تاریخچه ی:
حس حقیقت جویی و کاوش
تفاوت با نگارش: 4
| مقوله حقیقت را ما میتوانیم مقوله " دانایی " یا مقوله " دریافت واقعیت جهان " هم بنامیم . مقصود این است که در انسان چنین گرایشی وجود دارد ، گرایش به کشف واقعیتها آنچنان که هستند ، درک حقایق اشیاء " « کما هی علیها » " ، اینکه انسان میخواهد جهان را ، هستی را ، اشیاء را آنچنان که هستند دریافت کند . | | مقوله حقیقت را ما میتوانیم مقوله " دانایی " یا مقوله " دریافت واقعیت جهان " هم بنامیم . مقصود این است که در انسان چنین گرایشی وجود دارد ، گرایش به کشف واقعیتها آنچنان که هستند ، درک حقایق اشیاء " « کما هی علیها » " ، اینکه انسان میخواهد جهان را ، هستی را ، اشیاء را آنچنان که هستند دریافت کند . |
| از دعاهای منسوب به پیغمبر اکرم است که میفرموده است : | | از دعاهای منسوب به پیغمبر اکرم است که میفرموده است : |
| __~~green: « اللهم ارنی الاشیاء کما هی » . ~~__ | | __~~green: « اللهم ارنی الاشیاء کما هی » . ~~__ |
| اساسا آن چیزی که به نام " حکمت " و " ((فلسفه)) " نامیده میشود هدفش همین است . اصلا اگر بشر دنبال فلسفه رفته است برای همین حس بوده است که میخواسته حقیقت را و حقایق اشیاء را درک کند . ما نام این حس را میتوانیم " حس فلسفی " هم بگذاریم . میخواهید بگویید " حقیقت جویی " ، میخواهید بگویید " مقوله حقیقت " ، " مقوله فلسفی " یا " | | اساسا آن چیزی که به نام " حکمت " و " ((فلسفه)) " نامیده میشود هدفش همین است . اصلا اگر بشر دنبال فلسفه رفته است برای همین حس بوده است که میخواسته حقیقت را و حقایق اشیاء را درک کند . ما نام این حس را میتوانیم " حس فلسفی " هم بگذاریم . میخواهید بگویید " حقیقت جویی " ، میخواهید بگویید " مقوله حقیقت " ، " مقوله فلسفی " یا " |
- | مقوله دانایی " ، جملهای هست که من دیدم قدیمترین کسی که این تعبیر را به کار برده است ((بعلی سینا)) بوده و دیگر من اطلاع ندارم که قبل از او هم چنین تعبیری بوده است یا نه . |
+ | مقوله دانایی " ، جملهای هست که من دیدم قدیمترین کسی که این تعبیر را به کار برده است ((اب سینا)) بوده و دیگر من اطلاع ندارم که قبل از او هم چنین تعبیری بوده است یا نه . |
- | بعدها ((شیخ اشراق)) و دیگران نیز این تعبیر را به کار بردهاند در مورد غایت و هدف فلسفه ، یا تعریف فلسفه به حسب غایت |
+ | بعدها شیخ اشراق ((سهروردی)) و دیگران نیز این تعبیر را به کار بردهاند در مورد غایت و هدف فلسفه ، یا تعریف فلسفه به حسب غایت |
| و نتیجهاش ، میگوید : | | و نتیجهاش ، میگوید : |
| __~~green:صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی . ~~__ | | __~~green:صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی . ~~__ |
| یعنی نتیجه نهایی فیلسوف شدن این است که انسان ، جهانی عقلانی بشود شبیه جهان عینی ، یعنی این جهان عینی را دریافت کند . آنچنان که هست ، بعد خودش بشود یک جهانی ، ولی آن جهان بیرون ، جهان عینی است ، این همان جهان باشد ولی صورت عقلی همان جهان . | | یعنی نتیجه نهایی فیلسوف شدن این است که انسان ، جهانی عقلانی بشود شبیه جهان عینی ، یعنی این جهان عینی را دریافت کند . آنچنان که هست ، بعد خودش بشود یک جهانی ، ولی آن جهان بیرون ، جهان عینی است ، این همان جهان باشد ولی صورت عقلی همان جهان . |
| این مسأله حقیقت یا حقیقت جویی ، از نظر فیلسوفان همان کمال نظری انسان است ، و انسان بالفطره میخواهد کمال نظری پیدا کند یعنی حقایق جهان را درک کند . چنین گرایشی در انسان برای رسیدن به حقایق جهان وجود دارد . | | این مسأله حقیقت یا حقیقت جویی ، از نظر فیلسوفان همان کمال نظری انسان است ، و انسان بالفطره میخواهد کمال نظری پیدا کند یعنی حقایق جهان را درک کند . چنین گرایشی در انسان برای رسیدن به حقایق جهان وجود دارد . |
| !حس کاوش در کودکان | | !حس کاوش در کودکان |
| __~~brown:در روانشناسی هم میبینید که این حس را به نام " حس حقیقت جویی " یا " حس کاوش " مطرح میکنند . وقتی مسأله را در یک سطح گسترده طرح میکنند اسمش را میگذارند " حس کاوش " و میگویند این همان چیزی است که حتی در کودک هم وجود دارد ، در کودک بین دو سالگی و سه سالگی به تفاوت میان کودکان این حس پیدا میشود ، حس سؤال که بچه به سن سه سالگی که میرسد دائما میپرسد . در تعلیم و تربیت نیز به پدر و مادرها توصیه میکنند که تا حد ممکن پاسخ کودکان خود را بدهند و آنها را طرد نکنند . ~~__ | | __~~brown:در روانشناسی هم میبینید که این حس را به نام " حس حقیقت جویی " یا " حس کاوش " مطرح میکنند . وقتی مسأله را در یک سطح گسترده طرح میکنند اسمش را میگذارند " حس کاوش " و میگویند این همان چیزی است که حتی در کودک هم وجود دارد ، در کودک بین دو سالگی و سه سالگی به تفاوت میان کودکان این حس پیدا میشود ، حس سؤال که بچه به سن سه سالگی که میرسد دائما میپرسد . در تعلیم و تربیت نیز به پدر و مادرها توصیه میکنند که تا حد ممکن پاسخ کودکان خود را بدهند و آنها را طرد نکنند . ~~__ |
- | {picture file=img/daneshnameh_up/fork goodness.jpg} |
+ | {picture=fork goodness.jpg} |
| پدر و مادرهای نادان و خالی از توجه ، وقتی میبینند بچه سه چهار سالهشان دائما سؤال میکند ، این را فضولی تلقی میکنند ، میگویند : " بچه ! اینقدر فضولی نکن ، حرف نزن " . این اشتباه است . این ، حس سؤال است ، حس کاوشگری است ، حس حقیقت جویی است که در او تازه زنده شده است و او میپرسد و حق دارد بپرسد ، و حتی اگر از چیزهایی میپرسد که نمیتوانید جواب بدهید یا او نمیتواند جوابش را دریافت کند در عین حال نباید با تشر زدن و منکوب کردن و سرکوب کردن این حس ، جوابش را داد که حرف نزن ، فضولی نکن . | | پدر و مادرهای نادان و خالی از توجه ، وقتی میبینند بچه سه چهار سالهشان دائما سؤال میکند ، این را فضولی تلقی میکنند ، میگویند : " بچه ! اینقدر فضولی نکن ، حرف نزن " . این اشتباه است . این ، حس سؤال است ، حس کاوشگری است ، حس حقیقت جویی است که در او تازه زنده شده است و او میپرسد و حق دارد بپرسد ، و حتی اگر از چیزهایی میپرسد که نمیتوانید جواب بدهید یا او نمیتواند جوابش را دریافت کند در عین حال نباید با تشر زدن و منکوب کردن و سرکوب کردن این حس ، جوابش را داد که حرف نزن ، فضولی نکن . |
| باز باید تا حد ممکن جوابی که بشود او را ارضاء و اقناع کرد به او داد . و حتی میگویند بسیاری از خرابکاریهای بچه معلول همین حس است . چون این خودش یک مسألهای است : بچه خرابکار است ، به هر چه میرسد دست میزند ، این را محکم میکوبد روی آن ، آن را میزند به این ، . . . آیا انسان طبعا خرابکار است ، بعد که بزرگ میشود اصلاح میشود ، یا نه ؟ | | باز باید تا حد ممکن جوابی که بشود او را ارضاء و اقناع کرد به او داد . و حتی میگویند بسیاری از خرابکاریهای بچه معلول همین حس است . چون این خودش یک مسألهای است : بچه خرابکار است ، به هر چه میرسد دست میزند ، این را محکم میکوبد روی آن ، آن را میزند به این ، . . . آیا انسان طبعا خرابکار است ، بعد که بزرگ میشود اصلاح میشود ، یا نه ؟ |
| میگویند این معلول همان حس کاوش اوست . میخواهد این را بزند به آن ببیند چه میشود . حال ما نمیزنیم چون میدانیم چه میشود ، بارها تجربه کردهایم ، بنابراین برای ما مشکل حل شده و سؤالی باقی نمانده ، ولی او هنوز این مسأله برایش روشن نیست ، میزند ببیند چه میشود . مسأله " استفهام " خود مسألهای است . حال آنچه که فلاسفه طرح میکنند در سطح بالاتری است ، روانشناسها آن را عمومیت میدهند حتی به کودک ، این که انسان به هر حال گرایش دارد به دانستن ، که حقیقتی را و حقایقی را بداند . | | میگویند این معلول همان حس کاوش اوست . میخواهد این را بزند به آن ببیند چه میشود . حال ما نمیزنیم چون میدانیم چه میشود ، بارها تجربه کردهایم ، بنابراین برای ما مشکل حل شده و سؤالی باقی نمانده ، ولی او هنوز این مسأله برایش روشن نیست ، میزند ببیند چه میشود . مسأله " استفهام " خود مسألهای است . حال آنچه که فلاسفه طرح میکنند در سطح بالاتری است ، روانشناسها آن را عمومیت میدهند حتی به کودک ، این که انسان به هر حال گرایش دارد به دانستن ، که حقیقتی را و حقایقی را بداند . |
| !داستان ابوریحان بیرونی | | !داستان ابوریحان بیرونی |
| داستان معروف ابوریحان بیرونی را شاید شنیده باشید که در مرض موتش بود و همسایهای فقیه داشت . همسایه آمده بود به عیادت ابوریحان ، دید که دیگر در بستر است و حالت رو به قبله دارد و چیزی از عمرش باقی نمانده است . ابوریحان از او مسألهای در باب ارث پرسید . فقیه تعجب کرد ، گفت حالا چه وقت سؤال کردن مسأله است ؟ ! ابوریحان به او گفت من | | داستان معروف ابوریحان بیرونی را شاید شنیده باشید که در مرض موتش بود و همسایهای فقیه داشت . همسایه آمده بود به عیادت ابوریحان ، دید که دیگر در بستر است و حالت رو به قبله دارد و چیزی از عمرش باقی نمانده است . ابوریحان از او مسألهای در باب ارث پرسید . فقیه تعجب کرد ، گفت حالا چه وقت سؤال کردن مسأله است ؟ ! ابوریحان به او گفت من |
| میدانم که میخواهم بمیرم ولی از تو میپرسم : اگر من بمیرم و پاسخ این مسأله را بدانم بهتر است یا بمیرم و ندانم ؟ | | میدانم که میخواهم بمیرم ولی از تو میپرسم : اگر من بمیرم و پاسخ این مسأله را بدانم بهتر است یا بمیرم و ندانم ؟ |
| گفت : بدیهی است که بمیری و بدانی . همین خودش یک حقیقتی است . | | گفت : بدیهی است که بمیری و بدانی . همین خودش یک حقیقتی است . |
| گفت : پس جوابم را بده . جوابش را گفت . آن فقیه مدعی است که من هنوز به خانه نرسیده بودم که صدای گریه زنها از خانه ابوریحان بلند شد . | | گفت : پس جوابم را بده . جوابش را گفت . آن فقیه مدعی است که من هنوز به خانه نرسیده بودم که صدای گریه زنها از خانه ابوریحان بلند شد . |
| حال ، این خود یک حسی است در بشر ، کسانی که از این حس استفاده کرده و این حس را در خود زنده نگه داشتهاند به مرحلهای میرسند که لذت کشف حقیقت برای آنها برتر از هر لذت دیگری است ، و به عبارت دیگر لذت علم برایشان از هر لذتی بالاتر است . | | حال ، این خود یک حسی است در بشر ، کسانی که از این حس استفاده کرده و این حس را در خود زنده نگه داشتهاند به مرحلهای میرسند که لذت کشف حقیقت برای آنها برتر از هر لذت دیگری است ، و به عبارت دیگر لذت علم برایشان از هر لذتی بالاتر است . |
- | {picture file=img/daneshnameh_up/Arab-technology.jpg} |
+ | {picture=Arab-technology.jpg} |
| !داستان سید محمدباقر حجهالاسلام شفتی اصفهانی | | !داستان سید محمدباقر حجهالاسلام شفتی اصفهانی |
| هم در مورد مرحوم سید محمدباقر حجهالاسلام ((شفتی اصفهانی)) این داستان را قدمای ما نقل کردهاند و هم در مورد پاستور ظاهرا عین این داستان آمده است . مرحوم آقا سیدمحمدباقر در شب زفافش بعد از آنکه به اصطلاح عروس و داماد را دست به دست دادند و عروس را بردند به حجله که بعد معمولا زنها میآیند ، رفت به اتاق دیگری ، که وقتی زنها رفتند برود نزد عروس . | | هم در مورد مرحوم سید محمدباقر حجهالاسلام ((شفتی اصفهانی)) این داستان را قدمای ما نقل کردهاند و هم در مورد پاستور ظاهرا عین این داستان آمده است . مرحوم آقا سیدمحمدباقر در شب زفافش بعد از آنکه به اصطلاح عروس و داماد را دست به دست دادند و عروس را بردند به حجله که بعد معمولا زنها میآیند ، رفت به اتاق دیگری ، که وقتی زنها رفتند برود نزد عروس . |
| با خود گفت اکنون فرصتی است ، از این فرصت استفاده کنیم و مطالعه کنیم . شروع کرد به مطالعه کردن . زنها رفتند . عروس بیچاره تنها ماند . هر چه منتظر ماند که داماد بیاید نیامد . یک وقت مرحوم سید متوجه شد که صبح شده ، یعنی آنچنان جاذبه علم این مرد را کشید که شب زفاف از عروسش فراموش کرد . و عین این داستان را برای پاستور نقل کردهاند . | | با خود گفت اکنون فرصتی است ، از این فرصت استفاده کنیم و مطالعه کنیم . شروع کرد به مطالعه کردن . زنها رفتند . عروس بیچاره تنها ماند . هر چه منتظر ماند که داماد بیاید نیامد . یک وقت مرحوم سید متوجه شد که صبح شده ، یعنی آنچنان جاذبه علم این مرد را کشید که شب زفاف از عروسش فراموش کرد . و عین این داستان را برای پاستور نقل کردهاند . |
| | | |
| !داستان لویی پاستور | | !داستان لویی پاستور |
| درباره ((پاستور)) هم میگویند که در همان شب زفافش یک ساعتی تا رفتن نزد عروس فرصت پیدا کرده بود . رفت در لابراتوارش برای کارهای خودش ، چنان سرش گرم شد که تا صبح همانجا ماند و یادش رفت که امشب شب عروسی اوست . | | درباره ((پاستور)) هم میگویند که در همان شب زفافش یک ساعتی تا رفتن نزد عروس فرصت پیدا کرده بود . رفت در لابراتوارش برای کارهای خودش ، چنان سرش گرم شد که تا صبح همانجا ماند و یادش رفت که امشب شب عروسی اوست . |
| حال این چیست ؟ اینها یک واقعیتهایی است . این حس کم و بیش در همه افراد بشر وجود دارد . البته مثل همه حسهای دیگر در افراد شدت و ضعف دارد و نیز بستگی دارد به اینکه انسان چقدر آن را تربیت کرده و پرورش داده باشد ، و لهذا انسان را به دلیل " دانستن " بر غیر انسان ترجیح میدهند . | | حال این چیست ؟ اینها یک واقعیتهایی است . این حس کم و بیش در همه افراد بشر وجود دارد . البته مثل همه حسهای دیگر در افراد شدت و ضعف دارد و نیز بستگی دارد به اینکه انسان چقدر آن را تربیت کرده و پرورش داده باشد ، و لهذا انسان را به دلیل " دانستن " بر غیر انسان ترجیح میدهند . |
| ((استوارت میل)) فیلسوف معروف انگلیسی میگوید : | | ((استوارت میل)) فیلسوف معروف انگلیسی میگوید : |
| ^ | | ^ |
| __~~darkorange:" اگر انسان دانایی باشد بد حال ،به از ابلهی است خوشحال " ~~__ | | __~~darkorange:" اگر انسان دانایی باشد بد حال ،به از ابلهی است خوشحال " ~~__ |
| ^ | | ^ |
| یعنی اگر امر دائر بشود میان اینکه من یک دانا باشم ولی بدبخت و در فقر و مسکنت و بدبختی زندگی کنم ، و اینکه ابله باشم ولی خوشحال یعنی همه چیز برایم فراهم باشد من آن را بر این ترجیح میدهم . | | یعنی اگر امر دائر بشود میان اینکه من یک دانا باشم ولی بدبخت و در فقر و مسکنت و بدبختی زندگی کنم ، و اینکه ابله باشم ولی خوشحال یعنی همه چیز برایم فراهم باشد من آن را بر این ترجیح میدهم . |
| ^ | | ^ |
| __~~darkorange:" سقراطی ملول ترجیح دارد بر خوکی فربه . "~~ __ | | __~~darkorange:" سقراطی ملول ترجیح دارد بر خوکی فربه . "~~ __ |
| ^ | | ^ |
| این حرفها همه ، ارزش حقیقت را برای بشر نشان میدهد ، چون اصلا معنای دانایی چیست ؟ مگر غیر از آگاهی و رسیدن به جهان و درک کردن جهان است ؟ | | این حرفها همه ، ارزش حقیقت را برای بشر نشان میدهد ، چون اصلا معنای دانایی چیست ؟ مگر غیر از آگاهی و رسیدن به جهان و درک کردن جهان است ؟ |
| | | |
| منبع : کتاب فطرت | | منبع : کتاب فطرت |
| نویسنده : شهید مرتضی مطهری | | نویسنده : شهید مرتضی مطهری |
| صفحه :74 | | صفحه :74 |