بامداد روز پنجشنبه 12
ربیع الاول، خدمت
عمروعاص به امویان در جنگ صفین، مایه حیات آنان شد.
وی در حساس ترین لحظه های
جنگ صفین زمانی که نشانه های شکست در سپاه
معاویه آشکار گشته بود دست به نیرنگی بزرگ زد، او دستور داد با
بستن قرآن بر سر نیزه ها و حمل کردن قرآن بزرگ
دمشق با کمک ده نفر روی نیزه ها، همگی فریاد بزنند: ای اهل
عراق! کتاب خدا بین ما و شما حاکم است (دو طرف دست از جنگ برداریم و به حکم قرآن تسلیم شویم )!
امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطاب به سپاهیانش فرمود:
به جنگ ادامه دهید و استقامت کنید که لحظه پیروزی فرا رسیده است و به دعوت اینان اعتنایی نکنید که فریبی بیش نیست، (زیرا قبل از شروع جنگ حضرت طی نامه های متعدد و سفیران فراوان، معاویه و اهل شام را دعوت به پذیرش حکم قرآن کرده بود و آنان نپذیرفته بودند و اینک که در آستانه شکست قرار گرفته اند قرآن را دستاویز خود کرده اند).
ولی نیرنگ عمروعاص کار خود را کرد و گروه زیادی از سپاه عراق که تعداد آنها بالغ بر ده هزار نفر بود دست از جنگ برداشته و خواهان قبول درخواست شامیان و متارکه جنگ شدند، حضرت فرمود: فریب مخورید بزنید این قرآنها را، قرآن ناطق منم ،آنها در حالی که همگی مسلح بودند در برابر حضرت ایستادند و برخواسته خود پافشاری کردند و در نهایت گفتند: یا علی دعوت این گروه را بپذیر و گرنه همانگونه که
عثمان را کشتیم ترا نیز می کشیم.
سخنان حضرت در دلهای مرده آنان هیچ اثری نداشت و حضرت را مجبور به پذیرش مسئله حکمیت و داوری کردند؛ قرار شد آتش بس شده و هر یک از دو طرف جنگ ، شخصی را به عنوان داور و حکم انتخاب نموده تا پس از طی مدتی معین و شور و مشورت با یکدیگر در تاریخی معین در مکانی بنام
دومة الجندل در سر حد شام و عراق، در مجلسی عام و در مقابل سران دو سپاه نظر خود را اعلام نمایند.
معاویه برای داوری عمروعاص را برگزید ولی گروه شورشی از سپاه عراق و مخالفان حضرت که اتش بس و حکمیت را بر او تحمیل کرده بودند و خواهان صلح با معاویه بودند
ابو موسی اشعری را نامزد کردند، هر چه حضرت فرمود که او شایستگی ندارد، نپذیرفتند و اجازه ندادند که امام
ابن عباس یا
مالک اشتر را برای داوری برگزیند حتی حضرت
احنف بن قیس را به عنوان داور دوم یا سوم پیشنهاد داد ولی نپذیرفتند.
گروه متمرد و فریب خورده در جبهه علی علیه السلام که بعدها
خوارج نام گرفتند سه چیز را بر حضرت تحمیل کردند:
پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمرو عاص با زیرکی خاص خود به ابو موسی قبولاند که علی علیه السلام چون کشندگان عثمان را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست ابو موسی نیز بر معاویه خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست.
آن گاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود مسلمین بگذارند تا هر کسی را که می خواهند به خلافت انتخاب نمایند، قرار شد هر دو نفر متفقاً این رأی را اعلام کنند.
روز موعود فرا رسید همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار دارند. ابوموسی به عمرو عاص گفت: بر منبر بالا رود و نظر توافقی را اعلام دارد، عمرو عاص که در طی مهلت حکمیت همیشه زیرکانه ابو موسی را پیش می انداخت گفت: تو صحابی پیامبر خدائی، من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!
ابن عباس که در مجلس حاضر بود به ابو موسی گفت: بگذار ابتدا عمرو عاص نظر خود را اعلام کند او تو را فریب می دهد، ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از شور و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع نموده وامر انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع می کنم چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون می آورم!
عمروعاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: چنان که او علی را از خلافت خلع کرد من نیز او را خلع می کنم و معاویه را به خلافت می گمارم چنانکه این انگشتر را در دست خود می نهم !
ابوموسی که
فریب خورده بود فریاد زد لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی که ...... عمرو عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین می آمد به او گفت تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتابهائی را بار کرده باشند.
تمام آنچه واقع شد نتیجه روشن سرپیچی از فرمان حجت خدا و عدم تسلیم در برابر امام حق است که پیامدهای منفی آن هنوز در زمینه های مختلف مشهود است.
منابع:
- تاریخ طبری، ج 3، ص 38
- شرح نهج البلاغه، ابن ابی حدید، ج 2
- مروج الذهب، ج 2، ص 48