در میان
روشنفکران مسلمان سه جریان عمده تحت تاثیر
فرهنگ و
تمدن غرب به وجود آمده و همواره سبب ساز مناظرات متفکران شده است. این سه جریان عبارتند از:
که تحت تاثیر آموزههاى
مارک و برخى دیگر، در میان بسیارى از جوامع، براى رهایى از وضع نامطلوب گسترش یافته که البته با اثبات تاریخى عدم کارایى آن، جاذبه خود را از دست داده است.
این دو جریان همسو، در ابتدا بیشتر در ابعاد سیاسى، اجتماعى و دینی آن
تبلیغ مىشود و هم اکنون علاوه بر آن به برخى از ابعاد فلسفى و فرهنگى نیز گسترش یافته است.
که تحت تاثیر تفکر
فیلسوف مشهور آلمانی، «
مارتینهایدگر» شکل گرفته و اکنون در پارهاى از اندیشهها رسوخ کرده است.
تاثیرات نامطلوب این جریانات فکری
ویژگى مشترک دو جریان اخیر یعنی لیبرالیسم، پوزیتویسم و اگزیستانسیالیسم، اعتقاد به
تعارض میان عقل و وحى و مخالفت با ابعاد عقلانى و استدلالى
مکتب اسلامى است که به بنیاد اعتقادی اسلام از دو سو تهاجم کرده است طرفداران پوزیتویسم، توجه به عالم حس و ماده را بنیاد تفکر و
تفسیر جهان هستی و
دین اسلام قرار مىدهند و ابعاد غیر مادى اسلام را تا سرحد مسایل طبیعى و حسى تنزل مىدهند. گروه معتقد به
تفکر اگزیستانسیالیستی با بینشى نامتعادل کلیه ابعاد مادى، حسى و علمى تفکر و
تمدن اسلامی را به فراموشى مى سپارند و به نوعى
عرفان فاقد
سلوک و عمل و کاملا نظرى و متناقض و توهمانگیز مبادرت مىورزند. از این رو درعرصه عمل و در مواجهه با مسایلى همچون
توسعه و
صنعت دچار تشتت و درماندگى مىشوند. برخى از روشنفکران معتقد به فلسفههاى تحلیلى و پوزیتویستی با طرح
فلسفه دین و
کلام جدید سعى در تحمیل
فرهنگ مسیحى درآمیخته با تفکرات مادی، بر جهان اسلام دارند و تلاش بسیار مىکنند تا اثبات کنند که اسلام همانند
مسحیت در عصر جدید به تصحیح و تکمیل نقائص، نیاز دارد. پارهاى دیگر از این مرحله نیز بالا رفته و ادعا مى کنند که اساسا حقیقت ادیان را حتی پیامبران نیز ، جدای از محدودیت فکرى بشرى خویش ، در نیافتهاند، چه رسد به انسانهاى عادى. از این رو حقیقت دین را غیر قابل شناخت واقعى و دسترسى مىدانند.این گروه با سرایت دادن اندیشه
نسبیت به دایره فهم
دین اسلام مساله اعتقاد به اسلام را امرى کاملا نسبی و در نتیجه شخصى اعلام مى کنندو قایل به جدایى
دین و سیاست مىشوند.
منابع
- ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص 152 تا 278
- دکتر میر شمس الدین ادیب سلطانى، در رساله عمومى
- محمدعلى فروغى ، سیرحکمت در اروپا، ص 15 به بعد