منو
 کاربر Online
1044 کاربر online

داستان حضرت داوود علیه‌السلام و شبهه عصمت

چاپ
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > کلیات > عقاید

داستان آن طور كه در قرآن آمده است همين قدر است كه مي فرمايد: داستان بنده ما داوود را ياد كن ان گاه كه در محراب بود و ناگاه از بالاي محراب، جمعي آمدند، كه ظاهر اين است كه بيش از 2 نفر بوده اند اگر چه در يك جا به زبان فرد مي گويد: ان هذا اخي ولي تعبيرهاي ديگري جمع است و مثل اينكه بيش از دو نفر بوده اند. قران مطلب را به اين صورت طرح كرده است كه اين دو نفر نزد داوود آمدند. يكي از اين دو نفر از ديگري شكايت كرد. گفت: اين برادر من است 99 گوسفند دارد و من يكي بيشتر ندارم، در عين حال آمده از من همان يكي را با خشونت مطالبه مي كند. بعد مي فرمايد كه داوود گفت: او با اين كارش به تو ستم كرده است. بله، بسياري از افراد، شركاء افرادي كه با يكديگر نزديكتر و اختلافي با هم دارند، بعضي به بعضي ديگر ظلم مي كنند. بعد قرآن مي گويد كه داوود " ظن" دانست كه اين از طرف ما امتحاني بوده است. " و ظن داوود انما فتناه" كه ما مورد ابتلا و امتحانش قرار داده ايم، پس به تضرع و توبه و استغفار افتاد، و خدا هم داستان هم داستان واقعي بود؟ يا نه اينها اساساً انسان نبودند، فرشتگاني بودند كه خدا براي امتحان داوود فرستاد؟ در اين جا رواياتي از اهل تسنن بالخصوص هست و نمي دانم در شيعه هم هست يا نه، ولي تفسير الميزان از مجمع البيان نقل مي كند كه مجمع خلاصه اينها را ذكر كرده و تكذيب و رد نموده است. در بعضي از روايات آمده است كه اين داستان چنين بوده است كه داوود پيغمبر زنان متعددي در خانه داشت در عين حال در جرياني شيفته زني شد. جريان اين بود كه داوود در محرابش عبادت مي كرد، شيطان ابتدا به صورت يك مرغ زيبا در آن كوه يعني روزنه اي كه در آن جايگاه عبادت وجود داشت ظاهر شد. آن چنان اين مرغ زيبا بود كه داوود نمازش را شكست، رفت آن را بيرد، آن طرف تر پريد. رفت بگيرد روي پشت بام پريد. داوود هم ديد و به پشت بام دارالعماره و دارالسلطنه اش رفت. اتفاقاً زن يكي از سربازها به نام او ريا در خانه ي مجاور آبتني مي كرد و زني بود نهايت جمال و زيبايي. دل داوود را برد. تحقيق كرد اين كيست؟ اين زن فلان سرباز است. آن سرباز كجاست؟ در ميدان جنگ است. نامه اي به سردار خودش نوشت كه هر جور هست اين سرباز را به جايي بفرست كه جان سالم بدر نبرد و كشته شود. او هم آن سرباز را به مقدم جبهه فرستاد و او كشته شده. وقتي كه او كشته شد، اين زن بلامانع شد. عده اش كه تمام شد داوود با او ازدواج كرد. ملائكه اين صحنه ي ساختگي را براي اين ساختند كه به او بگويند: مثل تو مثل آدمي است كه نود و نه گوسفند دارد و رفيقش يك گوسفند متوجه شد كه مرتكب گناه شده است كه توبه كرد و خدا هم توبه اش را قبول كرد. البته اين يك داستان جعلي است.

تعداد بازدید ها: 29193


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..