تفاوتهای کوچک اغلب محسوس نمی شود در این صورت گوئیم اختلاف بین دو محرک به اندازه ای کم است که زیر آستانه ادراک قرار دارد. درک تفاوت بین دو محرک به بزرگی دو محرک و حسی که ادراک توسط آن صورت می گیرد و روش عرضه کردن محرک به آزمودنی بستگی دارد.
اگر سه شمع در اطاقی روشن باشد و شمع دیگری روشن کنید تفاوت روشنی بخوبی محسوس خواهد بود زیرا تفاوت، بالای آستانه ادراک تفاوت قرار دارد. اما اگر سه شمع در اطاقی روشن باشد و شمع دیگری روشن کنید تفاوت روشنی بخوبی محسوس خواهد بود زیرا تفاوت، بالای آستانه
ادراک تفاوت قرار دارد. اما اگر صد شمع روشن باشد و یک شمع دیگر نیز روشن کنید تفاوت به سختی محسوس می شود اگر دویست شمع روشن باشد هر چه آمادگی شما برای دیدن تفاوت زیاد باشد با افزودن یک شمع تفاوت را درک نخواهید کرد زیرا تفاوت زیر آستانه ادراک اختلافی قرار دارد.
به همان سان اگر وزنه یک کیلو گرمی را به وزنه سه کیلو گرمی بیفزایند تفاوت وزن بخوبی حس می شود اما اگر همان یک کیلو گرم را به وزنه صد کیلو گرمی بیفزایند تفاوت محسوس نخواهد شد. به عبارت دیگر نسبت دو محرک به یکدیگر است که در تشخیص تفاوت اهمیت دارد تشخیص تفاوت محرک a که شدید تر است و b که ضعیف تر بسته به اینست که این تفاوت چه نسبتی با a یعنی محرک شدید تر دارد این پدیده را
قانون وبر خوانده اند زیرا نخستین بار توسط وبر دانشمند
فیزیولوژیست آلمانی بیان شد.
در تحقیقات آزمایشی در قانون وبر شدت محرک ثابت نگه داشته می شود آنگاه تحقیق می کنیم که حداقل شدتی که محرک دوم را از محرک اول مشخص می کند چیست مثلاً ممکن است بر وزن کیلوئی یک گرم به یک گرم بیفزاییم تا جائی که آزمودنی بگوید حالا وزن دوم سنگین تر از اولی (وزنه یک کیلوئی) شده است. طبق قانون وبر حداقل تفاوت محسوس با محرک اصلی (محرک قیاس) نسبتی ثابت دارد قانون وبر بدین صورت بیان می شود:
c برای مقدار ثابت بکار برده شده است.مثلاً اگر وقتی صد شمع روشن روشن باشد حداقل شمع اضافی که باید روشن شود تا بیننده حس کند روشنائی بیشتر شده است یک شمع باشد گوییم ؟ پس اگر در اطاقی 500 شمع روشن باشد باید حداقل 5 شمع اضافی روشن کرد تا تفاوت روشنائی محسوس گردد مقدار c برای نور همیشه ثابت است ولی برای حواس دیگر فرق می کند مثلاً یافته اند که برای نور ؟ است در صورتی که برای صوت ؟ است.
روشهای پسیکوفیزیک بر چند نوع است. برای نمونه درباره یکی از آنها که روش حداقل تفاوت محسوس است مختصراً گفتگو می کنیم:
مسئله مورد تحقیق اینست که ببینیم حداقل تفاوت محسوس برای تشخیص درازی دو خط چیست. خط مقیاس ما مثلاً ده سانتیمتر بلندی دارد آنرا در طرف راست و خط دیگری را در طرف چپ قرار می دهیم و از آزمودنی می پرسیم بگویید کدام خط بلند تر است اگر گفت یک اندازه است خط دوم را کمی بلند تر می کنیم و دوباره هر دو را به او نشان می دهیم خط مقیاس را گاه طرف راست و گاه طرف چپ قرار می دهیم تا جائی که آزمودنی در هفتاد و پنج درصد موارد تفاوت را تشخیص دهد این تفاوت را حداقل تفاوت محسوس یا آستانه اختلافی می نامیم.
مثلاً فرض کنیم خط 5،10 سانتیمتری از خط مقیاس (10 سانتیمتری) در 95 درصد موارد تشخیص داده شود و خط 4،10 سانتیمتری در 87 درصد موارد و خط 2،10 در 80 درصد موارد و خط 1،10 در 75 درصد موارد و خط 9،10 در 70 درصد موارد. در این مورد 10-1- 10 یا 1،0 سانتیمتری را حداقل تفاوت محسوس خوانیم و مقدار ثابت وبر در این مورد ؟ خواهد بود.
با استفاده از روش پسیکو
فیزیک مقیاسی برای اندازه گیری صوت ساخته اند. در قسمتهای دیگر روانشناسی هم از قبیل
روانشناسی اجتماعی و صنعتی، از پسیکوفیزیک استفاده های زیادی شده است.در هر موردی که بخواهیم پیدا کنیم چه مقدار تفاوت باید در چیزی ایجاد شود تا از طرف مردمان محسوس گردد از روش تحقیقی پسیکوفیزیک استفاده می کینم.