تاریخچه ی:
هویت جوامع انسانی
تفاوت با نگارش: 2
- | ! هویت جوامع انسانی |
+ | |
| مطالعات جامعهشناسی میتواند درباره این مسأله نظر بدهد که آیا میان جامعهها یک سلسله خواص مشترک ذاتی وجود دارد یا ندارد ؟ | | مطالعات جامعهشناسی میتواند درباره این مسأله نظر بدهد که آیا میان جامعهها یک سلسله خواص مشترک ذاتی وجود دارد یا ندارد ؟ |
| آیا اختلافات جامعهها با یکدیگر در اموری است که سطحی تلقی میشود و معلول بیرون از ذات و طبیعت جامعه است و آنچه به ذات و طبیعت جامعه مربوط میشود همه یکسان است ، یا اساسا جامعهها در ذات و طبیعت خود مختلفاند ، فرضا از نظر شرایط خارجی هم یکسان باشند دوگونه عمل میکنند ؟ | | آیا اختلافات جامعهها با یکدیگر در اموری است که سطحی تلقی میشود و معلول بیرون از ذات و طبیعت جامعه است و آنچه به ذات و طبیعت جامعه مربوط میشود همه یکسان است ، یا اساسا جامعهها در ذات و طبیعت خود مختلفاند ، فرضا از نظر شرایط خارجی هم یکسان باشند دوگونه عمل میکنند ؟ |
| این راه خود یک راهی است که فلسفه برای تشخیص وحدت و کثرت نوعی اشیاء که دچار ابهام میگردد پیشنهاد میکند . | | این راه خود یک راهی است که فلسفه برای تشخیص وحدت و کثرت نوعی اشیاء که دچار ابهام میگردد پیشنهاد میکند . |
- | در اینجا راه نزدیکتری هم هست و آن خود انسان است . یک امر مسلم در مورد انسان این است که انسان نوع واحد است . از این نظر البته همان طور که یک فرد گاه از مسیر فطرت منحرف میشود و احیانا مسخ میگردد ، جامعه نیز همین طور است . تنوع جامعهها از قبیل تنوع اخلاقی افراد است که به هر حال از کادر نوعیت انسان بیرون نیست . پس جامعهها و تمدنها و فرهنگها و بالاخره روحهای جمعی حاکم بر جامعهها با همه اختلاف شکلها و رنگها بالاخره رنگ نوعیت انسانی دارند و ماهیتی غیرانسانی ندارند . آری ، اگر نظریه چهارم (مرکب حقیقی)را در ترکیب جامعه بپذیریم و افراد را جز مادههایی پذیرا و ظرفهایی خالی و بیمحتوا ندانیم و بالاخره منکر اصل فطرت بشویم ، میتوانیم فرضیه اختلاف نوعی و ماهوی جامعهها را طرح کنیم ، ولی این نظریه به شکل دورکهایمی به هیچ وجه قابل قبول نیست ، زیرا اولین پرسشی که بدون پاسخ میماند این است که اگر مایههای اولی روح جمعی از فردیت و جنبه طبیعی و زیستی انسانها سرچشمه نمیگیرد ، پس از کجا پدید آمده است ؟ آیا روح جمعی از عدم محض پدید آمده است ؟ آیا اینکه بگوییم تا انسان بوده ، جامعه بوده است کافی است برای توجیه روح جمعی ؟ بعلاوه خود دورکهایم معتقد است که امور اجتماعی ، یعنی اموری که به جامعه تعلق دارد و روح جمعی آنها را آفریده است از قبیل مذهب و اخلاق و هنر و غیره ، در همه جامعهها بوده و هست و خواهد بود و به تعبیر خود او " دوام زمانی " و " انتشار مکانی " دارند و این خود دلیل است که دورکهایم نیز برای روح جمعی ماهیت واحد و نوع واحد قائل است . |
+ | در اینجا راه نزدیکتری هم هست و آن خود انسان است . یک امر مسلم در مورد انسان این است که انسان نوع واحد است . از این نظر البته همان طور که یک فرد گاه از مسیر فطرت منحرف میشود و احیانا مسخ میگردد ، جامعه نیز همین طور است .
''تنوع جامعهها از قبیل تنوع اخلاقی افراد است که به هر حال از کادر نوعیت انسان بیرون نیست .''
~~brown: __پس جامعهها و تمدنها و فرهنگها و بالاخره روحهای جمعی حاکم بر جامعهها با همه اختلاف شکلها و رنگها بالاخره رنگ نوعیت انسانی دارند و ماهیتی غیرانسانی ندارند .__ ~~
آری ، اگر نظریه چهارم ((مرکب حقیقی))را در ترکیب جامعه بپذیریم و افراد را جز مادههایی پذیرا و ظرفهایی خالی و بیمحتوا ندانیم و بالاخره منکر اصل فطرت بشویم ، میتوانیم فرضیه اختلاف نوعی و ماهوی جامعهها را طرح کنیم ، ولی این نظریه به شکل دورکهایمی به هیچ وجه قابل قبول نیست ، زیرا اولین پرسشی که بدون پاسخ میماند این است که
__اگر مایههای اولی روح جمعی از فردیت و جنبه طبیعی و زیستی انسانها سرچشمه نمیگیرد ، پس از کجا پدید آمده است__ ؟ /> __ آیا روح جمعی از عدم محض پدید آمده است ؟ __
__آیا اینکه بگوییم تا انسان بوده ، جامعه بوده است کافی است برای توجیه روح جمعی ؟__
بعلاوه خود دورکهایم معتقد است که امور اجتماعی ، یعنی اموری که به جامعه تعلق دارد و روح جمعی آنها را آفریده است از قبیل مذهب و اخلاق و هنر و غیره ، در همه جامعهها بوده و هست و خواهد بود و به تعبیر خود او " دوام زمانی " و " انتشار مکانی " دارند و این خود دلیل است که دورکهایم نیز برای روح جمعی ماهیت واحد و نوع واحد قائل است . |
| تعلیمات اسلامی که برای دین مطلقا نوعیت واحد قائل است و اختلاف شرایع را از نوع اختلافات فرعی میداند نه اختلافات ماهوی ، و از طرف دیگر میدانیم که دین جز برنامه تکاملی فردی و اجتماعی نیست ، میرساند که اساس این تعلیمات بر وحدت نوعی جامعههاست و اگر جامعهها انواع متعدد بودند ، مقصد کمالی و راه وصول به آن مقصد ، متعدد و متکثر بود و قهرا ماهیت ادیان ، مختلف و متعدد بود . | | تعلیمات اسلامی که برای دین مطلقا نوعیت واحد قائل است و اختلاف شرایع را از نوع اختلافات فرعی میداند نه اختلافات ماهوی ، و از طرف دیگر میدانیم که دین جز برنامه تکاملی فردی و اجتماعی نیست ، میرساند که اساس این تعلیمات بر وحدت نوعی جامعههاست و اگر جامعهها انواع متعدد بودند ، مقصد کمالی و راه وصول به آن مقصد ، متعدد و متکثر بود و قهرا ماهیت ادیان ، مختلف و متعدد بود . |
- | قرآن کریم با اصرار و ابرام این مطلب را تأکید میکند که دین در همه منطقهها و جامعهها و در همه دورهها و زمانها یکی بیش نیست . از نظر قرآن ، ادیان ( به صورت جمع ) وجود نداشته ، دین ( به صورت مفرد ) وجود داشته است . همه پیامبران به یک دین و یک راه و یک مقصد اصلی دعوت میکردهاند : شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا و الّذی أوحینا الیک و ما وصّینا به ابراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لا تتفرّقوا فیه( شوری13 ) . . برای شما از دین همان را تشریع کرد که قبلا به نوح توصیه شده بود بعلاوه قسمتی که به تو - ای پیغمبر ! - وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه شد که دین را بپا دارید و در آن پراکنده نشوید . آیاتی از قرآن که دلالت میکند دین در همه زمانها و در همه منطقهها و در زبان همه پیامبران راستین الهی یک چیز است و اختلاف شرایع از نوع تفاوت نقص و کمال است ، فراوان است . |
+ | قرآن کریم با اصرار و ابرام این مطلب را تأکید میکند که دین در همه منطقهها و جامعهها و در همه دورهها و زمانها یکی بیش نیست . از نظر قرآن ، ادیان ( به صورت جمع ) وجود نداشته ، دین ( به صورت مفرد ) وجود داشته است . همه پیامبران به یک دین و یک راه و یک مقصد اصلی دعوت میکردهاند : ~~green:__شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا و الّذی أوحینا الیک و ما وصّینا به ابراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لا تتفرّقوا فیه( شوری13 ) __~~ ~~green:. . برای شما از دین همان را تشریع کرد که قبلا به نوح توصیه شده بود بعلاوه قسمتی که به تو - ای پیغمبر ! - وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه شد که دین را بپا دارید و در آن پراکنده نشوید . ~~
آیاتی از قرآن که دلالت میکند دین در همه زمانها و در همه منطقهها و در زبان همه پیامبران راستین الهی یک چیز است و اختلاف شرایع از نوع تفاوت نقص و کمال است ، فراوان است . |
| این منطق که دین ماهیتا یکی بیش نیست ، براساس این جهانبینی از انسان و جامعه انسان است که انسان نوع واحد است نه انواع ، - که رنگ اصلی است و رنگ انسانیت است - درخواهند آمد ؟ | | این منطق که دین ماهیتا یکی بیش نیست ، براساس این جهانبینی از انسان و جامعه انسان است که انسان نوع واحد است نه انواع ، - که رنگ اصلی است و رنگ انسانیت است - درخواهند آمد ؟ |
| این مسأله نیز وابسته است به مسأله ماهیت جامعه و نوع وابستگی روح جمعی و روح فردی به یکدیگر . | | این مسأله نیز وابسته است به مسأله ماهیت جامعه و نوع وابستگی روح جمعی و روح فردی به یکدیگر . |
| کتاب جامعه و تاریخ | | کتاب جامعه و تاریخ |
| نویسنده شهید مطهری | | نویسنده شهید مطهری |
| صفحه52 | | صفحه52 |
| ((آینده جوامع انسانی)) | | ((آینده جوامع انسانی)) |
| ((نقد نظریه نسبی بودن فرهنگ انسانی)) | | ((نقد نظریه نسبی بودن فرهنگ انسانی)) |