منو
 صفحه های تصادفی
زمان غیبت - ذی طوی
فرد هویل
حمایت از امام حسین علیه السلام و فرار از کربلا
پلوپز برقی
درخت المپیاد شیمی
آزادی احزاب و گروهها
حبابه والبیه و شفا با دعای امام حسین علیه السلام
کاربر:مهرداد مسلمی
اودیالیت
دلایل پلورالیسم دینی از دیدگاه حسن معلمی
 کاربر Online
262 کاربر online

اعتراف عمر بن عبدالعزیز به غصب خلافت

چاپ
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > دوران زندگی > دوران امامت > با حاکمان معاصر

1- امام باقر علیه السلام در مسجد نشسته بودند که عمر بن عبدالعزیز وارد شد و قبای زردی پوشیده بود‌، حضرت فرمود: این جوان والی خواهد شد و عدل و داد را گسترش خواهد داد و چهار سال که از خلافتش گذشت خواهد مرد پس اهل زمین برای او گریه میکنند و اهل آسمان او را لعنت می فرستند زیرا در جائی مینشیند که سزاوار او نیست - یعنی خلیفه رسول خدا فقط مائیم.

2- عمر بن عبدالعزیز به عاملش در خراسان نوشت که صد نفر از علماء شهر را نزد من بفرست تا از رفتار تو از آنها پرسش کنم، عامل خراسان علماء را جمع کرد ولی آنها عذر خواهی کردند و گفتند ما یک نفر را تعیین میکنیم که او زبان ما باشد. آن یکنفر تعیین و نزد عمر بن عبدالعزیز فرستاده شد.

نماینده علما داخل شد و سلام کرد و گفت مجلس را خلوت کن.
عمر بن عبدالعزیز گفت چرا اگر حرف حقی می گویی آنها تصدیق می کنند و اگر باطلی میگویی آنها تکذیب می کنند؟
نماینده گفت من برای خودم نمی گویم بلکه برای شما می گویم بهتر است خلوت باشد.
عمر بن عبدالعزیز مجلس را خلوت کرد و گفت حالا بگو او گفت: به من خبر ده این امر خلافت از کجا به تو رسیده است؟
عمر ساکت شد سکوتی طولانی، نماینده گفت: آیا جواب نمی دهید؟
عمر گفت: نه اگر بگویم از خدا و رسولش نصی داریم و دستور صریحی است که دروغ گفته ام و اگر بگویم همه مسلمین اجماع کرده اند خواهی گفت ما که در سرزمین خود بودیم اصلا خبر نداشتیم پس اجماعی هم نیست اگر بگویم از پدرانم به ارث برده ام خواهی گفت بچه های پدرانت زیادند چطور شد که خلافت به تو رسید.

نماینده علما گفت: الحمدالله که خودت اعتراف کردی آیا من به شهر خود برگردم؟
عمر بن عبدالعزیز گفت: نه به خدا قسم تو باید مرا موعظه کنی، گفت: بگو عمر بن عبدالعزیز گفت من میبینم که آنهایی که از قبل از من بوده اند ظلم کردند و حق مسلمین را به خود اختصاص دادند و من کارهای آنها را برای خودم جائز نمیدانم و چیزی از حقوق مومنین کم نمیگذارم و آنها را نمی ترسانم لذا ولایت و خلافت را پذیرفته ام نماینده علما خراسان گفت: بگو ببینم اگر شما این خلافت را نمی پذیرفتید و شخص دیگری خلیفه میشد و او هم مانند قبلی ها ظلم می کرد و آیا گناه را به گردن تو بود؟
عمر گفت: نه،‌ او گفت: پس تو خریده ای راحتی دیگری را به رنج خودت خریده ای و سلامتی او را به خطر خود عمر بن عبدالعزیز گفت تو با کلام خود مرا موعظه کردی.

نماینده علماء بلند شد برای خارج شدن و برای آخرین پند خود گفت به خدا قسم ای عمر بن عبدالعزیز سابقین شما از خلفاء جور سابقین ما را هلاک کردند و حق امیرالمومنین را غصب کردند و افرادی که در دوره های میانه بودند از شما، میان دوره های ما را از بین بردند - مانند معاویه و یزید که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را شهید کردند - و بزدوی آخرین شما، آخرین ما را هلاک خواهند کرد - مانند تو و هشام که حق امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام را غصب کرده اید و خداوند ما را بر شما کمک کند و او ما را بس است و او خوب وکیلی است و هو حسبنا و نعم الوکیل.

منابع:
بحار الانوار، ج 46، ص 251، ح 44.
بحار الانوار، ج 46، ص 336.

مراجعه شود به:
جایگاه عمر بن عبدالعزیز در محکمه وجدان


تعداد بازدید ها: 12972


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..