در روند تاثیرپذیرى جهان اسلام از اندیشههاى جهان غرب، شبهات بسیارى درباره تعالیم و حقایق مذهبى و اسلامى طرح شد که مهمترین این شبهات عبارتند از:
اختلافات موجود در آراى فلسفى و عقلى که سبب گردید پارهاى از دانشمندان تجربهگرا یقینى بودن روشهاى فلسفى و عقلى را زیر سؤال برده، معیار درستى هرگزاره را مشاهده و آزمایش حسى آن قرار دهند. افرادى نظیر
راجربیکن،
فرانسیس بیکن ،
جان لاک ازبنیانگذاران پوزیتویسم به شمار مىروند. نتیجه معرفتی چنین نظریهاى، عدم اعتنا به مقولاتى همچون خدا، روح، وحى و آخرت است چرا که اینها، هیچ یک بوسیله آزمون حسى قابل دریافت و تجربه نخواهند بود، لذا یک دانشمند پوزیتویست، هیچ چارهاى بجز سکوت در برابرآموزههاى دینى ندارد.این نظریه امروزه، در میان بسیارى از متصدیان علوم تجربى در دانشگاههاىاسلامى، به صورت حمله فکرى و روانى به آراى فلسفى، خود را ظاهر کرده است.
شبهه بى اعتبارى منطق ارسطویى
این شبهه، نمودى دیگر از پوزیتویسم است.
کلیسا در برخورد با معارف غیرمسیحى، دو نوع موضع نامعقول داشت: ابتدا در برخورد با معارفى نظیر
منطق و
فلسفه یونانى، جنبه تفریط را در پیش گرفت و تمامى آن را نفى کرد. اما بعدها در اثرفشار ناشى از فرهنگ یونانى، بناچار تسلیم و دچار افراط گردید. تا به جایى که حمله به هر یک از این علوم حمله بهعقاید مسیحى، تلقى مىشد. در چنین شرایطى، کلیسا، عقاید خرافى و مباحث بىارزش کلامى خویش را با
علوم یونانى تبیین مى کرد و به همین خاطر، این علوم ازارکان مسیحیت به شمار مىرفت.
رنسانس که تحول فکرى مردم غرب را در پى داشت، باعث شد که عده زیادى براى فرار از پذیرش عقاید خرافى
مسیحیت و نیز معرفى واقعى راههاى معرفتی دیگر،
منطق ارسطویى را بى اعتبار شمرده، گاه به آن متعرض شوند. بهعنوان مثال از فرانسیس بیکن، نقل شده است که: «منطق ارسطو چیزى جز خیالبافى نیست» . همین عقیده نیز گاه در بین دانشمندان مسلمان بدون هیچ ریشه یابى دقیق پذیرفته مىشود.
شبهه بىاعتبارى فلسفه
یکى از اسباب اصلى این توهم، اختلاف شدید آراى
فلاسفه در مسایل واحد است که هر کس را در ابتدا، دچار حیرت کرده و این توهم را پدید مىآورد که شاید فلسفه و روشهاى آن عقیم و بىاعتبار باشند. فرانسیس بیکن در مهمترین اثر خود یعنی
پیشرفت دانش ، چنین مىنویسد: «همین که مردم ببینند، عقاید مختلفى، درباره حقیقت وجود دارد، بزودى مستعد تحقیرآن مىگردند و چنین مىپندارند که اشخاصى که درباره آن متفق نیستند، در اشتباهند».
شبهه بى اعتبارى براهین اثبات وجود خدا
حمله به منطق ارسطویى و
معرفت فلسفى ، مقدمهاى براى حمله به براهین اثبات وجود خدابود، کانت از جمله کسانى بود که علاوه بر اعتقاد به بىارزشى
فلسفه نظرى ، براهین اثبات وجودخدا را بىاعتبار مىدانست: « خدایى که ارباب دیانت و حکماى الهى در نظر دارند، دل ما هم به او گواهى مىدهد، اماآنها مىخواهند وجود او را به دلیل عقل ثابت کنند و در این امر به خطا مىروند، زیرا که راهیقین به وجود چنین مبداى، استدلال عقلى نیست، چنانکه براهینی که مىآورند، هیچ کدامقاطع و وافى نمىشود». نکته مهمى که در این هجوم به چشم مىخورد، این است که اغلب این منتقدان خود از
فلاسفهالهىاند و روشن است که مقصودشان، بىاعتبار کردن عقاید دینى نیست، اما به هر حال، بازتاب این حمله، به ویژه در میان عوام و حتى تحصیل کردگان سطحى نگر، ضعف اعتقادات و باورهای دینی است.
شبهه خود بسندگى ماده
یکى از شبهاتى که
ماتریالیسم دیالکتیک، بیشترین سوء استفاده را از آن کرد، شبهه خودبسندگى ماده است. بعد از آنکه علم جدید در قرن هفدهم بنیاد شد و در قرون بعد، گسترش پیدا کرد، این سؤالمطرح شد که اگر مىتوان ساز و کار طبیعت را با استفاده از اکتشافات علمى فهمید و پیش بینى کردو اگر مىتوان طبیعت را از راه علم شناخت، دیگر چه نیازى به فرض وجود خدا در طبیعت است؟چرا چنین فرض نکنیم که طبیعت مانند دستگاهى است که به اقتضاى قوانین علمى، کار مىکند و خود در درون خود، ماشینى کامل است که نیازهاى خود را برآورده مىکند.
شبهه معنی دارى
قوى ترین شبههاى که در
عصرروشنگری پدید آمد، شبهه معنىدارى است. علت ظهور این شبهه هر گونه معنا ومفهوم واقعى از گزارههاى دینى نفى شد و کلیه گزارههاى مذهبى و از جمله اثبات وجود خدا این قابلیت بحث را از دست داد.
منابع
- محمدعلى فروغى، سیر حکمت در اروپا، ج 1،ص 141 و ج 2، ص 191
- ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ص 110
- ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص 96
- پیام حوزه ، شماره 20 ، ص 40 ، شماره 25 ، مقاله آقای محمد جواد حیدرى کاشانى