منو
 کاربر Online
723 کاربر online

سید حسن مدرس

چاپ
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > کلیات > شخصیت ها



شهید سید حسن مدرس ( 1287 _ 1356 هـ. ق )


( زندگینامه به قلم خود شهید )

ولادت :

ولادت مـن در حدود یک هزار و دویست و هشتاد و هفت هجرى که تقریبا قریب شصت سال زنـدگـى را طى نموده ام. مولد مـن در قریه سرابه کچو از تـوابع اردستان بوده است.

خاندان :

پـدرم اسماعیل، جدم میر عبد الباقـى از طایفه میر عابـدیـن که فعلا هـم اکثر آنها در قریه ساکـن مى باشند از سادات طباطبایى و اصلا زواره اى هستم. شغل پدر و جد مـن منبر و تبلیغ احکام الهى، جد مـن میر عبد الباقى از زهاد مشهور بودند.

تحصیلات :

خانواده مهاجرت به قمشه واقع در جنوب اصفهان در خط و طریق فارس نمـودند مرا هـم در شـش سالگى تقریبا به جهت تربیت هجرت داده به قمشه نزد خـود بردند. سـن جـوانى را در خدمت پدر و جد بزرگـوار به سر برده 14 سال تقریبا از عمرم گذشت که جدم مرحوم شد. برحسب وصیت آن مرحـوم تقریبا در 16 سـالگـى به جهت تحصیل به اصفهان آمدم. سیرده سال در اصفهان مشغول تحصیل بـودم در 21 سالگى پدرم مرحوم شد. مدت تـوقف در اصفهان قریب 13 سال شـد.

اساتید :

قریب سـى نفر استاد را در مدت 13 سال در علوم عربیه و فقه و اصـول و معقـول درک کردم که بر جسته تریـن آنها در علوم عربیه مرحـوم آقا میرزا عبدالعلى هرنـدى نحـوى بـوده که تقـریبا 80 سال عمر داشته، صاحب تصانیف زیاد ولى از بـى اقبالى دنیا محجـور ماندند. و در علـم معقـول مرحـومیـن جهانگیر خان قشقایى و آخوند ملا محمد کاشانى که هر دو عمر خـود را در مـدرسه اصفهان به آخر رسانیدنـد و با زهد دنیا را وداع فرمـودند. بعد از واقعه دخانیه به عتبات عالیه مشرف شـدم بعد از تشـرف به حضـور میـرزا حسـن شیـرازى( ره) به جهت تحصیل تـوقف در نجف اشـرف را اختیـار کردم.
علما و بزرگان آن زمان را تیمنا و تبـرکا کـاملا درک کـرده و از اغلب آنها استفاده نمودم ولى عمده تحصیلات مـن در خدمت مرحومیـن مغفـوریـن خراسانى و یزدى بـود.

تدریس :

اقامت مـن در عتبات تقریبا هفت سال شـد، بعد مـراجعت به اصفهان نمـودم. در مـدرسه جـده کـوچک مشغول تدریـس فقه و اصـول شدم. بعد از مراجعه از عتبات فقط از امـورات اجتماعى مباحث و تدریـس را اختیار کرده بودم تا زمان انقلاب استبـداد به مشروطه مجبـورا اوضاع درگیـرى پیـش آمـد.

تألیفات :

تألیفات شهید مدرس عبارتند از :
1 ـ رساله اى در عقود.
2 ـ رساله اى در شرط متاخر.
3 ـ کتاب الظن
4 ـ کتاب فى بعض اموال فى اصول الدین.
5 ـ کتاب مبحث الاستصحاب.
6 ـ رسـاله فـى شـرایط الامـام و المـاموم.

خدمات :

بعد از مراجعه از عتبات فقط از امـورات اجتماعى مباحث و تدریـس را اختیار کرده بودم تا زمان انقلاب استبـداد به مشروطه مجبـورا اوضاع در گیـرى پیـش آمـد. بـر حسب امـر حجج اسلام عتبات عالیات و دعوت دوره دوم مجلس ملى به عنوان طراز اول نظارت مجلـس شورا به تهران آمدم و دوره هاى مجلـس را درک کرده ام. دیدنى ها را دیـده ایـد و شنیـدنـى هـا را شنیـده اید.
شهیـد مدرس که به عنوان عالـم طراز اول به مجلس رفته بود در دوره هاى دوم و سوم و چهارم و پنجـم و ششم نماینده مجلس شوراى ملى بود و در هر فرصتـى که پیـش مـى آمـد ( خاصه در دوره چهارم ) با بیان شیوا و صریح و محکـم خود مخالفت معقول و منطقى و بنیادى خود را با دولت سـردار سپه که دست نشانـده انگلیـس بـود ابـراز نمـود.

زندگى سیاسى :

در مدت چند سال انقلاب از جمله وقایعى که بر مـن روى داده است، دو سال مهاجـرت است با مجاهـدیـن ایرانـى در جنگ عمـومـى که به مسافرت عراق عرب و سـوریه و اسلامبـول منتهى شـد که تفصیل آن را مجالـى باید و نیز دو دفعه مـورد حمله شدم، یکـى در اصفهان که در مـدرسه جـده بزرگ در وسط روز چهار تیر تفنگ به مـن انداختند ولـى مـوفق نشـدنـد و آنها را تعقیب نکـردم و مرتبه دوم که جنب مدرسه سپه سالار، اول آفتاب که به جهت تدریـس به مدرسه مـى رفتـم در همیـن ایام تقریبا ده نفر مرا احاطه نمـودنـد و فـىالحقیقه تیر باران کردند، از تیرهاى زیاد که به مـن انداختنـد چهار عدد کارى شد، سه عدد به دست چپ مقارن پهلـو جنب همدیگر زیر مرفق و بـالاى مـرفق و زیـر شانه حقیقتـا تیـرانـدازان قابلـى بـودنـد.
در هـدف کردن قلب خطا نکـردنـد ولـى مشیت الله سبب را بـى اثـر نمـوده و یک عدد هـم به مـرفق دست راست خـورد.
مرحـوم مدرس از منادیان حکـومت اسلامـى و مخالفان جـدى استعمار و دشمـن آشتـى ناپذیـر رضاخـان بـود.
او در سال 1304 شمسى در نخستیـن و تنها نشست مجلس دوره پنجم شنبه 19 آبان بـا تشکیل دولت مـوقت به ریاست سـردار سپه مخالفت ورزیده و با ذکر جمله : اگر ده هزار هـم راى بـدهیـد بـر خلاف قانون است مجلس را ترک گفت.
آرى به قـول آیت الله پسنـدیده : مرحـوم مـدرس کاملا و جـدا با جمهورى سردار سپه مخالف بـودند و کـوتاه نیامـدند و مبارزه پـى گیر و قطعى داشتنـد.
رضاخان که به ذهنـش راه حل مسالمت آمیزى نمـى رسیـد و از حـرکت هاى اسلامى و آشتى ناپذیر مدرس دیـوانه و عاصى شده بـود روزى رو به مـدرس کرد و فریاد زد : سیـد آخـر تـو از جان مـن چه مـى خـواهـى؟ و سیـد بـا چهره اى مصمـم و امیـدوار بـا همـان لهجه اصفهانـى خـود گفت : مـى خـواهـم که تـو نبـاشـى.
و در وقتى دیگر مدرس گفت : تـو یک قزاق هستـى، برو پـى کارت و پـا به زمیـن بکـوب تـو را چه به دخـالت در امور مملکت.
بـراى منزوى کـردن و تـرور شخصیت ایـن مـرد خـدا تـرس چاره ها اندیشید. لیکـن موثر نیفتاد، لذا او را به خواف تبعید و سپس او را به کـاشمـر منتقل و زنـدانـى کرد.
نقل شده که در یکى از نامه هایـش که از زندان براى دوستان خـود فرستاد به آنها نوشت که به زودى دوران محکـومیتـش پـایان مـى پذیـرد و آنگاه که آزاد شـود مبارزات خود را دنبال خـواهد کرد و ایـن بار آنچنان وارد میدان مبارزه خواهـد شـد که یا کار رضا خان را یکسـره کنـد یا خـود به شهادت برسد.

سخنان :

ما خـودمان صـاحب خـانه هستیـم. ما را آزاد بگذاریـد که صلاح و فساد خودمان را مى دانیم.
سزاوار نیست که ما بـا امضاء خـود آزادى و استقلال خـویـش را از دست داده و تـرک کنیـم، منشـاء سیاست ما دیانت ماست، ما نسبت به دول دنیـا دوست هستیـم، چه همسـایه و چه غیـر همسـایه، چه جنوب چه شمال، چه شرق، چه غرب، هر کـس متعرض ما شود، متعرض آن مـى شـویـم، هـر چه بـاشـد هـر که بـاشـد.
اختلاف من با رضا خان بـر سـر کلاه و عمامه نیست مـن با اساس ایـن دستگاه مخالفم.

شهادت :

محتوى نامه اى که مدرس نوشته بود به اطلاع رضا شاه رسید و پیـش دستى کرده و به سال 1316 هـ. ش دستـور قتل مـدرس را صادر کـرد جلادان شاه بـراى اجراى دستـور رضا شاه بیست و یکـم رمضان سال 1316 هـ.ش را در نظر گرفتند
مـدرس که نسیـم جـانفزاى شهادت را بعد از سالها رنج و محنت و مبارزه و مجاهدت استشمام مى کرد از خـوشحالى نزدیک شدن به دوست در پـوست نمـى گنجیـد و به همیـن جهت بـود که از میـر غضب ها خـواست که بـراى تمام کـردن نماز و آخـریـن راز و نیاز با خـدا آزادش بگذارنـد، نمازش به پایان رسیـد، میر غضب ها چایـى سـم دار را به حلق پیرى مظلـوم و اسیر ریختند و منتظر شـدنـد تا از منظره تشنج مرگ پیشـواى احرار ایران لذت ببرند منتظر شـدنـد تا صـورتـى از ایـن منظره هـولناک را به ذهـن خـود بسپارند و براى ارباب تعریف کنند. حالت احتضار طـول کشید، از عمامه مـدرس استفاده کردند و با پیچیـدن آن به دور حلقـش او را به شهادت رسـانـدند.
سرانجام این کوکب آسمان ظلمانى عصر رضاخان به ایـن صورت همانند اجداد طاهرین خـود (سلام الله علیهم اجمعیـن) در زندان کاشمر شربت شهادت نوشید و هـم اکنون آرامگاه او زیارتگاه مردم آزاده ایران است.

منابع

پایگاه اسلامی الشیعه



تعداد بازدید ها: 30003


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..