تاریخچه ی:
آخرین سخن امام حسین علیه السلام با عمر بن سعد
تفاوت با نگارش: 2
- | امام علیه السلام پس از آن که با سپاه من اتمام حجت نمود و فرمود: ((عمر بن سعد|عمر بن سعد ))کجاست؟ او را نزد من فرا خوانید. |
+ | ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین علیه السلام)) پس از آن که با سپاه یی اتمام حجت نمود، فرمود:« ((عمر بن سعد|عمر بن سعد)) کجاست؟ او را نزد من فرا خوانید.» عمر بن سعد با اکراه و تردید، نزد امام علیه السلام آمد. امام به او فرمود:«ای عمر، آیا به این امید مرا میکشی که ((عبیدالله بن زیاد|ابن زیاد)) حکومت ((ری)) و ((گرگان)) را به تو میسپرد؟! به خدا سوگند، چنین نخواهد شد. تو هر چه میخواهی بکن، اما بدان که بعد از من، نه در دنیا و نه در آخرت شاد نخواهی بود، و من اینک، سرت را میبینم که در ((کوفه)) بر نیزه زده اند و کودکان به آن سنگ میزنند.» عمر بن سعد خشمگین شد و رو گرداند و به سپاه خود گفت:«پس در انتظار چه هستید؟ همه یکباره حمله کنید که اینان لقمهای بیش نیستند!» امام حسین علیه السلام نیز اسب ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا)) را خواست و سوار شد و سپاهش را نظام داد. |
- | عمر بن سعد در حالی که دوست نداشت این ملاقات صورت گیرد، نزد امام علیه السلام آمد.
امام به او فرمود: ای عمر آیا تو مرا می کشی ؟! گمان می کنی ((ابن زیاد ))حکومت ری و گرگان را به تو خواهد سپرد ؟! به خدا سوگند که چنین نخواهد شد و این عهدی است معهود ؛ هر چه می خواهی بکن که بعد از من در دنیا و نه در آخرت شاد نگردی و گویا سر تو را می بینم که در کوفه بر نیزه نصب کرده اند و کودکان به آن سنگ می زنند و آن راهدف قرار می دهند.
عمر بن سعد خشمگین شد و روی بگرداند و به سپاه خود گفت: در انتظار چه هستید؟ همه یکباره حمله کنید که اینان لقمه ای بیش نیستند !! و حسین علیه السلام نیز اسب رسول خدا را خواست و سوار شد و اصحابش را نظام داد.
منابع: بحارالانوار، ج 45، ص 10. |
+ | منابع: بحارالانوار، ج 45، ص 10. |
| مراجعه شود به: | | مراجعه شود به: |
- | ((آخرین خطبه امام حسین علیه السلام در برابر سپاه دشمن)) > >((توبه و بازگشت حر به نزد امام علیه السلام)) > >((سخنان حرّ خطاب به سپاه شمن)) |
+ | ((آخرین خطبه امام حسین علیه السلام در برابر سپاه دشمن)) ((توبه حر نزد امام حسین علیه السلام)) ((سخنان حرّ خطاب به سپاهین یزید)) |