منو
 کاربر Online
1600 کاربر online
تاریخچه ی: محاجه امام علی علیه السلام با ابوبکر درباره فدک

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:1
امام صادق علیه السلام فرمود:
بعد از آنکه ابوبکر فدک را گرفت امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
چرا فاطمه را از میراث رسول الله محروم کردی و حال آنکه فدک در زمان خود رسول خدا جزو املاک فاطمه بود؟
ابوبکر گفت:
«فدک غنیمت اسلام و متعلق به همه مسلمین است. اگر فاطمه شاهد بیاورد که رسول الله آن را به او داده قبول است و الا حقی ندارد.»

امیرالمؤمنین فرمود:«ای ابوبکر، آیا بر خلاف حکم خدا حکم می‏کنی؟»
گفت:«نه.»
فرمود:«اگر یکی از مسلمان‌ها چیزی داشته باشد مانند لباسی یا خانه‏ای و من ادعا کنم که متعلق به من است، از چه کسی دلیل و شاهد می‏خواهی؟»
ابوبکر گفت:«از تو.»
امام فرمود:«پس چرا از فاطمه دلیل و شاهد خواسته‏ای در صورتی که فدک متعلق به فاطمه بوده است؟ اگر مسلمان‌ها حقی در آن دارند، آنها باید دلیل و شاهد بیاورند.»
ابوبکر که با جوابی منطقی روبرو شده بود، ساکت و متحیر ماند.

عمر گفت:
«ای علی! ما را رها کن! ما از پس دلائل تو برنمی‏آئیم. اگر شهود عادلی می‏آوری بیاور و الا فدک مال مسلمین است. نه تو در آن حق داری و نه فاطمه.»
امیرالمومنین به ابوبکر فرمود:«ای ابوبکر آیا کتاب خدا را خوانده‏ای؟»
گفت:«بله.»
فرمود:بگو این آیه درباره ما نازل شده یا کسانی غیر از ما: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. (خداوند اراده کرده است که هرگونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک گرداند.)
ابوبکر گفت:«درباره شما.»
امام فرمود:«اگر کسانی بیایند و شهادت بدهند که فاطمه، دختر رسول خدا، عمل زشتی انجام داده چه می‏کنی؟»
ابوبکر گفت:«بر او حد جاری می‏کنم همان طور که بر سایر زن‏های مسلمین حد می زنم.»
امیرالمؤمنین فرمود:«تو در این صورت کافر می‏شوی!»
گفت:«چرا؟»
فرمود:«چون تو شهادت خدای تعالی را در پاکی و عصمت فاطمه زهرا رد کرده‏ای و شهادت مردم را پذیرفته‏ای؛ همان طور که الان هم حکم خدا و رسولش را رد کرده‏ای و شهادت یک شخص بیابان‏نشین را قبول کرده‌ای، فدک را از او گرفته‏ای و گمان می‏کنی که غنیمت مسلمین است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« مدعی باید دلیل بیاورد و تو سخن رسول خدا را رد کرده‏ای!!»
با این استدلال کوبنده دیگر کسی را یارای جواب نبود و مردم به همهمه افتادند و به یکدیگر نگاه تعجب می‏کردند.
بعضی گفتند:«به خدا قسم علی علیه السلام راست می‏گوید.»
مجلس به هم خورد و امیرالمؤمنین به خانه برگشتند.
ابوبکر به عمر گفت:
دیدی امروز علی علیه السلام با ما چه کرد! به خدا اگر بخواهد چنین کند، خلافت ما را تباه می‏کند؛ چه کنیم؟!
عمر گفت:«نظر من این است که فرمان بدهی تا او را بکشند.»
ابوبکر گفت:« چه کسی می‏تواند او را بکشد؟»
عمر گفت:«خالدبن ولید
رفتند و جریان را به خالد گفتند، او هم قبول کرد.
ابوبکر گفت:
علی که به مسجد می‏آید، در موقع نماز در کنارش بنشین. وقتی سلام نماز را دادم، گردن علی علیه السلام را بزن.

اسماء بنت عمیس که در آن زمان همسر ابوبکر بود جریان را به امیرالمؤمنین خبر داد. امام پیغام داد که خداوند مرا حفظ می‏کند.
سپس به مسجد رفت. خالد کنار امام آمد و نماز شروع شد.
همه به نماز ایستادند. همین که ابوبکر برای تشهد آخر نشست، از گفته خودش پشیمان شد و ترس او را گرفت. بنابراین همینطور نشسته بود و فکر می‏کرد و جرات نداشت سلام نماز را بگوید.
مردم خیال کردند ابوبکر به اشتباه افتاده. ناگهان ابوبکر با صدای بلند گفت:
ای خالد آنچه را که گفتم انجام نده، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته!

امیرالمؤمنین رو کرد به خالد و فرمود:« ابوبکر تو را به چه کاری امر کرده بود؟»
خالد گفت:«فرمان داده بود گردنت را بزنم.»
امام فرمود:«این کار را می‏کردی؟»
خالد گفت:به خدا قسم اگر نگفته بود « انجام نده » تو را کشته بودم.
امام فرمود:«دروغ می‏گویی. به خدا اگر حکم الهی نبود، می فهمیدی که کدام دسته- من و شیعیانمـ یا ابوبکر و پیروانش ضعیف‏تریم.»
بعد با دو انگشت مبارک، گلوی خالد را گرفت و فشار داد.
خالد نعره بلندی کشید؛ به طوری که مردم ترسیدند. خالد قدرت حرف زدن نداشت. بالاخره ابوبکر دست به دامان عباس، عموی امیرالمؤمنین، شد.
عباس جلو آمد و شفاعت کرد. امیرالمومنین هم خالد را رها کرد.


منابع:
بحارالانوار، ج 29، ص 128 و 127 و 199.

مراجعه شود به:
حضرت زهرا و فدک

امام صادق علیه السلام فرمود: بعد از آنکه ابوبکر، فدک را غصب کرد امیرالمؤمنین علیه السلام به ابوبکر فرمودند: چرا فاطمه را از میراث رسول الله منع کردی و حال آنکه فاطمه فدک را در زمان خود رسول خدا تصرف کرده بود؟
ابوبکر گفت: فدک، غنیمت و متعلق به همه مسلمین است، اگر فاطمه شاهد بیاورد که رسول الله آن را به او داده قبول است والا حقی ندارد.

امیرالمؤمنین فرمودند: ای ابوبکر آیا در بین ما به خلاف حکم خدا، حکم می‏کنی؟
گفت: نه.
حضرت فرمود: اگر در دست یکی از مسلمانها چیزی باشد که در آن تصرف می‏کند- مانند لباسی که پوشیده یا خانه‏ای که سکونت دارد- و من ادعا کنم که آن چیز، مال من است از چه کسی بینه و شاهد می‏خواهی؟
ابوبکر گفت: از تو.
حضرت فرمود: پس چرا از فاطمه بینه خواسته‏ای در صورتی که فدک در تصرف فاطمه بوده است؟
اگر مسلمانها را در آن حقی هست، آنها باید اقامه بینه کنند.
ابوبکر که با جوابی دندان‏شکن و استدلالی منطقی روبرو شده بود، ساکت و متحیر ماند.

عمر گفت: ای علی! ما را رها کن، ما از پس دلائل تو برنمی‏آئیم، اگر شهود عادلی می‏آوری بیاور و الا فدک مال مسلمین است، نه تو در آن حق داری و نه فاطمه.
امیرالمومنین رو به ابوبکر کرده، فرمود: ای ابوبکر آیا کتاب خدا را خوانده‏ای؟
گفت: بله.
حضرت فرمود: بگو ببینم این آیه درباره ما نازل شده یا غیر ما: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. (ترجمه آیه:خداوند اراده نموده است که هرگونه رجس وپلیدی را از شما اهلبیت زدوده وشما را پاک گرداند)
ابوبکر گفت:درباره شما.
حضرت فرمود: اگر شهودی آمدند و شهادت دادند بر اینکه فاطمه دختر رسول خدا عمل زشتی انجام داده چه می‏کنی؟
ابوبکر گفت: بر او حد جاری می‏کنم همان طور که بر سایر زن‏های مسلمین حد میزنم!
امیرالمؤمنین فرمود: تو که در این صورت کافر می‏شوی!
گفت: چرا؟
حضرت فرمود: چون تو شهادت خدایتعالی را در طهارت فاطمه زهرا رد کرده‏ای و شهادت مردم را پذیرفته‏ای؛ همان طور که الان هم حکم خدا و رسولش را رد کرده‏ای و شهادت یک شخص بیابان‏نشین بی‏شخصیت را قبول کرده، فدک را از او گرفته‏ای و خیال می‏کنی که آن غنیمت مسلمین است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مدعی باید بینه بیاورد و تو قول رسول خدا را رد کرده‏ای!! با این استدلال کوبنده دیگر کسی را یارای جواب نبود و مردم به همهمه افتادند و به یکدیگر نگاه تعجب می‏کردند.
بعضی هم می‏گفتند: به خدا قسم علی علیه السلام راست می‏گوید.
مجلس به هم خورد و امیرالمؤمنین به خانه برگشتند.
عمر و ابوبکر هم به خانه‏هایشان رفتند.
بعد ابوبکر عمر را خواست و به او گفت: دیدی امروز علی علیه السلام با ما چه کرد به خدا اگر بخواهد علی علیه السلام چنین کند، امر خلافت ما را تباه می‏کند؛ چه کنیم؟!
عمر گفت: نظر من این است که فرمان بدهی تا او را بکشند.
ابوبکر گفت: چه کسی می‏تواند او را بکشد؟
عمر گفت: خالدبن ولید، رفتند و جریان را به خالد گفتند، او هم قبول کرد.
ابوبکر گفت علی که به مسجد می‏آید در موقع نماز در کنارش بنشین وقتی سلام نماز را دادم گردن علی علیه السلام را بزن.

اسماء بنت عمیس - که در آن زمان همسر ابوبکر بود- جریان را به امیرالمؤمنین خبر داد، حضرت پیغام دادند که خداوند نمی‏گذارد و مرا حفظ می‏کند.
سپس حضرت رفتند به مسجد و خالد هم آمد کنار آن حضرت؛ نماز شروع شد.

همه به نماز ایستادند، همین که ابوبکر نشست برای تشهد آخر، از گفته خودش پشیمان شد و ترس او را گرفت، همینطور نشسته بود و فکر می‏کرد و جرات نداشت سلام نماز را بگوید.
مردم خیال کردند ابوبکر به اشتباه افتاده، یکمرتبه ابوبکر با صدای بلند گفت: «ای خالد آنچه را که گفتم انجام نده، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته!»
امیرالمؤمنین رو کردند به خالد و فرمودند: ابوبکر تو را به چه کاری امر کرده بود؟
خالد گفت: فرمان داده بود گردنت را بزنم ـ و در آن وقت خالد با خود شمشیرش را آورده بود- حضرت فرمود: آیا این کار را می‏کردی؟
خالد گفت: به خدا قسم اگر نگفته بود « انجام نده » تو را کشته بودم.
حضرت فرمود: دروغ می‏گویی؛ به خدا اگر نبود آن حکم الهی، میدانستی که کدام دسته - من و شیعیانم ـ یا ابوبکر و پیروانش ـ ضعیف‏تریم.
بعد با دو انگشت مبارک، گلوی خالد را گرفت و فشار داد.
خالد نعره بلندی کشید؛ به طوری که مردم ترسیدند و خالد قدرت حرف زدن نداشت.

بالاخره ابوبکر دست به دامان عباس عموی امیرالمؤمنین شد.
عباس جلو آمد و شفاعت کرد، امیرالمومنین هم خالد را با خفت و خواری رها کردند.

منابع:

  • بحارالانوار، ج 29، ص 128 و 127 و 199.

مراجعه شود به:



تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 یکشنبه 15 مرداد 1385 [14:50 ]   5   محمد ورهرام      جاری 
 یکشنبه 15 مرداد 1385 [14:45 ]   4   محمد ورهرام      v  c  d  s 
 سه شنبه 05 مهر 1384 [08:32 ]   3   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 
 یکشنبه 03 مهر 1384 [13:28 ]   2   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 دوشنبه 07 شهریور 1384 [07:59 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..