پیریشناسی دانشی است تقریبا نوین و مستقل که مچنیکوف آن را ژرونتولوژی و سپس ایگناز ناشر ژریاتریک نام نهادند. امروزه ((پسیکوژرونتولوژی)) که مجموعهای است از پیریشناسی و ((روانشناسی)) دوران سالمندی رشته مستقلی را در جهان ((پزشکی)) تشکیل میدهد.
علایم و علل ((سالمندی))
آنچه بهظاهر گذشت عمر و سالمندی را نشان میدهد شکل ظاهری انسان است، بدانسان که به مرور پوست سر و صورت و دستها خشک میگردد و چین و چروکهایی در آن پیدا میشود که رفته رفته رو به تزاید میگذارد. طراوت معمولی پوست که به علت وجود یک طبقه چربی زیر پوستی است از میان میرود و پوست شفافیت خود را از دست میدهد و در اثر ضعف جریان خون رنگ پریدگی پیدا میشود. موهای سر و صورت رنگ معمولی خود را از دست میدهد و سفید میشود.
در اثر اختلال جذب مواد معدنی و به خصوص ((کلسیم))، استخوانها رو به تحلیل میروند و قد خمیده و کوتاهتر میگردد. اختلال ((جریان خون)) و کاهش ترشح برخی غدههای مترشح داخلی و کاهش آنزیمهای مختلف که در هضم و جذب و سوخت و ساز بدن نقش مهمی دارند پیش میآید و روند تباهی رو به پیشرفت و گسترش میگذارد.
برای تعیین سن سه ضابطه وجود دارد:
ـ سن زمانی یا سن تقویمی که سن افراد را از بدو تولد تا زمان حال میسنجند و همان سن شناسنامه است.
ـ سن فیزیولژیک که بر پایه دگرگونیهای فیزیولژیک و تحولات ناشی از بیماریهای مختلف استوار است. چه بسیار افراد کمسال که از نظر سن فیزیولژیک سالمند هستند “ یعنی فرسودهتر از سن تقویمی خود هستند “ و چه بسا افراد مسن که از نیروی جوانی برخوردارند.
ـ سن روانی که بر اساس حالات عاطفی و هیجانی و نیروی روانی سنجیده میشود و معمولا با سن فیزیولژیک تطابق دارد.
سازمان جهانی تندرستی دوران مختلف زندگی را پس از گذشتن از ((سن بلوغ)) بر اساس سن تقویمی چنین طبقهبندی کرده است:
ـ از 35 سالگی تا 59 سالگی میانسالی،
ـ از 60 سالگی تا 74 سالگی مسنی،
ـ از 75 سالگی تا 90 سالگی پیری
ـ از 90 سالگی به بالا خیلی پیر
در تعریف و شرح مشخصات فیزیولژیک دوره سالمندی دانشمندان نظریات گوناگونی ارائه دادهاند:
مچنیکوف میگوید سالمندی عبارت است از عوارض عفونی مزمنی که با ناتوانی و استحاله “ ناتوانی در ترمیم عناصر از دست رفته “ و افزایش بیگانه خوارها همراه است.
استرهلر میگوید سالمندی دگرگونیهای تدریجی در ساخت و ترکیب موجود زنده است و دارای این ویژگی است که تغییرات گسترده و درونی است و گرایش به پیشرفت دارد و بالاخره بهسوی فساد و اضمحلال پیش میرود.
آشوف با مطالعه و کالبدگشایی 400 مورد افراد بالاتر از 65 سال در سال 1937 میلادی اعلام کرد “ مرگ طبیعی وجود ندارد “ و کالبدگشاییها نشان دادهاند که علت مرگ بیماری بوده است و نه پیری.
بر خلاف آشوف، وارتین میگوید که مرگ و میر افراد مسن بهعلت کهولت است. اخیرا نظریات مختلف دیگری نیز مطرح شدهاند از جمله تغییرات رشتههای کلاژن بافت همبند، نظریه تغییرات مولکولی در ساختمان سلولها و بالاخره نظریه وراثت که میگوید یکی از مهمترین علل تاخیر یا تسریع علایم پیری وراثت است.
((از پیری چه میدانید؟- قسمت دوم))
((از پیری چه میدانید؟- قسمت سوم))
برگرفته از سایت kimia.roshd.ir