منو
 کاربر Online
727 کاربر online
تاریخچه ی: آنها را ندیده ام

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:3
سندیت داستانهایی که در این بخش می خوانید از لحاظ تاریخی دقیقاً مشخص نیست و ممکن است بعضی از آنها افسانه ای بیش نباشد، اما در هر صورت خواندنشان خالی از لطف نیست.


ماجرای ارائه شاهنامه به سلطان محمود غزنوی:

ابوالقاسم فردوسی شاهنامه به شعر کرد و بر نام سلطان محمود کرد و چندین روز همی بر وی خواند.

محمود گفت: شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم است.

ابوالقاسم گفت: زندگی خداوند دراز باد، ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد. اما این می دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم ، دیگر نیافرید.

این بگفت و زمین بوسه کرد و رفت.

ملک محمود وزیر را گفت: این مردک مرا به تعریض، دروغ زن خواند.

وزیرش گفت: بیاید کشت و هر چه وی را طلب کردند نیافتند.

اگر می خواهید بیشتر در مورد فردوسی و شاهنامه و . . . بدانید به مقاله ی فردوسی مراجعه کنید.

بروز شده در تاریخ 5/5/1385
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

داستان ملاقات تاریخی و عبرت انگیز خواجه حافظ با تیمور -اگر صحت و اعتبار داشته باشد- ظاهراً در سال 790 هـ.ق و یک سال پیش از مرگ شاعر صورت گرفته است.

براساس این داستان پس از آنکه دروازه های شیراز به روی موسس سلسله تیموریان گشوده شد، تیمور قاصدی را به نزد حافظ فرستاد و او را به نزد خود خواند و گفت: من سرزمینهای وسیعی را با این شمشیر مسخر ساختم و هزاران ولایت را ویران کردم تا سمرقند و بخارا را که وطن مألوف و تختگاه من است آبادان سازم و آنگاه تو آنها را به یک خال هندوی ترک شیرازی می بخشی؟

اشاره تیمور به یکی از اشعار بسیار معروف حافظ است که می گوید:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را///// به خال هندوش بخشم سمرقند و بخارا را

می گویند خواجه زیرکانه در جواب وی، به فقر و نداری خود اشاره کرده و می گوید:

ای سلطان عالم از این بخشندگی است که بدین روز افتاده ام!!

این پاسخ زیبا و شوخ طبعانه مورد پسند تیمور واقع می گردد و او را مورد عنایت خود قرار می دهد.

بروز شده در تاریخ 5/5/1385

سندیت داستانهایی که در این بخش می خوانید از لحاظ تاریخی دقیقاً مشخص نیست و ممکن است بعضی از آنها افسانه ای بیش نباشد، اما در هر صورت خواندنشان خالی از لطف نیست.

ماجرای ارائه شاهنامه به سلطان محمد غزنوی:

ابوالقاسم فردوسی شاهنامه به شعر کرد و بر نام سلطان محمود کرد و چندین روز همی بر وی خواند.

محمود گفت: شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم است.

ابوالقاسم گفت: زندگی خداوند دراز باد، ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد. اما این می دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم ، دیگر نیافرید.

این بگفت و زمین بوسه کرد و رفت.

ملک محمود وزیر را گفت: این مردک مرا به تعریض، دروغ زن خواند.

وزیرش گفت: بیاید کشت و هر چه وی را طلب کردند نیافتند.

اگر می خواهید بیشتر در مورد فردوسی و شاهنامه و . . . بدانید به مقاله ی فردوسی مراجعه کنید.

تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 جمعه 03 شهریور 1385 [11:32 ]   7   حمیده کاشیان      جاری 
 جمعه 03 شهریور 1385 [11:31 ]   6   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 یکشنبه 29 مرداد 1385 [07:35 ]   5   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 یکشنبه 29 مرداد 1385 [07:31 ]   4   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 جمعه 27 مرداد 1385 [09:41 ]   3   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 جمعه 27 مرداد 1385 [09:41 ]   2   حمیده کاشیان      v  c  d  s 
 پنج شنبه 05 مرداد 1385 [06:08 ]   1   حمیده کاشیان      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..