هنگامی که دو
قوم بدلیل تهاجمات نظامی رودرروی یکدیگر قرار گرفته و یکی بر دیگری پیروز میشود, در حقیقت در چنین وضعیتی دو
فرهنگ به مقابله با یکدیگر بر میخیزند اما این مقابله فرهنگی با مقابله نظامی تفاوت عمدهای دارد و آن این است که همیشه قومی که قوی تر است برتری فرهنگی و رسوم بلکه تاریخ غالباً گواهی میدهد که در بسیاری از موارد مهاجمین با توان نظامی زیاد بدلیل غنای فرهنگی قوم مغلوب بتدریج در فرهنگ مغلوب حل گشته و پس از سپری شدن چند قرن اثری از فرهنگشان بجای نمانده است .نمونه چنین برخوردی را در برخورد نظامی بین مغولان و
ایرانیان در سده سیزدهم میلادی برابر با هفتم هجری میتوان کاملاً مشاهده نمود.
مغولان با نیروی نظامی جرار و قساوت و بیرحمی فراوان سرزمین پهناور ایران آن زمان را در نور دیدند و در اندک مدتی حاکم مطلق و بی چون و چرا آن شده و برای حفظ دستاوردهای نامشروع و سلطه خود به ایجاد نوعی
میلتیاریسم دست یازیدند , باج گران بر نهادند و مردم خصوصاً روستائیان بی پناه را با مالیاتها و عوارض متعدد رسمی و غیر رسمی خود به ستوه آوردند. ذکر فجایع این قوم و مصائب و ظلم و ستمی که از این رهگذر بر مردم ایران گذشته است در این مقال نمیگنجد و هم مربوط به بحث ما نمیشود اما آنچه که از این اشاره مد نظر است این است که چندی نگذشت که مغولان که هم از لحاظ فرهنگ مادی و هم از لحاظ فرهنگ معنوی در سطح بسیار نازلی در مقایسه با فرهنگ مردم ایران قرار داشتند, در این فرهنگ مستحیل شدند و این استحاله تا بدان پایه رسید که فرمانروایان جبار
مغول که قدرتی ما فوق قدرت خود نمیشناختند به دین
اسلام گرویدند و راه و رسم فرهنگ ایرانی را در پیش گرفتند.
در سال694 غازان خان برای اولین بار مسلمان شد و الجایتو نام خدای بنده بر خود نهاد و بدستور الغ بیک برای مشاهده اجرام سماوی و گسترس مطالعات
ستاره شناسی رصد خانهای ساخته شد که بام ذیج الغ بیک مشهور گشت . مرحوم عباس اقبال آشتیانی در این زمینه مینویسید : بعد از غلبه مغول بر ممالک متمدن چین و ایران و اقامت در شهر آداب مغولی تغییر صورت فاحش حاصل کرده و با اینکه بظاهر صورت بایستی آنها نیز آداب , متمدنین بلاد مغلوبه را محکوم و مغلوب سازند و همانطور که سلاطین و امرای مغول جای پادشاهان و امپراطوران قدیم این ممالک را گرفته بودند آداب مزبور نیز جای آداب معموله متمدنین را بگیرند درست این امر بعکس شد و فرزندان
چنگیز دو نسل بعد از او , کاملاً محکوم حکم آداب رعایای مغلوب خود گردیدند و دست از عقاید و آئین و مراسم اجدادی برداشتند یعنی وزراء و مشاورین و ارباب
هنر چین و ایرانی و اویغور و عیسوی انتقام مغلوبینی را که بزور
شمشیر دیده بودند, بقوه تدبیر از مغول گرفتند و زبان و مذهب و اصول اداره و حکومت خود را بر ایشان تحمیل کردند.
در تمام مدت سه قرنی که چنگیریان و هولاکوئیان و تیموریان و سلالههای بعدی از قبیل ترکمانان
قراقویونلو و
آق قویونلو و
اتابکان و
آل جلایر و نظیر اینها تا ظهور
صفویه در 905 هجری بر ایران حکومت نمودند فرهنگ ایرانی و خصوصاً رکن مهم آن زبان فارسی بشدت در , مقابل تهاجمات فرهنگی بیگانه مقاومت نمود و تسلط و قدرت یافتن مجدد آن از اوایل قرن هشتم هجری دلیل بر آنست که فرهنگ بیگانه تاب مقاومت نیاورد و در آن مستحیل شد.
در حقیقت غلبه نظامی مغول نه تنها نتوانست به نابودی فرهنگ ایرانی بیانجامد بلکه مغولانی که در ایران بجا ماندند فرهنگ آباء واجدادی خود را نیز از دست دادند و راه و رسم و زبان و آئین قوم مغلوب را با طوع و رغبت پذیرا شدند.