس از او، پسرش محمد، راه پدر را دنبال کرد تا این که مسموم شد و دار فانی را وداع گفت. «607 ق / 1210 م». پسر محمد، جلال الدین حسن نیز که بعد از او خداوند الموت شد، از همان آغاز، پیروان خود را از الحاد و اباحه گری، که دو سلف پیشینش، مردم را بدان ترغیب می‏کردند، بر حذر داشت. این بازگشت به شریعت، از طرفی برای حفظ علاقه و ایمان مؤمنان واقعی بود که از روی اخلاص، تسلیم «تعلیم» و «حکم» امام شده بودند و با شور و علاقه خود را موظف به اجرای فرامین بی چون و چرای امام می‏دیدند. در حقیقت، اگر بزرگان و داعیان اسماعیلیه در مراتب بالا خود را در رفع شریعت، انکار ظاهر و احکام دین قائل به حق می‏دانستند، ولی در مقابل رفیقان و طرفدارانشان که به خاطر نوعی کمال در اندیشه دینی، مجذوب آنان می‏شدند، عقاید اصلی خود را از آنان پنهان می‏کردند. البته چون این اعلام ظاهری، از سوی تندروان اسماعیلیه غیر قابل تحمل بود، به همین دلیل جلال الدین حسن توسط خواهر و همسرانش با زهر به هلاکت رسید «618 ق / 1221 م»

کودکی نه ساله خداوند الموت

با مرگ جلال الدین، پسرش علاء الدین که کودکی نه ساله بود خداوند الموت و فرمانروای اسماعیلیه شد. وی بعدها حالتی شبیه به مالیخولیا پیدا کرد که او را به سوی استبداد و خشونت بی حد سوق داد. علاء الدین با مرگ پدر، قاعده اباحه گری و الحاد را بار دیگر برقرار ساخت. در این بین چند سالی را هم که خواجه نصیر طوسی در قلعه الموت می‏گذراند، ظاهراً در ایام فرمانروایی علاء الدین بود که به خواجه علاقه و احترام زیاد نشان می‏داد. علاء الدین در اواخر عمر، با پسر بزرگش رکن الدین خور شاه درگیر منازعه‏ای شد که در پیامد آن، چون تصمیم گرفت او را از امامت معزول نماید، بزرگان اسماعیلی نپذیرفتند و گفتند که اعتبار از نص اول «نخستین اعلام آشکار برای امامت بعد از خود» همچنان درست و صحیح است. سرانجام مدتی بعد علاء الدین به دست قاتلانی ناشناس کشته شد «653 ق / 1255 م» و رکن الدین خورشاه، جای او را گرفت. اما طولی نکشید که هولاگو خان، نواده چنگیز، بار دیگر لشکر مغولان را به ایران آورد و در نخستین اقدامش، فتح قلاع اسماعیلیه را مد نظر و اهتمام خویش قرار داد. از این رو در مقابل سپاه هولاگو، تسلیم تنها راه چاره باقی ماند و به این ترتیب قلعه الموت در 655 ق / 1257 م« سقوط کرد و به افسانه تسخیر ناپذیری آن، پایان داده شد.


فهرست رهبران اسماعیلی:


1 - حسن صباح 464 - 518 ق / 1071 - 1124 م
2 - کیا بزرگ امیر رودباری 518 - 532 ق / 1124 - 1138 م
3 - محمد بن بزرگ امید 532 - 557 ق / 1138 - 1162 م
4 - حسن بن محمد 557 - 561 ق / 1162 - 1166 م
5 - محمد بن حسن 561 - 607 ق / 1166 - 1210 م
6 - جلال الدین حسن 607 - 618 ق / 1210 - 1221 م
7 - علاء الدین بن جلال الدین 618 - 653 ق / 1221 - 1255 م
8 - رکن الدین خورشاه 653 - 655 ق / 1255 - 1257 م



تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 یکشنبه 05 شهریور 1385 [08:48 ]   13   آآوا رسا      جاری 
 شنبه 04 شهریور 1385 [11:13 ]   12   آآوا رسا      v  c  d  s 
 شنبه 04 شهریور 1385 [11:10 ]   11   آآوا رسا      v  c  d  s 
 شنبه 04 شهریور 1385 [11:09 ]   10   آآوا رسا      v  c  d  s 
 شنبه 04 شهریور 1385 [10:56 ]   9   آآوا رسا      v  c  d  s 
 شنبه 04 شهریور 1385 [10:54 ]   8   آآوا رسا      v  c  d  s 
 شنبه 04 شهریور 1385 [10:43 ]   7   آآوا رسا      v  c  d  s 
 پنج شنبه 13 بهمن 1384 [06:30 ]   6   محمد رضا قدوسی      v  c  d  s 
 پنج شنبه 13 بهمن 1384 [06:26 ]   5   محمد رضا قدوسی      v  c  d  s 
 چهارشنبه 31 فروردین 1384 [05:28 ]   4   نغمه آذربویه      v  c  d  s 
 چهارشنبه 31 فروردین 1384 [05:22 ]   3   نغمه آذربویه      v  c  d  s 
 سه شنبه 30 فروردین 1384 [09:09 ]   2   نغمه آذربویه      v  c  d  s 
 سه شنبه 30 فروردین 1384 [08:52 ]   1   نغمه آذربویه      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..