اعراب دوران
جاهلیت بیشتر ماههای سال را به جنگ و درگیری میگذراندند و تنها در چهار ماه (رجب، ذی قعده، ذی حجه، محرم) به پیروی از دستورات حضرت ابراهیم علیه السلام (بنا بر آیه 36 سوره توبه) یا برای تجارت و کسب و کار دست از جنگ و خونریزی می کشیدند.
این قانون و سنت اعراب، در چهار مورد نقض شد و چون منجر به عصیان عمومی و درگیری قبیله ای شد از آن به نبردهای فجار (گناه) یاد می کنند.
درباره عامل جنگ فجار چهارم (که
پیامبر اسلام نیز در آن حضور داشت) نوشتهاند:
نعمان بن منذر هر سال کاروانی تجاری را به سرپرستی یکی از بزرگان عرب به بازار
عُکاظ میفرستاد تا پس از فروش کالاهای خود، چرمهای طائفی بخرند و به
حیره باز گردند.
در سالی که
عروةالرحال ، مردی از قبیله
قبیله هوازن ، سرپرستی کاروان تجاری نعمان را به عهده داشت، شخصی به نام
براض از طایفه
کنانه بر نعمان خرده گرفت و گفت:«چرا یک نفر هوازنی را رییس ما کردهای؟»
اما نعمان بن منذر به اعتراض او اعتنایی نکرد.
براض کینه عروه را به دل گرفت و در صدد قتل او برآمد تا اینکه در محلی به نام
تیمن ذی طلال ، عروة الرحال هوازنی را به قتل رساند.
قریشیان که در بازار عکاظ مشغول تجارت بودند از این ماجرا آگاه شدند و چون با قبیله کنانه همپیمان بودند، با عجله بازگشتند تا خود را به حرم (اطراف
مکه که جنگ در آنجا حرام و ممنوع است) برسانند و از درگیری درامان باشند، ولی مردان قبیله هوازن آنها را تعقیب کردند و پیش از آنکه قریشیان به حرم برسند با آنان درگیر شدند.
قریش و کنانه در تاریکی شب به سوی حرم فرار کردند و خود را به حرم رساندند. از آن روز به بعد درگیری های پراکندهای بین قریش و هوازنان رخ میداد، تا اینکه در پایان، قریش با پرداخت خونبهای کشتگان هوازن که بیش از کشتگان قریش بود، جنگ را پایان داد.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در فاصلهی 14 تا 20 سالگی همراه عموهای خود
زبیر ،
ابوطالب ،
حمزه ،
عباس ) در بعضی از روزهای این نبرد (که گویا جنبه دفاعی داشته است) شرکت میکرد و به عموهای خود تیر میداد تا آنان به سوی دشمن پرتاب کنند.
البته در تاریخ یعقوبی چنین آمده است که :«ابوطالب در این نبرد شرکت نکرد و اجازه نداد که از ال هاشم کسی در آن شرکت کند.»
منابع :
الکامل ، ج 1 ، ص 385 تا 387 ؛ سیره النبویه ، ج 1 ، ص 195 تا ص 198