منو
 کاربر Online
780 کاربر online

سید عبدالله بهبهانی

چاپ
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ

سید عبدالله فرزند سیداسماعیل مجتهد بهبهانی بود ، سید اسماعیل پس از نیل به درجه اجتهاد از نجف به تهران آمد و مورد توجه محمدشاه و ناصرالدین شاه ومردم قرارگرفت و محضرش محل حل و فصل برخی از دعاوی مردم ضد یکدیگر بود . سید عبدالله بزرگترین پسر این مجتهد بود .

سید عبدالله پس از تحصیلات مقدماتی علوم دینی به نجف رفت و از محضر شیخ مرتضی انصاری ، حاج میرزا محمد حسن شیرازی و حاج سید حسین کوه کمره‌ای استفاده کرد و پس از اخذ درجه اجتهاد در 1295 هـ – ق به تهران بازگشت و چون پدرش در گذشت جای پدر قرار گرفت و بواسطه صراحت بیان و هوشمندی مورد توجه واقع شد .

با تبعید و اهانت بطلاب جوش و خروشی در تهران برپاگشت ، بهبهانی به عین‌الدوله گفت اگر بمن توهین کردی و بطلاب آزار رساندی و دستگیر نمودی می‌بخشم اما طلاب را آزاد کن و عین الدوله جواب تند داده گفت آقا در کار دولت حق مداخله ندارد . با این اقدام عین‌الدوله مخالفت مردم و علما را برای خود خرید .

درین هنگام عکسی از مسیونوز ( بلژیکی مأمور گمرک ایران که مخالف هر نوع توجه به انگلیسی‌ها اما موافق روس بود ) با لباس روحانی بدست بهبهانی افتاد ، سیدعبداله در نزاعی که میان طلاب مدرسه صدر و آصفیه درگرفت عده‌ای مورد تعقیب دولت واقع شدند که بخانه بهبهانی پناهنده گشتند . عین الدوله دستور گرفتن و تبعید آنها را داد 13 نفر طلبه را زنجیربگردن انداخته دور شهر گردانیدند و آنگاه آنها را به اردبیل تبعید کردند اما چون عدد 13 نحس بود یک طلبه بیگناه در گرفته در بند و زنجیر کرده همراه آن عده به اردبیل تبعید کردند .

سیدعبدالله در منزل خود بر منبر رفت و عکس با لباس روحانی بمردم نشان داد . و مضرات قرارداد گمرک ایران را با خارجی‌ها برشمرد و طغیانی بزرگ برپاخاست .

پس از بازگشت شاه و عین الدوله از اروپا ، بهبهانی با همراهی و همصدائی سیدمحمد طباطبائی علناً بمخالفت با دولت برخاسته خواهان تأسیس عدالت خانه و برکناری عین‌الدوله گردیدند . و اعظانی چون شیخ الرئیس قاجاروسید جمال الدین واعظ اصفهانی ، ملک المتکلمین و سلطان الواعظین و بهاء الواعظین برمنا بررفته از آزادی و عدالت قانون سخن گفته و افکار مردم را برای مبارزه با دولت برانگیختند ، مخالفان دولت ، طرفداران اتابک و گروهی از تجار در خفا بیاری بهبهانی و طباطبائی برخاسته کمک مادی و معنوی میکردند ، دولت انگلستان نیز بواسطه منافع خاص خود به مخالفت با دولت در آشکار و نهان پرداخت ، دولت عثمانی نیز در راه پیشبرد مقاصد مردم کمک‌هائی نمود .

گرانی قند و در پس آن بچوب بستن تاجر قند بوسیله علاء الدوله حکمران تهران‌، بازاریان را عصبانی کرد و در نتیجه علما نیز با آنان همدردی کرده بهبهانی ، طباطبائی و افجه‌ای و چند نفر مجتهد دیگر با گروهی از طلاب به حضرت عبدالعظیم رفته ، بست نشستند و روزبروز نیز بر عده آنان افزود میشد و سخنرانی‌های تندی ضد دولت ایراد میگشت .

درخواست متحضان برکناری علاء الدوله ، نوز و ایجاد عدالتخانه بود ، امیر بهادر جنگ از طرف مظفرالدینشاه مأمور بازگردانیدن متحضان از حضرت عبدالعظیم شد اما موفق نگردید .

پس از یکماه که از تحصن علما و سایر مردم گذشت ، آنان از بست خارج شده ( زیرا شاه قول مساعد داده بود ، وبه تهران بازگشتند و مردم شهر را چراغانی کردند .

بظاهر امور بحالت عادی بازگشت ، و علاء الدوله برکنار گردید‌، اما انجمن‌های سری و پنهانی در هر سو تشکیل گردید ، از جمله : انجمن کتابخانه و انجمن مخفی به سرپرستی سید نصرالله سادات اخوی ( تقوی – نخست روضه خوان بود و در دوره اول ازین صنف انتخاب گردید و بعدها در دادگستری و دانشگاه تهران بمقامات و الائی رسید کتاب هنجار گفتار از تألیفاتش بود ) وسید محمد صادق طباطبائی تشکیل گردید ، عده‌ای دیگر هم بمقاصد آزادی خواهی یا منفعت طلبی بتأسیس انجمن و جمعیت سیاسی پرداختند .

پس از انتخابات مجلس شورای ملی و تشکیل مجلس شورا ،‌ سید عبدالله بهبهانی به مجلس رفت ، سید عبدالله قدرت فراوان بهم رسانید تا جائیکه بسیاری از کارهای مملکتی در منزل وی حل و فصل میگشت و به شاه عبدالله و شاه سیاه معروف گردید . بیشتر وکلای مجلس تحت نفوذ وی بودند ، مخالفت یا موافقت سید عبدالله سبب ثبات یا تزلزل دولت‌ها میگشت .

این مجلس مسیو نوز را اخراج کرد ، جلو قرضه خارجی را گرفت و طرح تأسیس بابنک ملی را پیشنهاد کرد ، بودجه کشور براساس موازنه صحیح تنظیم و وزیران مجبور به تمکین در مجلس کرد . ولی رفته رفته شاه با مجلس بمخالفت برخاست و با کشته شدن اتابک و مخالفت عده‌ای از مجلسیان و انجمن‌های سری دست بمخالفت با دولت زدند و شاه به باغ شاه رفت عده‌ای از سربازان و طرفداران شاه مغازه‌های عده‌ای از بازاریان را غارت کردند . سید عبدالله و سید محمد طباطبائی به شهرستانها تلگراف کرده مردم را دعوت بشورش کردند و مجلس و انجمن‌ها به تشکیل گارد ملی و تعلیمات نظامی جوانان مشغول شدند ، محمد علیشاه پس از به توپ بستن مجلس و خفه کردن ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در باغشاه . سید جمال الدین و اعظ اصفهانی را بامر محمد علیشاه از همدان به بروجرد بردند و در زندان بروجرد مسموم و خفه کردند ، حاج حسین آقاامین الضرب کفش شاه را بوسید تا آزاد شد . بهبهانی و طباطبائی را در پارک امین الدوله دستگیر کرده کتک زده و با لباس پاره بباغ شاه بردند . شاه سید محمد و سید عبدالله را به کرمانشاه فرستاد و در آنجا هشت ماه زیر نظر سربازان بودند ، تا اینکه دولت اجازه داد بهبهانی به میان مردم برود چون مردم ویرا میان خود دیدند استقبال فراوان کردند و از آنجا به کربلا و نجف رفت و در عراق نیز مورد استقبال علما و سایر مردم قرار گرفت ، چون تهران بدست آزادیخواهان فتح شد سید عبدالله به تهران بازگشت و مورد استقبال سران ملیون قرار گرفت .

در دوره دوم مجلس ، بهبهانی در خانه نشت و بسیاری از کارها در خانه‌اش انجام میگرفت و وکلای معتدل از بهبهانی پیروی میکردند . اما افراطی‌ها مخالف بهبهانی بودند زیرا شخصیت و نفوذش را مانع پیشرفت مقاصد خود میدانستند لذا نقشه قتل ویرا کشیدند وروز جمعه 8 رجب 1328 ه-ق حیدر عمواوغلی و رجب‌سرابی و دو نفر دیگر در حالیکه صورت خود را پوشانیده و نقابدار بودند وارد منزل بهبهانی شده و با سر گلوله او را کشتند و گریختند.

قتل بهبهانی غوغا و نگرانی بسیار در تهران و شهرستانها ایجاد کرد اما پسرش سیدمحمد بهبهانی با اصرار از مروم خواست که آرام بگیرندو سرانجام مجالس ختمی برای بهبهانی در بسیاری از نقاط ایران تشکیل گردید و جسدش را به نجف برده بخاک سپردند.

سیدعبدالله بهبهانی بیشک یکی از چهره‌های درخشان انقلاب مشروطه ایران بود.

«امروز آقای بهبهانی خطابه‌ای خواند و خواص خود را مختار کرد در رفتن و ماندن و فرمود: صدر‌اعظم با من غرض دارد نه با شما. اگر صدمه‌ای واردذ آید بر شما، برای خاطر من است، پس بهتر این است که هرکس هرجا میخواهد برود، اگر کسی بیرون برود مانع نمی‌باشند. ما از اولاد خود توقع یاری و معاونت نداریم، ماکشتن و اسیری و تبعید و نفی‌بلد بلکه حبس در بلاد دیگر را برخود می‌بینیم خواص اصحاب گفتند: ماها که این جا می‌باشیم هر جا برویم مارا می‌گیرند و می‌کشند، پس مردن با شما آقایان برای ما بهتر و خوش‌تر است. وانگهی سعادت ابدی را با افتخار . شرف داریم. “نقل از جلد سوم کتاب تاریخ بیداری ایرانیان.

نامه بهبهانی به سفارت انگلیس

“ما علماءو مجتهدین چون راضی نیستیم خونریزی بشود، لهذا حرکت به اماکن مقدس را عازم گشتیم و از آن حناب تمنا داریم که در دفع ظلم و تعدی همراهی خود را از ما دریغ ندارد.“


تعداد بازدید ها: 12105


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..