منو
 کاربر Online
814 کاربر online

بی تابی زینب سلام الله علیها در شب عاشورا

چاپ
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > دوران زندگی > حوادث دوران امامت
فرهنگ

img/daneshnameh_up/c/cd/zeinab.jpgامام سجاد علیه السلام فرمود:« در شبی که پدرم فردای آن کشته شد، عمه‌ام زینب نزد من بود و از من پرستاری می‌کرد. در آن هنگام پدرم در خیمه خویش بود و جوین، غلام ابوذر غفاری، نیز نزد او سرگرم تعمیر شمشیر او بود. پدرم شروع کرد به خواندن این اشعار:

«ای روزگار! تف بر تو باد که دوست بدی هستی. چه بسیار صبح و شام که طالبین حق در آن کشته شده اند. بازگشت همه‌چیز به خدای بزرگ است و هر موجودی از همین راه که من رفتم، رفتنی است.»
پدر این اشعار را دو یا سه بار تکرار کرد تا من مقصود او را دانستم. پس بغض گلویم را گرفت ولی خود را نگه داشتم و خاموش شدم و دانستم که به یقین، بلا فرود آمده است.

امّا عمه‌ام زینب نیز آنچه را که من می‌شنیدم شنیده بود و چون زن بود و زنان دل‌نازک و بی‌تاب‌ترند، نتوانست خود را نگه دارد؛ از جا جست و دامن‌کشان در حالی که از خود بی‌خود شده بود بی‌چادر و برقع نزد پدرم دوید و گفت:« وای از این مصیبت! ای کاش مرگ من فرا رسیده بود و زنده نبودم. امروز همان روزی است که مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفته‌اند! ای بازمانده‌ی گذشتگان، ای دادرس بازماندگان!»

منابع:

  • ارشاد مفید، ج 2، ص 95.

مراجعه شود به:



تعداد بازدید ها: 13256


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..