منو
 صفحه های تصادفی
دارالندوه یا مجلس شورای مکه
مخفی کردن شهادت امام کاظم علیه السلام
فیتوکرم
منزل حضرت روبروی منزل پیامبر در بهشت
تاریخ آمریکای لاتین
عصاره گوشت
پرتاب توپ به داخل زمین از خطوط کناری
تاریخ ایلام
طراح معماری داخلی درجه 2
روشهای مکانیکی
 کاربر Online
784 کاربر online

اسفاربن شیرویه

تازه کردن چاپ
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ > دوره های تاریخی
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ > تاریخ اسلام
(cached)

اسفاربن شیرویه

« 319- 315 ق /931 -927 م»

از دیگر سرکردگان طوایف گیل و دیلم که غالباً خود را معارض و رقیب ماکان کاکی نشان می‏داد، اسفار بن شیرویه است که در آغاز کار از جنگجویان ماکان بود و گویند ماکان او را به سبب تند خویی و ناسازگاریش از خدمت خود اخراج کرده بود. اسفار «= اسپار، اسوار» از دیلمیان لاریجان بود، که به خاندان ورداوند در آن سرزمین انتساب داشت. نقل قول دیگری نیز مبنی بر این که خانواده او از ولایت گیل به آن حدود رفته بود وجود دارد. به هر حال چون اسفار بر ماکان شورید و از خدمت او خارج شد به خراسان رفت و بکر بن محمد بن الیسع که عامل سامانیان در نیشابور بود او را خواست و نزد خود نگه داشت. وقتی ری به دست داعی علویان افتاد و عامل سامانیان از آن جا اخراج شد، خلیفه در نامه‏ای که به امیر نصر نوشت، او را از اهمالی که سپاهیانش در ون منطقه کرده بودند، توبیخ کرد و نصر، اسفار بن شیرویه را که از جانب او در جرجان حکومت داشت «حدود 315 ق / 927 م» و نسبت به ماکان سردار سپاه داعی هم کینه پیدا کرده بود برای دفع این غایله همراه با لشکری انبوه به جنگ داعی گسی کرد. در نبردی که نزدیک ساری روی داد، سپاه داعی از مردآویج سرکرده سپاه اسفار شکست خورد و اسفار که با عَلَمهای سپاه مربوط به شعار سامانیان و آل عباس به آمل وارد شده بود، از جانب سامانیان در طبرستان ولایت یافت و بدین گونه طبرستان و جرجان با ولایت ری تا حدود قم و همچنین ایغارین که پیش از آن در تصرف داعی بود، به دست اسفار افتاد.

دستگیری ابو جعفر علوی در آمل

از آن پس اسفار، ساری را مقر خویش کرد و ابو جعفر علوی را با سایر نام آوران آن خاندان که هنوز داعیه امارت در ضمیرشان راسخ بود در آمل دستگیر ساخته، به بخارا فرستاد. در تمام طبرستان، جرجان و ولایات جبال که بدین گونه در تصرفش درآمده بود، به نام خلیفه و امیر سامانی خطبه خواند که این غلبه او، مایه خرسندی دربار بخارا شد. اسفار نیل به این پیروزیها را مخصوصاً مدیون دلاوریهای مرداویج زیاری از سرکردگان طوایف گیل بود که وی سپهسالاری سپاه خویش را بدو سپرده بود. به هر حال اسفار با غلبه بر طبرستان، ری و بلاد مجاور دیلم، قدرتی پیدا کرد و قلعه «الموت» را با مکر و حیله از آن صاحب سیاه چشم دیلمی که اسفار در مقابل آن به دروغ وعده حکومت قزوین را داده بود، بیرون آورد و مضاف بر آن در حدود قومس بر سمنان نیز دست یافت و چون سپاهی انبوه و مال و سلاح فراوان در اختیار داشت، داعیه استقلال و تمرد در خاطرش پیدا شد که نتیجه آن عامی شدن بر سامانیان و خلیفه بود. نقل قولی نیز وجود دارد که اسفار در این ایام دعوت اسماعیلیه را پذیرفت که همین امر و همچنین سابقه ارتباط با زیدیه طبرستان، خصومت با عباسیان را در ضمیر او راسختر کرد و ظاهراً اندیشه استقلال طلبی او را واداشت تا با کیش و دین خلفا نیز به مخالفت بپردازد. به دنبال این سوداها، اسفار در صدد برآمد تا ری را تختگاه خویش سازد، تاج سلطنت بر سر نهد و بازگشت به دوران گذشته را اعلام دارد. لشکری که خلیفه به سرداری پسر دایی خود؛ هارون بن غریب به دفع او فرستاد، در نزدیکی قزوین از سپاه اسفار شکست خورد «316 ق / 928 م» و چون اسفار در همین ایام با لشکرکشی سامانیان از سوی خراسان مواجه شد و همچنین از بیم آن که ترکان و خراسانیان سپاهش به سپاه ایمر نصر بپیوندند، به توصیه وزیر و مشاور خود مطرف بن محمد، با امیر سامانی کنار آمد و با قبول پرداخت خراج سالانه، و وعده ذکر نام امیر در خطبه او را راضی به صلح کرد. اما در پرداخت مال خراج که مبلغی هنگفت بود با دشواری مواجه شد بنابراین آن را بر اهل ری توزیع کرد، چنان که مقر شد تمامی مردم آن دیار از غنی و فقیر و مقیم و مسافر، یک دینار بپردازند که این جریمه بالنسبه سنگین سرانه را اهل ری همچون جزیه‏ای تلقی کردند که در پی این عمل ناخرسندیهای بسیاری نیز در اخذ و پرداخت آن پدیدار شد. مع هذا پرداخت آن جریمه سپاه سامانی را به بازگشت به خراسان واداشت و اسفار در قلمرو وسیعی که بدین گونه به دست آورد، با خشونت و استبدادی بی نظیر به فرمانروایی پرداخت.
مقارن این احوال، برای تنبیه اهل قزوین که در واقعه هجوم سپاه خلیفه نسبت به او بی اعتمادی و بی وفایی نشان داده بودند، عازم آن ولایت شد و با این که در بدو ورود به قزوین با هیچ مقاومتی که موجب ناخرسندیش بود، رو به رو نشد، مع هذا شهر را عرصه غارت و تجاوز رجاله گیل و دیلم کرد و قتل و غارت بی مانندی به راه انداخت و در این ماجرا، بود که مؤذنی را از بالای مناره به پایین افکند و کسانی را که برای رفع ظلم، دست به دعا برداشته بودند، به تمسخر گرفت و دشنام داد. قبل از ورود به قزوین، سپهسالار خود مرداویج را نزد سالار جستانیان طارم فرستاده بود تا او را به طاعتش بخواند اما خشونت او و ناخرسندی سپاه باعث شد تا مرداویج بر ضد فرمانروای خویش با سالار جستانیان متحد شود و با توافق نهایی با مطرف بن محمد و عده‏ای از سران سپاه در صدد توقیف او برآید. اسفار که موضع خود را در معرض خطر دید با جمعی از غلامان خود گریخت و مدتی در اطراف قومس و بیهق متواری شد، چندی بعد اسفار به امید جمع آوری سپاه به طبرستان رفت، اما با تهدید ماکان که مرداویج نیز با او همدست شده بود مواجه شد که به این ترتیب نتوانست کاری از پیش برد. عاقبت اسفار به هنگام عزیمت به قلعه الموت در ولایت دیلم به دست یاران مرداویج افتاد و به امر او به قتل رسید «حدود 319 ق / 931 م».


تعداد بازدید ها: 10729


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..