َاین فکر که از زمان
رنسانس در
اروپا شکل گرفته طولى نکشید که بر افکار و عقاید غالب دانشمندان غرب سایه افکنده و تا حدودى رشحات آن در اذهان اندیشمندان مسلمان تسرى پیدا نمود.
در طول تاریخ اسلام ابتلا به این عقاید وهمى با اشکال مختلف مطرح بود و غالبا از جانب افرادى حمایت مىشد که یا اطلاع کافى و تسلط کامل از متون دینى نداشته و یا با اغراض سیاسى، میداندار عرصه فرهنگى دشمنان دین مىشدند.
- واژه سکولار تعبیرى است که از قرن هفدهم میلادى به بعد در میان دانشمندان غرب ، همراه با نهضت اصلاح دینی رایج گردید و معمولا به معناى تفکیک و جدایى بین مفاهیم مقدس دینى با امور دنیوى تلقى مىشود.
- این اصطلاح در میان مسیحیت ، بیشتر به معناى تقدس زدایى ، مسیحیت زدایى ، علمانى کردن و غیر روحانى نمودن ، خارج نمودن عملکردهاى دینى در نظام اجتماعى ، طرد مفاهیم ماوراء الطبیعى و در یک کلام به معناى جدایى دین از دنیا بکار مىرود. این معنى با مفهومى که برخى تصور کردهاند که سکولاریسم یعنى «اصالت دنیا» شاید متفاوت باشد.
- مبناى این تفکر که بر اثر تحکم و سخت گیریهاى غیر منطقى آباء کلیسا در اروپا بوجود آمد قطعا نمىتواند براى همه جوامع دینى و براى همه ادیان درست باشد. پیدایش عقیده جدایى دین و دنیا، در مسیحیت بیش از آنکه علل بیرون دینى داشته باشد عناصر و عوامل درون دینى در پدید آمدن آن نقش موثرى داشتهاند.
مهمترین عوامل پیدایش عقیده جدایى دین و دنیا
عوامل درون دینی
- تحریف شریعت مسیح و جایگزینى دستورات غیر دینى بجاى فرامین الهى که کلام ارباب کلیسا، کلام الهى تلقى مىشد و سیره ایشان حتى انحرافات اخلاقى آنان به منزله سیره پیامبران الهى محسوب مىگردید.
- اطاعت محض و بى چون و چراى جامعه از روحانیون مذهبى و رشد دادن جنبههاى تقلیدى مردم.
عوامل برون دینى
- شرایط خاص فرهنگى و سیاسى در غرب که دین را ابزار و سپرى براىغلبه دیگران و حفظ موقعیت سیاسى خویش قرار داده و مخالفین خود را معاندین خدا و دین قلمداد نموده و همه کارها را بنام دین توجیه مىکردند.
- تالیف آثار و تکثیر کتب ضد دینى بعنوان ریشه گرایى جدید که مسیحیت را به گونهاى معرفى نمایند تا براى انسان متجدد غیر دینى بهتر پذیرفته شود.
نویسندگان و متفکران به جامعه غرب چنین القاء کردهاند که:
- جامعه مسیحى باید درباره عقیده خود درباره خدا تجدید نظر کند و باید در جهان بی خدا زندگى نماید. مسیحیان مىتوانند یک زندگى دنیوى خالى از دین و تعهدات مذهبى داشته باشند. مسیحى بودن به معناى دیندار بودن نیست بلکه به این معناست که انسان باشیم. دنیا بالغ شده و اعتقاد به خدا را قبول ندارد، اعتقادات دینى غالبا باعث عقب ماندگى مىشود.
دقیقا همان حرفهایى که امروز از آثار گویندگان و نویسندگان ما آشکار است که مىگویند:
- بشر امروزى معتقد است که جهان را آنچنان که خود مىخواهد بسازد نه ساخته شده تحویل بگیرد و بدون شک انسان با این اندیشه، نسبت ویژهاى هم با دیانتخواهد داشت.
و یا اینکه گفته مىشود:
- دلیل مهمى که درک مفهوم ولایت فقیه و حکومت اسلامى را مشکل کرده مساله حق و تکلیف است. حکومت ولى فقیه حکومت مبتنى بر تکلیف است در حالىکه بشر امروز خود را محق مىداند نه مکلف.
و بالاخره ترویج عقاید
خرافى و
طالع بینیهاى عوامانه و نیز مراسم خاص دینى،
جشنهاى مذهبى ، روشهاى سنتى
جادوئى و صدها رویه غیر دینى و غیر عقلى بنام دین، عواملى بودهاند که از درون و بیرون در ظهور پیدایش تفکر تفکیک دین و دنیا دخیل بودهاند.
به دلیل آن که هر چقدر علوم در آن سرزمین پیشرفت مىکرد بطلان آن عقاید روز به روز براى آنها آشکارتر مىشد. همان مردمى که آن اعمال را جزء تعالیم دینى خود مىدانستند و مدتى براى آن تقدس و احترام قائل بودند به تمامى آن امور، پشت پا زده در حالى که آن تعالیم، از ابتدا هم جزء دین نبود تا از دین خارج گردد. پرواضح است که عاقبت و سرانجام حکومت و حاکمیت دین تحریف شده جز این نخواهد بود.
چنانکه
ژیلسون یکى از بزرگترین متفکران غرب مىگوید:
- با رشد رهیافتهاى تجربى و واقع گرایانه، آگاهى دینى انحطاط مىیابد، امور ماوراءالطبیعى هر روزه انتزاعى مىشود اعتقادات فردى به تکلیف و توکل و توبه، نیز به تدریج، قوت خود را از دست مىدهد. نمادهاى دینى، شور و شادابى خود را از دست دادهاند.
منابع
1- میرچا الیاده. فرهنگ و دین، ص 124
2- فلسفه و ایمان مسیحى، صص 208-205.
3- مجله کیان، ش 26، ص 5و ش 32 - 27 - 28
4- پایگاههای اسلامی در اینترنت